در مواجهه با رمضان آدمها چند دستهاند.
یک دسته را میتوانی لابلای این دیالوگها بشناسی: «سحری چی بخورم که کمتر در طول روز تشنه بشم»«کدوم غذا را بخورم که کمتر ضعف کنم»«بدو تا اذان را نگفتهاند دو قلوپ دیگه آب بخور » به اینها میگویم دیالوگهای آشناطور ماه رمضان؛ دیالوگهایی که همه ما کم و بیش شنیده و یا حتی دغدغهمان بوده است. دغدغههایی از جنس همان دغدغه « چی بپوشم» قبل هر مهمانی که بیشتر از آنکه حکایت از دغدغهمندی برای خود مهمانی داشته باشد، حول محور «من» میچرخد.
منی که میخواهد کم نیاورد اما نه مقابل صاحبخانه که مقابل خودش. حرفهایی که همهاش حیله گری است و دور زدن یک دستور الهی، انجام ظاهر و مخالفت با باطن؛ آنوقت میشود عبادت نفس و اطاعت از خود و روزهای که مصداق انارهایپوکی است که وقتی ظاهر تر و تمیز و سرخاب سفیداب کردهاش را میبینی طمع میکنی که آن تو صد دانه یاقوت دسته به دسته نشسته، اما وقتی کارد میاندازی به جانش و باطنش را میشکافی، دودی از لای زخم تنش برمیخیزد که آه از نهادت بلند میشود. تازه میفهمی عجب رکبی خوردهای که به ظاهر بسندهکرده و از کرم درون غفلت کردهای.
این همه خسران سربند این است که از آداب روزه غفلت کردهای تا در طول روز کمتر بخوابی که بیشتر به تو سخت بگذرد و کاری کنی تا به ضعف دچار شوی نه اینکه ضعف را چاره کنی.
دسته دوم را میتوانی لابلای این جنس دیالوگها جستجو کنی: «زخم معده دارم روزه برام خوب نیست» « روزه بشم ضعف میکنم» « فشارم میفته » « گرسنه بشم عصبی میشم» امسال هم که « روزه بشی، ضعیف میشی کرونا میگیری»
این دسته اوضاعشان وخیمتر از دسته اول است. آنها اگر حداقل دنبال چاره کردن ضعفشان بودند و دور زدن باطن حکم خدا؛ اینها رسما دنبال پیچاندن خود خدا هستند، غافل از اینکه نفس زیر دو خمشان را گرفته و با مخ بر زمینشان زده است. این بدنی که اینقدر در پی رتق و فتق خوراکش هستند، دیر یا زود خوراک مار و مور خواهد شد.
دسته سوم اما اوضاعشان فرق میکند. اینها دیگر دنبال پیچاندن خدا و یا باطن حکمش نیستند؛ بلکه زیر آب حکم خدا را پیش بقیه میزنند با دیالوگهایی ابلیسطور: «روزه میشی که چی بشه» « تو این گرما روزه برا کلیههات ضرر داره» «خودت و سرکار نذار، روزه برای هیچ کس فایده نداره» این نسخه پیچیدنها برای آدمهایی که در جریان هوشمند شدنها، منفعل و گشاد هم شدهاند تا جایی که حوصله خواندن دو خط کتاب یا تلمذ پای حرف یک روحانی را ندارند، همچون زهری است که به رگ روحشان و ساقه خاکستری مغزشان تزریق میشود و عملا پای استدلالشان را فلج میکند تا جایی که ایمان نیمبندشان شل میشود و تقوایشان با یک تق، وا میرود. اینبار نه تنها جلوی حکم خدا گارد میگیرند که جلوی خلق خدا به روزهخواریشان مباهات میکنند. کسانی که مناجاتشان به جای « هربت الیک» بدل به « هربت منک» میشود. چه بدبخت است آنکه از خدا فرار میکند.
اما دستهای هم هستند که قلیل اند. در زمره « قلیل من عبادی الشکور» قرآن قابل تفسیرند. لهله زدنشان از رجب آغاز میشود. از همان شب اول ماهی که قرار است نهر «رجب» کارش را شروع کند و از بهشت راه بیفتد و به این دنیا برسد به پیشوازش میروند. جنس دیالوگهایشان فرق میکند. هر روزشان با « یا من یملک حوائج السائلین » آغاز میشود و در پس هر نمازشان امید خیر دارند از کسی که «ارجوه لکل خیر» است و اعطا کننده کثیر بالقلیل. خیزشان از اول رجب برای ایام البیض است تا معتکف خانه همان کسی شوند که قرار است کمتر از دو ماه دیگر مهمانش شوند. آنقدر سر قرار رجب حاضری میزنند و از نهر سفیدش مینوشند که مهر «رجبیون» بر پیشانیشان میخورد و نشان کرده خدا میشوند برای روزی که منادی ندا دهد « این الرجبیون» و آنها لبیک گویند «بلی».
رد نهر را میگیرند و میروند تا میرسند به شاخههای طوبی. شعبان را صرف صیام و قیام میکنند. دنبال اصلاح ذات البیناند. پریشانی از چهره گرفتار میزدایند و اینگونه خود را به طوبی بهشتی درمیآویزند. ظهرهایش را صلوات شعبانیه زمزمه میکنند. دغدغه تقدم و تاخر از اسماء الله را که زاهق و مارقشان کند، لابلای فرازهای صلوات با بغض قورت میدهند و لازم بودنی را که لاحقشان کند میطلبند. شب که میشود نجوا میکنند « واسمع دعائی اذا دعوتک و اسمع ندائی اذا نادیتک واقبل علی اذا ناجیتک فقد هربت الیک» و به سوی خدا میگریزند.
این دیالوگها تازه شروعی بود برای افتتاح حمد و ثناء کسی که به ارحم الراحمین بودنش یقین کردهاند. افتتاح نه تنها برای آنها دیالوگ دارد که « انک تدعونی فاولی عنک و تتحبب الی فاتبغض الیک»ش میتواند دیالوگ همه نیازمندهای نفهمی باشد که دو ماه فرصتشان را سوخت کردند، به جای نیاز ناز کردند وحالا در پی پیچاندن یک ماه باقی ماندهاند.
این است رمضان و خدایی که به دنبال چپاندن مهربانیاش در بغل همه دو دره بازها است.
آخرین نظرات