در دهه شصت ، ورود تفکر سرمایه داری به کشور و شروع تغییر تدریجی سبک زندگی مسیر غلطی را پیش روی دختران جامعه ریل گذاری کرد و اولویت آنها را از ضرورت ازدواج به موقع به فضیلت تحصیل تغییر داد. مسیری که با گذشت بیش از سی سال از آن دوران، سبب تشدید بحران ازدواج دختران دهه شصت شد و جامعه خواب زده را با اعترافات ساختار شکنانه دختری مجرد با بهت و سردرگمی مواجه کرد. بحرانی که مسبب آن تفکر لیبرالی است که با نفوذ در باورهای جامعه، عده زیادی را قربانی ریل گذاری غلط کرده است.
جامعه که گویا قرار نیست از تجربه های گذشته درس بگیرد، یکبار دیگر در آستانه گام برداشتن در مسیری است که اینبار با نفوذ تفکرات فمنیستی در میان برنامه سازان رسانه ملی، در حال ریل گذاری است؛ که در قالب برنامههایی چون عصر جدید دست به هنجارشکنی زده و باتشویق زنان جامعه به قدم گذاردن در مسیری با ارزشهای مردسالارانه و ترویج ارزشهایی که اولویت زنانگی محسوب نمیشود، قدم در مسیری گذاردهاند که غرب دویست سال پیش آن را تجربه کرد و اکنون با کانونهای آشفتهی خانواده و کودکان تک والدینی و آمار سرسامآور طلاق و جدایی و افزایش افسردگی مواجهه گردیده است.
معیاری که امروز رسانه به عنوان زن قوی به خورد جامعه میدهد، معیاری نیست که مولفههای آن در دین ما تعریف شده است. تعریف زن قوی بودن، زور بازو داشتن و هنجارشکن بودن نیست.
حدود دویست سال پیش جامعهی آمریکایی چیزی نبود که امروزه با آن مواجه هستیم. مردم دارای علقههای مذهبی بودند و خانواده از اصالت برخوردار بود. زنان دل در گرو همسر و فرزندان داشتند و خانهداری برایشان لذتبخش بود. خانوادهها پرجمعیت و وابستگیهای عاطفی بین اعضای خانواده وجود داشت. از سال 1900 میلادی و با آمدن سینما مسیر جدیدی پیش روی مردم غرب گشوده شد و آنها را با عالمی جدید از رویاها روبرو کرد. برنایز خواهرزاده زیگموندفروید با پی بردن به اهمیت ناخودآگاه مردم و نقش رسانهها تلاش کرد تا با بهرهبری از این دو عامل در کنار هم، هنجارهای جامعه را تغییر دهد و مسیر جدیدی را پیش روی جامعهی سنتی آمریکا ریلگذاری کند؛ جامعهای که هنوز در مقابل ناهنجاریها مقاومت نشان میدادند. تغییر باورهای یک جامعهی خانوادهمحور اگرچه در ابتدا غیرممکن مینمود، اما با کمک رسانه و جریانات فمنیستی به راحتی امکانپذیر گردید. مردم آمریکا شاید در ابتدا به سرانجامی که چنین ساختار شکنیهایی قرار بود برایشان به ارمغان بیاورد حتی فکر هم نمیکردند. راهی که بزرگترین قربانی آن خانواده بود.
لازم به ذکر است این نوشته به دنبال نفی اهمیت ورزش برای زنان نیست، که حتی ورزش را امری واجب و ضروری برای زنان می داند و لزوم بسترسازی درست برای گام برداشتن زنان در این مسیر را از وظایف مسوولان قلمداد میکند. نقد این نوشتار متوجه نفوذ جریانی پنهان در رسانه و نهادهای مسوول است که هدفش سوق دادن دختران جامعه در مسیری غیرفطری و مخالف طبیعت ظریف و ظرافت زنانه است و برای نیل به این هدف در تلاش است جامعه را با خود همراه کند. پایان این آغاز بهت و بحرانی دیگر برای جامعه به همراه خواهد داشت.