گاهی میشوی #همسر شهید و باید بار زندگی را تنها به دوش بگیری و برای یادگارانش هم مادر باشی و هم پدر
گاهی همسرت میشود مرد میدان رزم ,یکی مثل حاج قاسم و حاج حسین و حاج سعید که هست اما بیشتر برای #انقلاب و جنگ سخت و نرم ,چرا که عهد بسته تا پشتیبان #ولایت باشد ,و باز تو میمانی و بار زندگی که تنهایی باید به دوش بگیری.
گاهی همسرت میشود شهید زنده ای که گوشه خانه بدنش دوخته شده به تخت و چشمش به سقف و باز هم تو میمانی و بار زندگی.
و برای تمام این گاهیها دلت خوش است که اگر جسم همسرت با تو نیست اما روحش هست چرا که شما یک #روح هستید در دو بدن و در تمام آنها تو خوشبختی
اما
اما
گاهی #همسرت هیچکدام از آنها که گفتم نیست و تو میشوی همسر یکی که روحش نه تنها با تو نیست که میشود سوهان روحت.
بله را گفته ای که سه روز بعد صورتت کبود میشود و خانه آرزوهایت بر سرت خراب و با خودت میگویی :"چه بدبختی که تا چهل روز خوشبخت نباشد.”
میگذری و میمانی به همان رسم کهن که اگر با لباس سفید رفتی باید با کفن سفید برگردی.میمانی و میسازی و هرچه بیشتر میمانی بیشتر به اشتباهی بودن انتخابت واقف میشوی ,اما دیگر مادر شده ای و در درونت موجودی را پرورش میدهی که تمام بودنت برای اوست.
کبودیهای صورتت تمامی ندارد و آواره گی هایت بعد از هربار سیاهی تنت که زود به زود به کوچکترین بهانه ای تکرار میشود.
آنقدر تکرار میشود که دیگر روی پناه بردن به خانه پدری را هم نداری و ظهر یک روز بلند تابستان که قلبت شکسته و بدنت کوفته ,ملجأت میشود قبرستان ,با چشمانی پر از اشک ناغافل خود را بر سر مزار بابابزرگ میبینی و واگویه میکنی تمام آنچه بر تو گذشته.
و باز میمانی چرا که برای بار دوم مادرشده ای ,مردت همراهت نیست و رفیقت نیست و رفیق باز است,شیر میدهی و یخچالت خالیست و صاحبخانه هم برای چندرغاز اجاره وامانده آب به رویت بسته و باز همسرت نیست و تو تنهایی
باز هم میمانی به رسم #مادر بودن.
تازه صاحب خانه شده ای و خاک و گل خانه سازی تمام شده که خانه میرود برای فروش به جبران بدهی های به بار آمده از بی تدبیری و باز خانه به دوش میشوی و تنها بار اسباب کشی را بر دوش میکشی و #رنج کنایه های صاحب خانه را تحمل میکنی
در حالیکه بیست و سه سال بیشتر نداری, مادر سه فرزندی و تمام این زهرهای زندگی را جرعه جرعه مینوشی تا کودکانت از دامن پرمهرت محروم نگردند و دست دعایت بدرقه راهشان باشد.
تو مانده ای و ساخته ای تا آینده کودکانت را بسازی
و اکنون قریب به چهل سال از بله ای که گفته ای گذشته و تو هنوز مانده ای و #مهربان پشتیبان فرزندانت هستی….
کشتی زندگیت از طوفانها گذشته ولی آرامی و آرام جانی
بمان مادر بمان با تمام وجود دوستت دارمهم تو را که ماندی و هم پدرم را اکنون دیگر شرمنده صبوری های توست
آخرین نظرات