غرور ملی جریحهدار شد وقتی اردنیها، زن بودن زهره کودایی را انکار کردند. این یعنی جامعه میفهمد، جنسیت اصالت دارد و زن را مرد دیدن اهانتآمیز است. اما تعجب میکنم وقتی میبینم همین جامعه حساسیتش در برابر مردواره کردن زن را نه تنها از دست داده، بلکه در برابر ساختارهایی که با تمام قوا در حال بلعیدن زنانگی است، خاضعانه سر تسلیم فرود آورده است. ساختارهای ورزشی که برای مردها تعریف شده را تایید میکند و برای وزنهبرداری زن و بدنسازیهایی که عضلات زنان را مردوار میکند، هورا میکشد. سوت زدن داور زن در جمعی مردانه را سر دست میگیرد و حلوا حلوا میکند. له شدن زن در ساختارهای مردسالار اشتغال را نظاره میکند و دم بر نمیآورد. هشت ساعت کار روزانه همپای مردان در طول شش روز هفته را میبیند و بر آن خرده نمیگیرد.
حامی ساختار تحصیلی است که زنانگی را نمیبیند و بیتوجه به جنسیت، دختران را برای مشاغل سخت مردانه تربیت میکند. در برابر صنعت مد و آرایش که مردسالارانه زن را برای لذت مرد میخواهد دم بر نمیآورد. هر روز کرور کرور آگهی استخدام «زن برای خدمت به مرد سرمایهدار» را میبیند و بیتفاوت حتی سر هم تکان نمیدهد. ساختار مردانه و بیرحم نسبت به زنانگی را برمیتابد و خانهداری را تحقیر و شاغل بودن زن در چنین ساختاری را ارزش قلمداد میکند که نه تنها سختی زایمان و دو سال شیردهی را هیچ میانگارد، که حتی سهمی برای آن چند روز تغییر فیزیولوژیک زن در هر ماه قائل نمیشود و زن را همپای مرد، کاری میخواهد.
و تعجبم بیشتر از زنانی است که هم صدا با رسانههای دوستنما، هر روز بیشتر بر طبل فراموشی جنسیت میکوبند و بیتوجه به زنانگی زن، انسانیتش را تنها سر دست میگیرند. زن بیپناهی که جاهلیت اولی انسانیتش را نادیده گرفت و بیچارهاش کرد، امروز در جاهلیت مدرن، زنانگیش به یغما میرود.