دراین روزها در کنار هزار و یک زدگی، از غربزدگی گرفته تا سیاستزدگی و دنیازدگی به کرونازدگی نیز مبتلا شدهایم و این ابتلاء ما را به یک وقوف اجباری کشانده است. وقوفی که اگر با تفکر و تأمل همراه باشد نه با لودگی و سرگرمی به احتمال زیاد ما را به معرفتی خواهد رساند که لازمهی قربانگاهی است که از پس وقوف در عرفات واجب میگردد.
سنگ بنای شروع این تفکر را بر روایتی از پیامبر(ص) میگذارم. ایشان میفرمایند:« من بین دو جاهلیت که دومین آن از اولی مخربتر است، برانگیخته شدم.»
اما اینکه چرا جاهلیت دوم مخربتر است در کلام امام صادق(ع) آمده است:« رسول خدا در حالی به پیامبری برانگیخته شد که مردم سنگ و صخره و مجسمههای چوبی را میپرستیدند. اما قائم ما هنگامی قیام میکند که همه مردم برای مقابله با او به تاویل کتاب خدا و احتجاج به آن متوسل میشوند.»
مردم در عصر جاهلیت اولی در کفر و جهلی بسیط غوطه ور بودند. جهل آنها خلاصه شده بود در پرستش سنگ و چوب و صخره ای که آنها را شریک خداوند قرار داده و میپرستیدند. به عبارتی آنها موجوداتی خارج از خود را معبود خود قرار داده و عبادت میکردند.
اما مهمترین خصیصه انسان آخرالزمانی در وجه عقیده این است که انسان عنود و ناسپاس خود را معبود فرض کرده و هم عرض خداوند میداند. انسان عصر حاضر خودش و نفس و عقلش را معیار شناخت حق و باطل و همهچیز دان میداند.انسانی که نمیداند ولی نمیداند که نمی داند و گرفتار جهل مرکب است. اسفبارتر اینکه انسانی که دچار فقر آگاهی است، توهم علم و دانش دارد.
شاید این جمله دکارت را زیاد شنیده باشید که« من میاندیشم پس هستم»؛ این جمله دروازه ورود بشر کنونی به عصر جاهلیت مدرن بود. عصری که انسان دچار خودبنیادی شد و به دریافتهایی که حاصل از حواس ظاهری و تجربیات حسی بود اصالت داد و از عالم و آدم تفسیر مادی ارائه داد.
با این وهم تمام احکام الهی و وحیانی را به دادگاه عقل ناقص متکی به دریافتهای حسی کشید و به جای عبودیت برای هر حکم خداوند هزار و یک ان قلت آورد و در پس هر حکم شرعی دنبال دلیلی علمی و تجربی برخواست.
تفکر اومانیستی با اخلاق و منش لیبرالیستی و نگاهی سکولاریستی، فرعونی خلق کرد که ندای انا ربکم الاعلی سر میداد.
اما غافل بود از خدایی که نمرود را با پشه ای زمین می زند ، فرعون مدرن را هم با ویروسی نادیده به زانو در می آورد ؛ ویروسی که نه ووهان میشناسد، نه قم.