جماعت مذهبی در حال مستحیل شدن در جریان شبه مدرنی است که ارمغان توسعهیافتگی است. جریانی کهت طبقه متوسط شهری را درگیر سبکی متفاوت از سبک زندگی سنتی کرده و او را با خوانش جدیدی از دینداری مواجه کرده است. در این درک جدید از دینداری، فرد مذهبی تلاش میکند، اسلام را امروزی کند و شرع را بر عرف مدرن تطبیق دهد، حتی به غلط! یک زن مذهبی در رویارویی با این جریان شبه مدرن در حالیکه تمایل به پوشش دارد اما دیگر تعریفش از پوشش، تعریفی نیست که یک زن سنتی دارد.
علت این چرخش در نگاه و تفکر، به مبانیای برمیگردد که مدرنیته بر آن استوار است. روح حاکم بر مدرنیته، امانیسم یا همان نفس اماره است؛ نفسی که خود را در دایرهی ولایت الهی نمیبیند. خودش امر میکند، تشخیص میدهد و عمل میکند. نفسی که بالاصاله و بالذات معیار تشخیص، مبدأ و غایت قرار میگیرد و انسان را دایر مدار نظام هستی میداند. مدرنیته که با لحظه لحظهی زندگی ما درآمیخته، تمام مناسبات انسانی، تعاملات محرم و نامحرم، نوع پوشش، بافت معماری شهری و مسکونی، روش و رویکرد آموزشیمان را متأثر از امانیسم کرده است.
سربند همین تأثیرپذیری و انفعال در برابر ساختارهای تمدنی غرب، زن مذهبی هنگام انتخاب پوشش ناخودآگاه به سمتی گرایش پیدا میکند که جامعه برای او تعریف میکند. او دریافته به سبکی از پوشش تمایل دارد که دیگر شبیه به پوشش یک زن سنتی نیست. ذهنیتی که از زن بودن خود پیدا کرده، ذهنیتی برساخته از رسانه و جریانات سیاسی و فرهنگی امانیسمی است. زنی که زیاد در کف جامعه حضور فیزیکی دارد. شاغل است. به راحتی با مردان تعامل دارد. لباسهای رنگی میپوشد. کافیشاپ میرود. از به تصویر کشیدن عاشقانههایش با همسرش ابایی ندارد. حجابش متأثر از خوانش جدیدی که از پوشش پیدا کرده، دیگر ساده و غیر جذاب نیست. بلکه دوست دارد هم پوشیده باشد، هم جذاب.
این تنها سرنوشت زن نیمه مدرن مذهبی نیست، بلکه مرد مذهبی در چنین جامعهای خوانشی متفاوت از مردان سنتی دارد. غیرت دارد اما در عین حال از کانون توجه بودن همسرش راضی است. دیندار است اما دینمدار نه. معیار انتخاب همسرش دیگر تنها نجابت و حیا نیست، زیبا، بی نقص و شاغل بودن همسر هم برایش اصالت ذاتی دارد. مذهبی است اما پای ثابت پیج های بلاگری و حجاب استایلهاست و مشغول احسنت گفتن به حجاب جذاب خانم بلاگر. زیستن در جامعهای که دیده شدن را فریاد میزند، غض بصر را برایش تهی از معنا کرده است. جامعهای چنین غوغاسالار که آرمانش دیدهشدن است، دین را اینچنین عرفی میکند.
جامعهای که علیرغم اسلامی بودن، در برابر ساختارهای فرهنگی غرب واداده و همراه با روح امانیسمی آن شده است. رهبر انقلاب ذیل تفسیر سورهی بقره این وادادگی را اینگونه تعبیر میکنند: « همیشه نظامهای اجتماعی را به تورهای ماهیگیری مثال میزدم که گاهی در میان خود هزاران ماهی را میکشانند به یک سمت خاصی و آن ماهیان خودشان متوجه نیستند که با همان حرکت تور، دارند به یک طرفی کشیده میشوند و نمیفهمند که یک کسی دارد آنها را هدایت میکند در داخل تور، آنها خیال میکنند آزادند و دارند راه میروند، هیچ احساس اسارت هم نمیکنند. نظامهای اجتماعی هم این چنیناند، حتی نظام صحیح هم به یک معنا همینطور است، اگر چه او دیگر اسارت نیست چون در او آگاهی و بینایی هست، وانگهی نظام مستند به خدا و بندگی بالاخره بندگی خداست، اما هر نظام اجتماعی این خصوصیت را دارد، انسانها در نظام اجتماعی داخل یک تور نامرئی هستند و دارند کشانده میشوند به یک طرفی، اگر چنانچه آنها را به طرف بهشت ببرند، انسانها را به طرف بهشت میروند، و اگر بطرف جهنم ببرند، انسانها دارند به طرف جهنم کشانده میشوند». برای جامعهای که داعیهی تمدنسازی اسلامی دارد، حل این معضلات فرهنگی و اصلاح سبک زندگی نیاز به راهکارهایی کلان در حد ایجاد ساختارهایی توحیدی و عبودیتمحور دارد.