از وقتی که یزد ثبت جهانی شده,دایمافکری ذهنم را درگیر کرده ,یک ندای درونی که مدام به من گوشزد میکند که با این ثبت چه فرصت و تهدیدی پیش روست.شهری که به حسینیه ایران بودن شهره است و دومین شهر خشتی جهان ,همان خشتی که گل وجود آدم از آن سرشته شد و مصدر خلقت عالم گردید.به خودم می گویم مگر نه اینکه مهدی فاطمه عج وقتی ندای"انا المهدی” از کنار کعبه بلند میکند که فرزندش آن ” مُرمِّل بالدماء” جهانی شده باشد , او که در بین رکن و مقام اینگونه ندا می دهد:"ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان"و این یعنی اهل عالم باید حسین را آن زینت دوش نبی را بشناسند.و الان که یزد جهانی شده و تا دوسال در لیست اولین های گردشگری قرار میگیرد فرصتی است برای تبلیغ این مهم چرا که این یعنی چندین برابر شدن گردشگرانی که با پروپاگاندای رسانه هایشان شاهد اسلام هراسیند.اما از آنجا که همیشه برای شروع هر کاری کلی تردید و اضطراب و ترس از ناتوانی سراسر وجودم را فرا میگیرد و عملا قدرت حرکتم را سست میکند,همیشه از اقدامی برای بهره بردن از این فرصت فشل بودن تا اینکه امروز صبح با پیشنهاد همسر برادرم , عازم مسجد جامع در دل بافت قدیمی شهر شدیم ,برای بازدید از نمایشگاه بهاره صنایع دستی.در بدو ورود به خیابان منتهی به مسجد ,با زوج توریستی برخورد کردیم و همسر برادرم بی هیچ مهابا به طرفشان رفت و سر صحبت را باز کرد ,من که انگاری گنگ شده باشم فقط نگاه کردم,و به سلامی و “یور ول کامی “بسنده.جلوتر رفتیم و مشغول بازدید از بازارچه شدیم تا رسیدم به ورودی مسجد ,دلمان کشید که وارد صحن شویم ,همین که وارد رواقها شدیم ,یک تور گردشگری را دیدیم که مشغول عکاسی از بالا و پایین و در و درگاه و محراب بودند.باز هم همسر برادرم قدم پیش گذاشت و این بار دو خانم خوش رو و خوش مشرب سخاوتمندانه پذیرای ما شدند و من اینبار یخم آب شد و نطقم باز ,و فرصت را غنیمت شمردم تا زبانم را محک بزنم ,زبانی که چهارده سال از آن دور شده بودم و دایره لغاتم تا حدود زیادی ته کشیده بود.اما برای شروع بد نبود ,تجربه خوبی بود ,در طی این مکالمه کوتاه چیزهایی دستگیرم شد ,هردو اهل برزیل بودند و غره به فوتبالشان.اما تعریفشان از ایرانی ها و مردم شهرم فراتر از تصورم بود ,میگفتند عاشق مردم شده اند و همین طور غذاهای سنتی ایران.از رسانه هایشان و تعریفشان از ایران پرسیدم ,گفتند :ایران هراسی و حتی فراتر اسلام هراسی خط اول پروپاگاندای خبرگزاریهای آنهاست و متعجب بودند که چرا ما در برابر اینهمه تبلیغات مسموم نشسته و فقط نگاه میکنیم ,او که گویی دلش بیشتر از ما برای اسلام میسوخت با اینکه خود مسیحی بود ,به من گفت :چرا این دین زیبا و طرفدار صلح را تبلیغ نمیکنیم و اینجا بود که من شرمنده شدم .نکته دیگری که باز هم مرا خجالت زده کرد ,این حرفش بود که گفت چرا شما که اینقدر مهربان و خوبید ,با خشونت رانندگی میکنید؟ دفاعی نداشتم از فرهنگ غلط رانندگی و نقدش را پذیرفتم.این تجربه اول برایم خوشایند بود و مرا مصمم کرد که زین پس بیشتر به بافت قدیمی شهر سر بزنم و بیشتر پای صحبت این مسافران غریب از بلاد کفر بنشینم و کم و بیش از اسلام و حسینش بگویم و اینبار با مطالعه و دایره لغاتی گسترده تر.
تا یادم نرفته این را هم بگویم که چقدر از نحوه حجاب و چادر و روسری بستن خوششان آمده بود و دست آخر ماریایی که در تصویر میبینید عکسی از خودش با چادر نماز نشانمان داد و بسی کیفور بود بابت آن.
موضوع: "امام حسین علیه السلام"
گاهی دیدن بعضی صحنه ها آدم را برمی دارد و پرت می کند به گذشته ,انگاری خودت را میبینی و به یکباره تمام نوستالژیهایت برایت زنده میشود و از عمق جانت لذت میبری . دو روز پیش صبح که میخواستم سوار اتوبوس شوم از همان ابتدا که وارد ایستگاه شدم حواسم رفت پی این دو دختر کوچولو که گویی خواهر بودند و آنها هم مثل من منتظر اتوبوس .با دیدنشان انگاری یکی مرا برداشت و برد به آنروزهایی که هم قد و بالای آنها بودم و راه خانه تا مدرسه را گاه با اتوبوس و گاه پیاده طی میکردم و چقدر برایم این طی مسیر لذت داشت چه در سرما و چه در گرما فقط صبح را باید کمی زودتر از خانه میزدم بیرون تا به وقت به صبحگاه مدرسه برسم.دیدن این دو دختر ناز آنقدر برایم شیرین بود که بر خلاف عادتم دستم رفت طرف موبایل و عکسشان را گرفتم. اما اینکه چرا اینقدر این صحنه برایم شیرین بود و نوستالژیک ,چون برایم تازگی داشت. چرا که اینروزها تا بوده و دیده ام سرویس های شخصی و عمومی که هر صبح و ظهر منتظر شرفیاب شدن نسلی هستند که به همت والدین عصر حاضر نباید سرد و گرم روزگار را بچشد و تا اراده کند همه چیز برایش مهیاست دیگر به جیب پدر فکر نمیکند ,طلبکار است و نازپروده با کوچکترین ناخوشی ترش میکند و قهر و اخم و تَخم که چرا برایش کم میگذارند. اگر خواسته ای داشت پا بر زمین میکوبد که باید بشود آنچه من اراده کرده ام و این نسل هیچ وقت لذت صبر برای رسیدن به مطلوب را نخواهد چشید.لذت انتظار کشیدن در ایستگاه اتوبوس و دل و دل کردن برای زودتر سوار شدن که نکند صندلی برای نشستن گیرش نیاید.معنای تلاش برای رسیدن به هدف را درک نخواهد کرد.نعمتهای به ظاهر کوچک زندگی را نخواهد دید تا برایشان دلش ضعف برود. همان دل ضعفه هایی که ما برای داشتن یک جفت کفش کتانی سفید تجربه میکردیم و یا لذتی که وقتی از در مدرسه بیرون میزدی و برادرت را که او هم از مدرسه تعطیل شده بود منتظر سر کوچه میدیدی. حتی این نسل لذت راه رفتن دوشادوش برادر یا خواهر در مسیر مدرسه را هم تجربه نمیکند .آخ که چه لذتی بود وقتی برادرت در مسیر زحمت حمل کیفت را میکشید تا طعم داشتن پشتیبان در لحظه های سخت و خستگی را بچشی . و حتی لذتی که هنگام نوشتن این متن با مرور خاطرات گذشته تجربه کردم… خدایا شکر از اینهمه لذت برای حس خوشبختی هیچ وقت دنبال بهانه های بزرگ نباشید. . #مدرسه#خاطره #برادر #خواهر#اتوبوس
اولين برخورد اساسي با اسلام، برخورد فرهنگي بود كه توسط امويـان مجهـز بـه فرهنـگ غربي شروع شد معاويه فرزند فرهنگي است كه كينة جاهليـت عـرب را بـا فرهنـگ نيهيليـستيِ_اومانيستي رومي تركيب كرده و به مقابلـه مبنـايي بـا تمـام اسـلام آمـده بود.
رد زنان رقاصه را هم که در تاریخ میگیری ,می رسی به بنی امیه و دربار خلفای فاسد اموی و مجلس بزمشان.خلفایی که برخواسته از نظام مکر معاویه ای و فرهنگ رومی بودند. همان معاویه ای که با انتصاب خلیفه دوم منصب دار شده و فرهنگ جاهلیت را با فرهنگ رومی شام ممزوج کرده بود.همان فرهنگی که از جهل مردم سپاهی ساخت بر علیه علی (ع) و از امت پیامبر (ص) مردمی ساخت که زیر بنای همه چیزشان شد اقتصاد و دنیای دنی بدون علی را برگزیدند.
همان ها که زینت دوش نبی ص را در میان گودال ذبح کردند و عاشورا را آفریدند.بعد از عاشورا بود ، که امویان در لوای حكومت اسلامی با فساد و گناه و ظلم علنی تیغ بر چهره اسلام کشیدند و فسادی به بار آوردند که از سران مملکت شروع و به مردم و جامعه سرایت کرد.
حكومت به قدرى علنى فساد ميكرد و گناه به قدرى رائج شد كه حتى در مكه و مدينه ، شرابخوارى علنى شد و مجالس رقاصى و فحشا در مكه و مدينه علناً برگزار ميشد.رقاصه ها ستایش میشدند و جوانان سرگرم عیاشی و مطربی بودند.
فساد مالى و غارت بيت المال يكطرف و حکومت سفاکانی چون حجاج بن یوسف از یکطرف.علی علیه السلام بر منبرها لعن میشد و اسلام علوى تحقیر تا اسلام اموى ترويج شود.
آری ,وقتی تاریخ میخوانی , راحت تر میتوانی نسبت بزم نشینی مسئولین نظام لیبرالی امروز را با خلفای اموی دیروز درک کنی ,که تاریخ خود در چرخش است. و اگر هوشیار نباشیم حجاج به یوسفهایی در راهند که ثمره حکومتشان یکصد و بیست هزار سر بریده و دست و پای قطع شده است.
.
#نجفی
#مجلس_بزم
#شهردار_تهران#ولنگاری_فرهنگی#فساد#معاویه
گاهی میشوی #همسر شهید و باید بار زندگی را تنها به دوش بگیری و برای یادگارانش هم مادر باشی و هم پدر
گاهی همسرت میشود مرد میدان رزم ,یکی مثل حاج قاسم و حاج حسین و حاج سعید که هست اما بیشتر برای #انقلاب و جنگ سخت و نرم ,چرا که عهد بسته تا پشتیبان #ولایت باشد ,و باز تو میمانی و بار زندگی که تنهایی باید به دوش بگیری.
گاهی همسرت میشود شهید زنده ای که گوشه خانه بدنش دوخته شده به تخت و چشمش به سقف و باز هم تو میمانی و بار زندگی.
و برای تمام این گاهیها دلت خوش است که اگر جسم همسرت با تو نیست اما روحش هست چرا که شما یک #روح هستید در دو بدن و در تمام آنها تو خوشبختی
اما
اما
گاهی #همسرت هیچکدام از آنها که گفتم نیست و تو میشوی همسر یکی که روحش نه تنها با تو نیست که میشود سوهان روحت.
بله را گفته ای که سه روز بعد صورتت کبود میشود و خانه آرزوهایت بر سرت خراب و با خودت میگویی :"چه بدبختی که تا چهل روز خوشبخت نباشد.”
میگذری و میمانی به همان رسم کهن که اگر با لباس سفید رفتی باید با کفن سفید برگردی.میمانی و میسازی و هرچه بیشتر میمانی بیشتر به اشتباهی بودن انتخابت واقف میشوی ,اما دیگر مادر شده ای و در درونت موجودی را پرورش میدهی که تمام بودنت برای اوست.
کبودیهای صورتت تمامی ندارد و آواره گی هایت بعد از هربار سیاهی تنت که زود به زود به کوچکترین بهانه ای تکرار میشود.
آنقدر تکرار میشود که دیگر روی پناه بردن به خانه پدری را هم نداری و ظهر یک روز بلند تابستان که قلبت شکسته و بدنت کوفته ,ملجأت میشود قبرستان ,با چشمانی پر از اشک ناغافل خود را بر سر مزار بابابزرگ میبینی و واگویه میکنی تمام آنچه بر تو گذشته.
و باز میمانی چرا که برای بار دوم مادرشده ای ,مردت همراهت نیست و رفیقت نیست و رفیق باز است,شیر میدهی و یخچالت خالیست و صاحبخانه هم برای چندرغاز اجاره وامانده آب به رویت بسته و باز همسرت نیست و تو تنهایی
باز هم میمانی به رسم #مادر بودن.
تازه صاحب خانه شده ای و خاک و گل خانه سازی تمام شده که خانه میرود برای فروش به جبران بدهی های به بار آمده از بی تدبیری و باز خانه به دوش میشوی و تنها بار اسباب کشی را بر دوش میکشی و #رنج کنایه های صاحب خانه را تحمل میکنی
در حالیکه بیست و سه سال بیشتر نداری, مادر سه فرزندی و تمام این زهرهای زندگی را جرعه جرعه مینوشی تا کودکانت از دامن پرمهرت محروم نگردند و دست دعایت بدرقه راهشان باشد.
تو مانده ای و ساخته ای تا آینده کودکانت را بسازی
و اکنون قریب به چهل سال از بله ای که گفته ای گذشته و تو هنوز مانده ای و #مهربان پشتیبان فرزندانت هستی….
کشتی زندگیت از طوفانها گذشته ولی آرامی و آرام جانی
بمان مادر بمان با تمام وجود دوستت دارمهم تو را که ماندی و هم پدرم را اکنون دیگر شرمنده صبوری های توست
. اگر حوادث تاریخ را تکرار شدنی بدانیم , با مروری بر آن به روشنی می توان دریافت که دولت های مستبد و متکی به #غرب همواره برای پیشبرد اهداف استعمارگران که منجر به رسیدن اهداف بلند مدت و یا کوتاه مدت آنها میشود,در شیوه و روش یکسان عمل می کنند. . از جمله اقدامات مشترک این دولتها حمله به ارزشها و در بدو امر پرداختن به مسئله کشف حجاب با عنوان اصلاحات و ترقی بوده است.اولین بار در زمان ناصرالدین شاه قاجار و توسط فرقه بابیه و با نقش آفرینی قره العین کشف حجاب صورت گرفت.فرقه ای که با حمایتهای #انگلیس ظهور پیدا کرده بود واین بذر سیاه در افکار مسموم به آرامی رشد کرد و متأسفانه سیاستهای غلط و علاقه شاهان قاجار به مظاهر غربی بابت گسترش این جریانات شد. شاهانی بی کفایت که از سیاست و کشور داری کمترین اطلاعی نداشتند, حاضر بودند هست و نیست مملکت را بدهند تا سلطنت و جاه و مقامشان حفظ شود. . ناصر الدین شاه در اولین سفر خود به#غرب به جای آنکه دستاوردهای صنعتی و علوم و فنون را وارد کشور کند فرهنگ غرب را به همراه آورد. . در مورد سفر اول ناصرالدین شاه به اروپا در مورد سوغاتی که شاه از فرنگ آورده بود چند مورد جالب توجه است: “دستمال ابریشمی- گلدان بلور-20قطعه عکس زنهای لخت و هرزه-42 قطعه عکس کوچک زنهای لخت-پارچه حریر.” . بار دیگر ۱۷دی ماه ۱۳۱۴،روزی ننگین در تاریخ ایران توسط#رضاخان و با دستورات دیکته شده اربابانش،روز “#کشف_حجاب"نام گرفت.رضا شاه هدف خود از سیاست کشف حجاب را اینگونه تشریح کرد: “ما باید صورتاً و سنتاً غربی شویم. باید در قدم اول، کلاهها تبدیل به شاپو شود..و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمایند و چون برای عامهی مردم دفعتاً مشکل است، وزرا و معاونان باید پیشقدم شوند…” . و پس از سفر خود به #ترکیه گفت:"دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد". . جامعه ایران برای تبدیل شدن به جامعه ای بی هویت و غیر مولد باید از فرهنگ و ارزشها و سنتهای اسلامی-ملی تهی شود تا زمینه برای#استعمار و چپاول کشور فراهم شود.دولتمردان سرسپرده ابتدا از طریق رواج سکولاریسم و بی اعتنایی به نمادهای دینی راه را برای استعمارگران هموار میکنند. . در تمام عمر یک چنین دولتهایی شاهد نفوذ و دخالت استعمارگران درجهت دهی دولتها و فقر و بدبختی مردم و عقب ماندگی کشور بوده ایم . روزی زنبارگی و بی کفایتی قجریها,روزی چماق رضاخانی ,روزی #نه_به_حجاب_اجباری دولت#روحانی . #استعمار_فرانو
آخرین نظرات