کتاب کرامات امام خمینی را میخواندم که رسیدم به مطلبی که از قول حجت الاسلام سید محمد کوثری نقل شده بود:
یک روز من منزل آقای فاضل لنکرانی بودم و یکی از فضلای مشهد هم آنجا بودند. ایشان به نقل از یکی از دوستانشان تعریف کردند که: در نجف اشرف در خدمت امام بودیم و صحبت از ایران به میان آمد، من گفتم این چه فرمایشهایی است که در مورد بیرون کردن شاه از ایران میفرمایید؟ یک مستأجر را نمیشود از خانه بیرون کرد، آن وقت شما میخواهید شاه مملکت را بیرون کنید؟
امام سکوت کردند. من فکر کردم شاید عرض مرا نشنیدهاند؛ سخنم را تکرار کردم. امام برآشفتند و فرمودند:
فلانی چه می گویی؟ مگر حضرت بقیه الله امام زمان صلوات الله علیه، به من(نستجیر بالله) خلاف می فرمایند، شاه باید برود.
و همان شد و شاه از مملکت بیرون رفت. می بینیم که ایشان چنین پیوندی با حضرت بقیه الله داشتند و اگر این طور نبود، این وضع پیش نمیآمد.
اماما
اینجا تو نیستی که میگویی حکومت نظامی لغو شده است؛ همان بقیه الله ارواحنا فداه است.
همان بقیه اللهی که علامه حسن زاده میگوید این انقلاب بین الطلوعین ظهورشان است و یقینا بی حساب و کتاب نمی گوید.
آری، ما معتقدیم همانطور که غیبت صغری داشت و کبری؛ ظهور نیز صغری دارد و کبری.
ما اکنون در ظهور صغراییم، ظهوری که برای به بار نشستنش خونها ریخته و زنها بیوه و فرزندها یتیم شدهاند.
ام البنین ها بی پسر شده اند.
پهلوها شکسته و سرها به نیزه رفته است.
فرق ها در محرابها شکسته و جگرها از زهر کین پاره پاره شده است.
دست ها قلم شده و بر خاک افتاده است.
ذبحی عظیم در چهل سالگیش به مقتل رفته است.
زخم برداشته، شکسته اما فرو نریخته است.
رنج دوران دیده، برگ هایش شته زده اما ریشه محکم کرده است.
این انقلاب با خونها و قدم ها به اینجا رسیده است.
قدم هایی که مصداق “مَوطئاً یَغیظُ الکفار"ند.
امروز ما می آییم قربه الی الله و میگوییم :"موتوا بغیضکم”