کربلا بیش از آنکه میدان نبرد مردان باشد، کارزار مادرهاست؛ مادرهایی که در بطن واقعه حضور دارند و زشتیها و زیباییهای کربلا برخاسته از دامان آنهاست. نقش عبیداللهبنزیاد در رقمخوردن واقعه عاشورا بر کسی پوشیده نیست؛ کسی که مشاور مسیحی یزید، سپردن ولایت کوفه را به او پیشنهاد داد؛ چون از سبعیت او به خوبی آگاه بود. عبیدالله از مادری به نام مرجانه که زنی کافر و بدکاره بود متولد شد و به همین دلیل به ابن مرجانه شهرت یافت. لقبی که حضرت زینب(س) هنگام حضور در دارالاماره، او را با آن خطاب قرار داد. مرجانه پس از جدایی از زیاد که خود مردی قسیالقلب و بدنام بود با مردی زرتشتی به نام شیرویه اسواری ازدواج کرد و عبیدالله تحتسرپرستی فردی غیرمسلمان قرار گرفت و تربیت شد. او چندی بعد به نزد پدرش زیاد برگشت؛ پدری مجهولالنسب که مادرش «سمیه» به زناکاری شهره بود. وقتی معاویه، او را بهعنوان والی مدینه انتخاب کرد مردم شهر از ترس او 3روز به قبر پیامبر پناه بردند. نسب ناپاک، از او شخصیتی ساخت که زنان را به مجلس خود میکشاند و از بریدن سر آنها و مثلهکردنشان لذت میبرد. این روحیه خشن سبب شد تا پس از واقعه عاشورا در بصره کاخ سفیدی بنا کرده و روی دربهای آن تصاویر سرهای بریده را حک کند. شمهای از این قساوت و سبعیت را میتوان در نامهای که او به عمر سعد نوشت یافت: « اگر حسین و یارانش سر به فرمان نهاده و تسلیم شدند، آنان را به سلامت نزد من بفرست و اگر نپذیرفتند به آنها حمله کن و همه را بکش و اعضایشان را پاره پاره کن. اگر حسین کشته شد، بر سینه و پشت او اسب بتاز… من با خود عهد کردم، اگر او را کشتم با او چنین کنم». ارحام ناپاک که حرث مشترک دهها مرد بودند در مقابل «ارحام المطهره» صفآرایی و بزرگترین جنایت تاریخ را رقم زدند. از همین رو است که پیامبر(ص) فرمود: «برای نطفههای خویش بهترین را انتخاب کنید؛ زیرا اخلاق فرزندان ریشه در اخلاق گذشتگان دارد».
موضوع: "بصیرت"
چندین ماه پس از تاجگذاری احمدشاه، جنگ جهانی اول بین سرمایهداری غرب و سوسیالیزم شرق، بالا گرفت. جنگی که با قتل ولیعهد اتریش توسط صربها شروع شد و امتدادش به خاک ایران کشیده شد و لشکر روسها را به سمت مرز ایران گسیل داشت. ارتش انگلیس از یکطرف و نیروهای عثمانی از طرفی دیگر، با زیر پا گذاشتن حقوق بینالملل، خاک وطن را محل تاخت و تاز خصمانهی خود قرار دادند. در این اوضاع نابسامان، حقوق مردم ایران به صورت عام و ساکنان خطهی شمالی کشور به صورت خاص، زیر چکمهی ارتش تزاری روس، نادیده گرفته میشد و مال و ناموس این مردم نجیب، بازیچهی امیال سربازان روسی قرار میگرفت. جنگی که ارمغانش برای ملت ایران، تشدید هرج و مرج داخلی، ناامنی، فقر و آشفتگی بیشتر اجتماعی و سیاسی بود.
▪️▪️▪️
احمدشاه، همچون دیگر شاهان قاجار، ترجیحش تماشای بدبختی و فلاکت مردم بود. واحد سوارهنظام ارتش که قبلتر با تدبیر قجری به بریگاد قزاق سپرده شده بود، تمام تلاشش را میکرد تا هیچگونه برخورد خصمانهای با قزاقهای روس نداشته باشد. این انفعال، ریشه در قراردادی داشت که پس از دومین سفر اروپایی ناصرالدینشاه به ایروان، با دولت روس منعقد شده بود و بهموجب آن، سربازان ایرانی زیر نظر افسران روس آموزش میدیدند. قراردادی که موجهترین دلیلش، خوشایند شاه از لباس متحدالشکل هنگسوار قزاق، در خلال سان دیدن بود. در پی همین هوس ملوکانه، زمام امور ایران به دست روسها سپرده شد. افسران قزاق، گزارشهای سیاسی و نظامیشان را به پطرزبورگ یا سفارت روسیه در تهران میدادند اما حقوق و مزایایشان را از دولت بدبخت، بیعرضه، بیگانهپرست و ناکارآمد ایران میگرفتند.
▪️▪️▪️
روزگار عجیبی بر این سرزمین میگذشت. یکطرف روسها حکم میراندند؛ یکطرف اربابان و ملوکالدولهها و این وسط، گردهی رعیت زیر شلاق ملاکین و مباشران هر روز سیاهتر میشد. برای اربابانی که نانشان را در خون رعیت ترید میکردند، کافی بود پرچم روس بر بالای عمارتشان در اهتزار باشد تا کسی پیگیر آمار خلافهای ریز و درشتشان نشود. ازدواج بیاذن ارباب ممنوع و در گرو باجسبیلی بود که رعیتزاده باید در قالب پول یا سکهی طلا میپرداخت. گاهی ارباب پا را فراتر از گلیم شرف میگذاشت و گوهر شرافت دهقانزاده را طلب میکرد. حاکمان هر ایالت که همچون عروسک خیمهشببازی در دستان صاحبان قدرت بودند، گاه و بیگاه سوار بر کالسکهای که با چندین خدم و حشم اسکورت میشد، میان روستا متفرعنانه تاب میخوردند و ارد ناشتا میدادند تا ابهت پوشالیشان را در قالب عبارت «کور شو و دور شو» بهرخ رعیت بینوا بکشند. ملتی که با مشروطه به اصلاح امیدوار شده بود، اینک نه تنها افول آن انقلاب را نظاره میکرد، بلکه شاهد ننگ تاریخی دیگری زیر چکمهی روس و خدعهی انگلیس بود.
▪️▪️▪️
«یتیمخانهی ایران» نیازمند دست حمایت پدری شجاع و غیرتمند بود تا در این بلبشوی سیاسی و نظامی، بتواند قدری کمر راست کند. یونس، پسر میرزای بزرگ که در ابتدای امر، الفبای مبارزه را با رخت طلبگی در میان حجرههای مدرسهی «حاجیحسن» رشت آموزش دیده بود، در مواجهه با این نابسامانیها تغییر مشی داد. میرزا، عبا را با چوخا (کت ضخیم پشمین) نعلین را با چموش (کفش با چرم گاومیش) و عمامه را با کلاه نمدی سیاه تاخت زد. او که از جوانی مشروطهخواه بود، قلم و کتاب را زمین گذاشت، تفنگ و فشنگ برداشت و از مجتهدی بالقوه به مجاهدی بالفعل تبدیل شد. «میرزا کوچکخان» در بدو امر با رجال دین و سیاست، وابسته به «هیئت اتحاد اسلام» در تهران به مذاکره نشست. او تنها راه چاره را در تشکیل کانون ثابتی میدید که بر علیه بیدادگریها بهپا خیزد. از نظر میرزا، جنگلهای انبوه گیلان، بهترین کانون مبارزه بود. «حاجاحمد کسمایی» با حمایت مادی و معنوی از «نهضتجنگل» میرزا را در تهیهی سلاح یاری کرد تا کانون سری مبارزه را در جنگل بنیان نهد. یونس، ایدئولوژی جنگلیها را اینگونه بیان کرد: «ما قبل از هرچیز، طرفدار استقلال مملکت ایرانیم. استقلالی به تمام معنای کلمه؛ یعنی بدون اندک مداخلهی هیچ دولت اجنبی. اصلاح اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلاتی دولتی که هرچه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم». رفتهرفته فتیلهی این خروش مردمی بالا گرفت و رشادتهای این فئهی قلیله، خونی تازه در کالبد #گیلان و #ایران تزریق کرد.
▪️▪️▪️
پیروزیهای پیدرپی جنگلیها در برابر قوای روس و نیروهای دولتی، محبوبیت آنها را در میان مردم افزایش داد. سه سال پس از شروع جنگ جهانی اول و همزمان با انقلاب اکتبر روسیه، قدرت نهضت جنگل به اوج خود رسید. نفوذ جنگلیها به قدری افزایش یافت که دامنهی کمکهایشان حتی به پایتخت مملکت هم میرسید. ابراهیم فخرایی در کتاب «سردار جنگل» مینویسد: «زمانی بود که در تهران قحطی و هرجومرج، حکمفرمایی میکرد. طبقهی بیبضاعت از علف بیابان، پوست خیک و لاشهی حیوانات تغذیه میکردند. برنج، گندم و جو نایاب بود. به دستور دولت، یک نوع آشی در معابر فروخته میشد. هر که میخورد، ورم میآورد و میمرد. معلوم شد که کاسبهای عالیشأن پایتخت، گوشتهای مردار را در آش میریزند تا نفع بیشتری ببرند. دولت در این اوضاع تکان نمیخورد. جنگلیها بودند که دویست خروار برنج برای اهالی قحطیزدهی تهران فرستادند و تعهد کردند ماهانه دههزار تومان به نفع درماندگان و قحطیزدگان بپردازند».
▪️▪️▪️
حضور میرزا در میدان جنگ، ذرهای از دغدغهاش را در امر فرهنگ کم نکرد. او معتقد بود: «عقبماندگی ایرانیان، ریشه در بیفرهنگی دارد». بنابراین بخشی از تلاش خود را صرف ساماندادن به امر فرهنگ و تأسیس مدارسی با همین جهتگیری کرد. زمانی که میرفت تا شعلهی گرمابخش «نهضت جنگل» فراگیر شود، قزاقهای روس با همدستی سربازان انگلیس، آتش جنگ منجیل را به طمع نفت، برافروختند. از رهگذر این جنگ، شکست سختی متوجه قوای جنگل شد. با عقبنشینی جنگلیها، شهر رشت به دست انگلیسها افتاد. درگیریهای نامنظم بین قوای انگلیس و مردان جنگل به امری روزمره بدل گردید. درست در همین شرایط، احتکار خواربار در دستور کار مقاطعهکاران و بازرگانان ابنالوقت قرار گرفت. برنج که بخش اعظم مصرف روزانهی مردم گیلان بود، نایاب شد؛ بهگونهای که تنها دست طبقات اشراف و اعیان به آن میرسید. اینگونه، خطر قحطی، مزید بر خطر ناامنی شد. سیاست انگلیسیها از احتکار خواربار و ایجاد قحطی مصنوعی، به زانو درآوردن مردم و تحریک افکار عمومی بر علیه جنگلیها بود تا بدینوسیله آنها را مسبب این کمبودها و سختیها نشان دهند.
▪️▪️▪️
با پیروزی انگلیس در جنگ جهانی اول، دامنهی نفوذ این روباه که البته آن زمان، دوران جوانیاش را میگذراند، در ایران روزبهروز افزایش یافت. «وثوقالدوله» با حمایت انگلیسیها به نخستوزیری منصوب و مجری سیاستهای مورد نظر بریتانیا، منجمله سرکوب نهضت جنگل شد. انگلیس که با سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» از نمد اختلافات پیش آمده بین حاجاحمد کسمایی و میرزا، بهدنبال کلاه استعماری خویش بود، سرانجام موفق شد با حیلهی وثوقالدوله، کسمایی را تسلیم دولت ایران کند. از این پس بود که میرزا و دیگر جنگلیها مورد تعقیب دائم قوای دولتی قرار گرفتند. تا جایی که دکتر حشمت، از همرزمان وفادار میرزا نیز وادار به #تسلیم و در نهایت #اعدام شد. مجاهدین باقیمانده هم رفتهرفته قدرت مقاومتشان را از دست میدادند و راضی به تسلیم میشدند. «کوچک جنگلی» که اوضاع را چنین وخیم دید، در نطقی خطاب به یاران باقیماندهاش گفت: «رفقا! این روزها بهترین اوقات آزمایش است. بعضیها تفنگ را برداشته، با اسلحه تسلیم میشوند. هرچند وضعمان بد است، خسته و فرسودهایم و بیپول و بیآذوقه در معرض تندباد حوادثیم، ولی از شما میپرسم؛ آیا برای عاشقان میهن، اینگونه سختیها دارای اهمیت است؟ آنها که خواهان ترقی و تعالی وطناند، نباید از هیچچیز پروا کنند!»
▪️▪️▪️
میرزا که سر تسلیم نداشت، بههمراه هشت تن از مجاهدان، کوهبهکوه و جنگلبهجنگل میگریخت. پیرو اعلامیهی فرماندهی نیروی قزاق، کسی حق پناهدادن به جنگلیها را نداشت؛ در غیر اینصورت، خانهاش به آتش کشیده میشد. هیچکدام از این سختیها باعث نشد میرزا از پای بیفتد. او یکبار دیگر به کمک خالوقربان و احساناللهخان «کمیتهی انقلاب سرخ ایران» را تشکیل داد و «حکومت جمهوری گیلان» را تأسیس کرد. حکومتی که اساس آن بر مبنای حفظ موازین اسلام و لغو تمام قراردادهای استعماری بود. در این مقطع، میرزا به منظور کاهش فشار انگلیسیها، قراردادی را با بلشویکها امضاء کرد؛ اما با این شرط مهم که کسی حق تبلیغ کمونیست را در ایران نداشته باشد. چیزی نگذشت که طرفداران بلشویکها در ایران و شگفتا که به رهبری احساناللهخان، به تبلیغ بلکه کودتا علیه میرزا مشغول شدند؛ میرزایی که دقیقه به دقیقه تنهاتر میشد. با کودتای کمونیستهای داخلی، خیانت شوروی، خباثت انگلیس، استبداد رضاخانی و صدالبته بیوفایی یاران، عمر جمهوری مستعجل میرزا به یکسال نکشیده، پایان یافت. در این میان احساناللهخان به قوای روس پیوست و خالوقربان با دریافت اماننامه از رضاخان، خود را تسلیم قوای دولتی کرد. گائوک و میرزا به عنوان آخرین بازماندههای قوای جنگل، در مسیر گیلان به خلخال، میان تودههای برف زمینگیر شدند و جسد یخزدهشان توسط مردم، به دهکدهی خانقاه منتقل شد. اندکی بعد، سر میرزا توسط قوای دولت، از بدنش جدا شد و توسط خالوقربان به رضاخان جلاد هدیه شد تا عمر نهضت هفتسالهی جنگل، به همین شرح که رفت، به پایان برسد؛ لیکن کوچک جنگلی تا ابد در قلب تمام آزادیخواهان و ایراندوستان، بزرگ و جاویدان باقی بماند.
منتشر شده در روزنامه دیواری حق
چرا مسئولان اجرایی کاری کردهاند که اقتصاد کشور و معیشت مردم، محور سخن حضرتآقا باشد؟!
اینروزها که بحران اقتصادی به اوج خود رسیده و ناکارآمدی سیاستهای اقتصادی دولت اظهرمنالشمس است، خیل کثیر منتقدان بیش از پیش به صف شدهاند تا حدی که حامیان پروپاقرص دولت نیز به جرگهی اصحاب نقد پیوستهاند. اما اشتباه بزرگ قریب به اتفاق منتقدان این است که بزرگترین گناه دولت را صرفا «ناتوانی در چرخاندن چرخ اقتصادی کشور» قلمداد میکنند و شاهد مثالشان، دلار بیست هزار تومان، سکهی بالای ده میلیون و مرغی است به قرار هر کیلو یک دلار. از طرف دیگر چوبخط آمار را نشان میدهند که ضریب جینی با شیب ملایم، پا تند کرده به سمت نیم، حالا کمی کمتر. بعد نتیجهی معیشتی اینهمه چرتکه انداختن و بالا و پایین کردن نمودار آمار، میشود تنها ملاک بیکفایتی دولت و لابد ثقیلترین گناه کابینهنشینان هم محدود به کاهش قدرت خرید و کوچکتر شدن سفرهی مردم.
️ناکارآمد جلوه دادن اسلام
همه از بیتدبیری در حوزهی اقتصاد میگویند و عمدهی نقدشان حول محور مسائل اقتصادی میچرخد. انگار کسی حواسش نیست که تنها تأثیر بیکفایتی دولت در رتق و فتق معاش خلقالله، بروز و ظهور شکاف طبقاتی و افزایش ضریب جینی نیست؛ شاخصهایی که در آمار بانک جهانی مبنای سنجش میزان موفقیت یک دولت در پیشبرد اهداف یک حکومت در جهت رفاه مادی است. این وسط کمتر کسی به این نکتهی مهم توجه دارد که ثمرهی اقتصاد فاجعهبار متکی به «ادراکات عقلایی و تجارب بشری» ناکارآمد جلوه دادن اسلام در ادارهی حکومت است؛ همان که دغدغهی اصلی حضرت روحالله، آن معمار کبیر و دقیق انقلاب نیز بود: «شما در عین اینکه باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعی صورت نگیرد و خدا آن روز را نیاورد، باید تمام سعی خودتان را بنمایید که خدای نکرده اسلام در پیچ و خمهای اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی متهم به عدم قدرت ادارهی جهان نگردد».
️زیربنا توحید است
گناه نابخشودنی دولت، بسی فراتر از تورم n درصد و ضریب جینی n صدم درصد، تنزل فلسفهی تشکیل حکومت اسلامی به انگیزههای مادی و تقلیل گفتمان انقلاب در حد تأمین بدیهیترین خواستههای دنیوی است؛ به گونهای که ادبیات امام جامعه نیز حول محور «اقتصاد» بچرخد. امامی که خود فرزند خلف روحالله است و بهتر از هرکس دیگر باورهای او را باور دارد که: «زیربنا توحید است، زیربنا عقاید حقهی الهی است؛ نه زیربنا شکم باشد. اینهایی که اقتصاد را زیربنا میدانند، اینها منحط کردند انسان را از حد انسانیت به حد یک حیوانی، مثل سایر حیوانات».
️از بین بردن فقر مادی، امری تبعی است؛ نه اصلی
شهید آوینی که خود شاگرد مکتب ولایت است، مینویسد: «اگر حکومت اسلامی میخواهد برای رشد و تکامل انسانی برنامهریزی کند، اصالتا باید به ابعاد معنوی و روحانی وجود بشر توجه پیدا کند و در مرحلهی اول موانعی را که راه تعالی روحانی بشر به سوی خدا را سد کردهاند، از سر راه بردارد و از جملهی این موانع فقر مادی است». وقتی یک شاگرد این مهم را فهم کرده که از بین بردن فقر مادی امری تبعی است، نه اصلی و هدف از آن دستیابی به عدالت اجتماعی است، نه توسعه؛ مگر میشود معلم این شاگرد نداند که اقتصاد اصل نیست، بلکه فرع است؟! لیکن اینهمه بار جامعه را بر دوش ولی انداختن و توانش را خرج یک امر تبعی کردن است که عاملان را لایق لعنت خدا میکند: «اللهم العن الذین… حملوا الناس علی اکتاف آل محمد». خدا لعنت کند کسانی را که بار مردم را بر دوش آل محمد انداختند.
️خطر شکاف عقیدتی
گناه دولت و تمام دولتهای قبل از این که دم از توسعهی اقتصادی و تعامل جهانی زدند و بر طبل «گفتگوی تمدنها» کوبیدند، نه صرفا در بالا و پایین کردن نرخ ارز و دلار که در عدم فهم انسان در مکتب عقلانی- وحیانی اسلام است. انسانیتی که صدر او عقاید، و پایینترین مرتبهاش آب و خاک و منافع مادی است. ذنب کبیرهی نخبگان سیاسی و اقتصادی، وادادگی در مقابل ساختارهای اقتصادی مدرنی است که به شعارهای عدالتطلبانهی انقلاب، بلکه به امنیت معیشتی مردم شبیخون زده و سبب فاصله گرفتن تودهها از نظام اسلامی میشود. ساختارهای اقتصادی که تولید ثروت را بدون هماهنگی سیاسی با قطبهای سرمایه و تکنولوژی جهان ناممکن میداند و با ترویج رفاه دائمالتزاید، مصرفگرایی را محور همهی تنظیمات اجتماعی قرار داده و آخرتگرایی را به خردهفرهنگی تابع اقتصاد بدل میکند. همین ساختارهای پیچیده مسبب ایجاد شکاف طبقاتی و تقسیم جامعه به دارا و ندار شده و نظامی را که پشتش به حمایت مردم گرم است، در مظان اتهام مردمستیزی قرار میدهد. مردمی که اگر حمایت قلبیشان از حکومت نباشد، اسلام با وجود امام معصوم علیهالسلام نیزخانهنشین میشود. بر فرضی که چندان هم محال نیست، اگر پشت نظام خالی شود و مردم از حکومت اسلامی و کارآمدی آن قطع امید کنند و از اصول و ارزشها فاصله بگیرند، مقابل کفر و استکبار جهانی ایستادن و زمینهسازی برای ظهور موعود (عج) دیگر چه محلی از اعراب خواهد داشت؟!
️ارتداد بعد از ایمان
شعار توسعه و اقتصاد کینزی و نئوکینزی، جامعه را به جایی رسانده که چشمها بیشتر به دنبال بالا و پایین شدن قیمت ارز، دلار، سکه و ذهنها پی ثبتنام در فلان هلدینگ، خرید بهمان اوراق بهادار، افت و خیز شاخص بورس، آزادسازی سهام عدالت، ثبتنام در لیزینگ خودرو و… است. رهاسازی اذهان عمومی از لاتهای عددی و عزیهای رقمی، غرق کردن گوسالهی سامری و جایگزینی دوبارهی نظم آسمانی به جای نظم زمینی، تبر ابراهیمی، ید موسوی و کتاب محمدی میطلبد. چه کسی فکرش را میکرد تا شکستن بت به عقب برگردیم؟! و آیا اثمی بزرگتر از ارتداد بعد از ایمان هم هست؟!
منتشر شده در روزنامه دیواری حق
در نماز جمعه تاریخ ساز حضرت آقا با اشاره به آیات شریف ۵ و ۷ سوره مبارکه ابراهیم و بزرگداشت شهادت سردار عزیزمون حاج قاسم و تشییع باشکوه ایشون توسط مردم و همچنین واقعه موشک باران پایگاه نظامی آمریکایی عین الاسد توسط سپاه، به این دو واقعه بزرگ لقب ایام الله دادند.
در آیه 5 آمده :"وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ
ما موسي را با آيات خود فرستاديم؛ (و دستور داديم:) قومت را از ظلمات به نور بيرون آر! و«#ايّام_اللّه» را به آنان ياد آور! در اين، نشانه هايي است براي هر صبر كننده شكرگزار!
چند نکته از این آیه و این اشاره قابل برداشت است خصوصا برای کسانی که قصد خدمت به انقلاب و تبعیت از فرمایش های حضرت آقا را دارند:
اول با توجه به “ﺍﺧﺮﺝ ﻗﻮﻣﻚ” باید ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻫﺎ ﺧﺎﺭﺝ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﻫﺪﺍﻳﺖ کنیم.
دوم رهبر عزیزمون لقب ایام الله به این دو روز دادند و ایام الله یعنی ﺭﻭﺯ تجلی ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ و روز ظهور ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﺮ ﺑﺮ ﻛﻔّﺎﺭ ﻭ ﺗﺠﻠّﻲ ﻟﻄﻒ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ، که حساب دیگری دارد.
سوم ، حالا که حساب ایام الله با روزهای دیگه متفاوت است پس وظیفه ما و حساسیت خداوند هم نسبت به آن تفاوت دارد و خداوند خودش وظیفه را مشخص کرده(و ذکرهم بایام الله) وظیفه همه ما معرفی و بیان اهمیت این ایام الله است تا هرگز به دست فراموشی سپرده نشود. به عبارت دقیق تر ﺭﺍﻩ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﺮﺩم ﺍﺯ ﻇﻠﻤﺎﺕ، ﻳﺎﺩ ﻗﻬﺮ ﻭﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺳﺘﻤﮕﺮﺍﻥ ﻭ ﺗﻮﺟّﻪ ﺑﻪ ﺍﻟﻄﺎﻑ ﺍﻭﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﮕﺎﻥ است.
چهارم و قسمت مهم ماجرا آنجایی است که از آیه ۷ فهمیده میشود؛ آیه ای که هشدار خداوند بلنداست و میفرماید:
إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْۖ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ
و (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پروردگارتان اعلام داشت: اگر شكرگزاري كنيد،(نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسي كنيد، مجازاتم شديد است!
یعنی اگر شکر این نعمات الهی را به جا نیاوریم و ناسپاسی کنیم مشکلات فراوانی برای ما به وجود خواهد آمد.
و شکر شامل سه نوع زبانی، قلبی و عملی است.
که شکر زبانی ما معرفی همین ایام الله به مردم و شناساندن آن ، بیان اهمیت آن و قدر شناسی آن است. شکر عملی اقتدا به مکتبی است که چراغ ادامه راهش با خون شهید سلیمانی پر فروغ تر شده و صبر و استقامت بر این مکتب را میطلبد.
خلاصه کلام اینکه حواسمان باشد وارد بازی رسانههای معاویه صفتان داخلی و خارجی نشویم و تمام هم و غممان اعتلای این ایام الله باشد.
قرآن بهترین دستگیره در بروز فتنههاست. شاید قدری مرور این کتاب مبین و نیم نگاهی به تفسیر آیاتش دلهای آشفتهمون را آرام کند.
انتخابم آیه آخر سوره آل عمران هست. یک آیه زیبا که محتویش یک برنامه جامع چهار مادهای برای همه ماست.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون
این آیه خطابش به مومنان هست نه همه مردم در قدم اول خداوند از ما میخواد صبر کنیم صبری که یک صبر و استقامت فردیه در برابر حوادث و ناملایمات زندگی و بعد از آن از ما صبری اجتماعی طلب میکنه.به عبارتی قرآن اول به مومنان دستور استقامت میده که شامل هر نوع جهاد با نفس و مشكلات زندگى میشه و در مرحله دوم دستور به استقامت در برابر دشمن ميده، اين تقدم و تاخر و ترتیب به کاری گیری الفاظ بی دلیل نیست و نشان از این داره که تا ملتى در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف درونى پيروز نشه، پيروزى او بر دشمن ممكن نيست و بيشتر شكستهاى ما در برابر دشمنان بخاطر شكستهايیه كه در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف خودمون دامنگيرمون شده.
نکته ظریفی که در کلمه صابروا وجود داره اینه که از باب مفاعله استفاده شده که معنای مشارکت دو طرفه داره و این قاعده صرفی این رو می رسونه که صبر کردن در مسائل اجتماعی دوطرفه هست و هرچه دشمن بیشتر بر دشمنی خودش پافشاری میکنه ما هم باید بیشتر استقامت کنیم.
بعد از این خداوند ماده سوم یعنی رابطوا رو بیان میکنه، در واقع این جمله به ما دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها رو میده، تا توسط دشمن غافلگیر نشیم، علاوه بر این رابطوا یه جور دستور آماده باش در برابر حملههای شیطان و هوای نفس هم هست ،در بعضى از روايات از مولی علی(ع)اين جمله، به مواظبت و انتظار کشیدن برای نمازهای پنجگانه تفسير شده،یعنی انسان با این عبادت مستمر و دائم مراقب روح و جانش هست و دلش رو بیدار نگه میداره تا در برابر حمله دشمن درون و بیرون غافلگیر نشه .
همچنین در حدیثی از امام صادق (ع)نقل شده که"دانشمندان پيروان ما همانند مرزدارانى هستند كه در برابر لشكر ابليس صف كشيده اند و از حمله كردن آنها به افرادى كه قدرت دفاع از خود ندارند جلوگيرى ميكنند.” از اون طرف هم طبق یک روایت دیگه از امام صادق (ع) وارد شده:” ورابطوا علی الائمه “یعنی از پیشوایان خودتون دفاع کنید و اجازه ندید مورد هجوم مغرضان و دشمنان قراربگیرند، نه اینکه خودتون هم سنگ بردارید و به سمت اونها پرت کنید.
ماده چهارم رعایت تقواست که شهید دستغیب در مورد تقوا میگن یعنی مثل کسی که در صحرای پر خاری راه میره چطور دامنش رو بالا میگیره که به خارها گیر نکنه شما هم باید در دنیا و مواجهه با گناهان همین حالت رو داشته باشید، این میشه تقوا. در آخر هم خدا میگه اکر این چهار ماده رو رعایت کردید رستگاری و پیروزی در انتظارتوته. باور کنیم قرآن کتاب زندگیه نه برای بعد از مرگ و سر قبر.
آخرین نظرات