اندر خم یک کوچه

برای در بند کردن تفکراتم
 خانه ورود

آمار وبلاگ

  • امروز: 50
  • دیروز: 91
  • 7 روز قبل: 556
  • 1 ماه قبل: 2857
  • کل بازدیدها: 130369
  • هم قریب و هم غریب
    ارسال شده در 23 آبان 1399 توسط نازگل در انقلاب, مدافعان حرم, اسلام, تاریخ, فرهنگ

    پرده‌ی اول: تنها روایتی که تا سال‌ها از مردم افغانستان می‌دانستم، بی‌شناسنامه ماندن فرزندانی بود که حاصل ازدواج یک تبعه‌ی افغان با یک دختر ایرانی بودند. فرزندانی که سربند همین بی‌شناسنامه بودن، نه ایرانی محسوب می‌شدند و نه افغان! همین شنیده‌ها و دیده‌هایی که گاه خیلی به من نزدیک بودند، تصویری ناموزون از افغانستانی‌ها در ذهنم ساخته بود. کم نبودند دخترانی در همین یزد خودمان که به عقد یک تبعه‌ی افغان در‌آمدند و با وجود داشتن فرزند، همسران‌شان از کشور #اخراج ‌شدند. زنانی که باید برای فرزندان‌شان- که فقط به اعتبار نداشتن یک سجل، نه حق ازدواج داشتند، نه تحصیل و نه کار- هم مادری می‌کردند و هم پدری…


    پرده‌ی دوم: یکی از روزهای دهه‌ی هشتاد بود. برادرم کفری از دست بچه‌های هنرستان محل تحصیلش به خانه آمد. قضیه از این قرار بود که بچه‌های مدرسه پشت سر امام‌جماعت- به علت افغان بودن- نماز نخوانده بودند. برادرم #نژاد‌پرست نبود و نیست؛ مثل همه‌ی ما! آخر شریعت اسلام به ما یاد داده که مرزها بی‌اعتبارند. مضاف بر آن، مرجع تقلیدمان در رساله‌‌اش نوشته است: «امام‌جماعت باید فردی عاقل، بالغ، شیعه‌ی‌ دوازده‌امامی، عادل و حلال‌زاده باشد. مهم است ایضا صحیح بخواند نماز را!» برادرم و چند نفر معدود که تاب توهین به مردی را نداشتند که بیشتر روزها #روزه بود و در #سلام عامل به «فاستبقوا الخیرات» پشت‌سرش قامت بسته بودند. گرچه «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» اثر نکرد و امام‌جماعت از هنرستان برادرم رفت که رفت…


    پرده‌ی سوم: جوان افغان تعریف می‌کرد: دوران اصلاحات بود و خاتمی رئیس‌جمهور. من و سیدمرتضی هشت‌ساله بودیم و سرمست از بوی ماه مهر. مادرم که برای ثبت‌نام من به مدرسه رفته بود، ظهر نشده با رنگ پریده و عرق‌کرده برگشت. با بغضی که عن‌قریب مانده بود به #اشک بنشیند. هاج و واج مانده بودم. وقتی مادرم گفت: «شاید امسال نتوانی به مدرسه بروی» سقف خانه روی سرم آوار شد. دستور وزیر وقت بود که اتباع خارجی را نباید در مدارس ایران ثبت‌نام کنند. دو ماه بعد من و سیدمرتضی با رای‌زنی مادرش در روستایی دورافتاده، حق حضور در کلاس درسی را داشتیم که مستمع‌آزاد آن محسوب می‌شدیم و نه شاگردش! مدیر قبول کرده بود برویم #درس بخوانیم اما توقع #مدرک نداشته باشیم! هرچند عاشق درس خواندن بودیم و این شرط و شروط برای‌مان معنایی نداشت، اما غم غربت بیخ گلوی‌مان چنگ انداخته و سخت فشار می‌داد. احساس حقارت می‌کردیم. گاهی نگاه‌مان با نگاه‌هایی گره ‌می‌خورد که برق نژادپرستی‌شان توی ذوق‌ می‌زد. هرچند عمر این فرصت برای سید‌مرتضی کوتاه بود! پدرش در بستر بیماری افتاد و باید کمک‌خرج خانه می‌شد. همین شد که مدرسه را رها کرد. سیدمرتضی اما رفیق نیمه‌راه نبود! هر روز ظهر با اتوبوس تا مدرسه می‌آمد و با هم به خانه برمی‌گشتیم. وقتی از او سؤال می‌کردم که «چرا این‌همه راه را تا این‌جا می‌آیی؟» سنگ‌قلابم کرد که «چیزی نشده؛ عوضش با هم به خانه می‌رویم!» بعدها فهمیدم اگر اتوبوس #مسافر نداشت، به علت دورافتاده بودن روستای محل تحصیل‌مان، همان روستای قبلی راهش را کج می‌کرد و برمی‌گشت! حالا تمام سهم سید‌مرتضی از خاک کشوری که برایش حق شاگردی هم قائل نبود، قبری است گوشه‌ی گلزار شهدای خلدبرین یزد. جوانی دهه‌هفتادی که در بیستمین بهار زندگی‌اش، جانش را فدای انقلابی کرد که حالا مرزهایش به بلندی‌های جولان رسیده است. او مانند تمام شهدای «تیپ فاطمیون» مظلومانه و غریبانه زندگی کرد و مظلومانه‌‌تر و غریبانه‌‌تر پرکشید و شد اولین شهید مدافع حرم یزد. در عوض حالا سیدمرتضی یک سجل سنگی دارد که رویش تاریخ تولد و شهادتش حک شده. او شاگرداول کلاس درس دنیا شد و اسمش در زمره‌ی «عند ربهم یرزقون» ثبت شد و شد «مهاجر الی الله». مهاجری که مرزهای اعتباری را بی‌اعتبار کرد و همراه با جوان‌مردان دیگر افغان، نام افغانستان را با «شهدای تیپ فاطمیون» گره زد…

    پرده‌ی چهارم: در یکی از روزهای پاییزی به «کتابخانه‌ی شرف‌الدین علی» یزد کمی آن‌سوتر از میدان امیرچخماق رفتم. کتاب «سه‌دیدار» نادر ابراهیمی را مرجوع می‌کردم که چشمم لابه‌لای کتاب‌های روی میز به «جانستان‌کابلستان» امیرخانی افتاد. کتابی که در حال رعایت پروتکل‌های بهداشتی بود و روی میز کتاب‌های برگشتی‌ روزهای کرونایی #قرنطینه شده و فاصله‌گذاری اجتماعی را با کتاب‌های داخل قفسه لحاظ کرده بود؛ تا بعد از منفی شدن تستش به آغوش خانواده‌ برگردد. با «جانستان‌کابلستان» از کتابخانه بیرون زدم و از همان ایستگاه اتوبوس با امیرخانی همسفر هرات شدم. تنها جایی که نیاز نبود برای چاق‌سلامتی با مردمانش زبان دوم بلد باشد. حتی لازم نبود برای پر کردن فرم پذیرش هتل، درگیر اسپل‌کردن اسمش به حروف لاتین شود.

    روایت تاریخ پرحادثه‌ی هرات و مناره‌های خون‌آلودش و دستان هنرمند استاد «عمادالدین معمار» که کاشی به کاشی مناره را بالا می‌برد، آن‌قدر مرا بر سرشوق می‌آورد که دلم می‌خواهد الساعه یک تیکت به مقصد هرات بگیرم و میان تاریخ بر بخورم با آدم‌هایی که هنوز هم نمی‌شناسم‌شان. مثلا تصور کن! عدل بخورم به تور«تیمور گورکانی» همان که لنگش می‌خوانند و فاتح هرات، ایستاده بر کوهی از سرهای هرویان. بگذریم! تازه فهمیده‌ام استاد عمادالدین، هم معمار مسجدجامع گوهرشاد است و هم مسجدجامع هرات؛ مسجدی با دوازده مناره که تنها پنج مناره‌اش هنوز صابون تجاوز دشمن به تن‌شان نخورده است.

    میان ارگ قدیم هرات، صحبت از مرزهایی است که کمتر از یکصد و هفتاد سال میان ما کشیده شده است. آشی با یک وجب روغن که از میان دیگ‌های انگلیسی سرریز کرده و مرزهای اعتباری و دروغینی که از معاهده‌ی پاریس، عروس هرات را- که زمانی از لحاظ پرورش نقاشان، معماران و موسیقی‌دانان به «فلورانس آسیا» شهرت داشت- از آغوش ایران جدا کرده است. نیرنگی که باعث شد تفکر «انا خیر منه» قوت بگیرد و غریب‌نوازی جایش را به بیگانه‌ستیزی وارداتی دهد؛ تا جایی که بر روی برخی دیوارهای بافت تاریخی شهرم نوشته‌های سیاه «ورود افغانی ممنوع» خاطر #دوست را آزرده کند و خاطر #دشمن را جمع. با خودم می‌گویم ممنوعیتی اگر هست باید متوجه سفیر خبیث انگلیس باشد تا هوای سفر چراغ‌خاموش به یزد به ذهنش خطور هم نکند.

    دلم خون است از سیاست‌های غلط مهاجرپذیری‌مان که به اهل علم‌شان اجازه‌ی تحصیل در مدارس تربت‌جام و زاهدان را نداد تا طلاب اهل سنت‌شان روانه‌ی مدارس پاکستان شوند و بخت یار #القاعده گردد تا تور افکار تکفیری‌اش را میان آن طلاب‌ پهن و یارگیری کند و سوخت به آتش برادرکشی بریزد. خانه‌جنگی- جنگ داخلی- به راه بیاندازد و هرازگاهی با انفجار پلی یا ایرپورتی، چشمان دخترکان بلاکش هندوکش را بی‌فروغ و سیاه‌سری را در انتظار بازگشت شوهرش جان‌ به ‌لب کند. سیاستی که اگر با کیاست پیوند می‌خورد، تصویری این‌چنین ناموزون از ملتی نجیب، نیم‌کره‌ی مغزمان را تسخیر نمی‌کرد و جوان‌مردمردمی قریب را #غریب نمی‌پنداشتیم. اگر اعتبار مرزهای «مید این بریتانیای کبیر» را بر کرامت انسانی افغان مقدم نمی‌داشتیم، امروز کارکردن یک مهاجر افغان در مشاغل سطح پایین را جرم محسوب نمی‌کردیم و قشر فرهیخته‌شان را اسیر بوروکراسی‌های دریافت ویزا از نفس نمی‌انداختیم.

    حالا بعد از سال‌ها اعتراف می‌کنم که غلط کردم- مثل پشتون که به اشتباه کردم می‌گوید غلط کردم- و به این فکر می‌کنم چگونه می‌شود مرزی را که #خباثت و دیوار بلندی را که #سیاست میان ما کشیده با فرهنگ اخوت از میان برداشت و خط بطلانی کشید بر هرآن‌چه نامش #نژادپرستی است. کلام آخر عبدالرزاق کنار مرز اسلام‌قلعه که «قدر بدانید ایران را؛ ایران، پاریس است به خدا» برایم فحوایی دارد که شاید خود عبدالرزاق هم فحوای کلامش را نفهمیده باشد؛ اینکه پاریس بودن ایران ذاتا حسنی ندارد و حکایت از آلوده بودنش به «فرهنگ توسعه» دارد تا «توسعه‌ی فرهنگی»! حسن آن است که ایران، ایران باشد؛ نه هیچ جای دیگر…

    منتشر شده در روزنامه دیواری حق

    افغانستان ایران سیاست فرهنگ نظر دهید »
    منطق حق خامنه‌ای
    ارسال شده در 20 شهریور 1399 توسط نازگل در سبک زندگی, اسلام, روابط زن و مرد, سبک زندگی اسلامی, زن

     از افراط و تفریط در بحث حجاب زیاد گفته‌ایم و شنیده‌ایم. از نادرست‌خواندن رفتار پونزبازهای دیروز در کف خیابان تا ناپسنددانستن گفتار‌‌ خودفروخته‌های امروز در سقف مجازستان. قطع به یقین، اغلب این مباحث هیجانی، نه‌تنها به دنبال تبیین فلسفه‌ی اصلی حجاب نیستند، بل‌که از قضا حجابی ضخیم بر حکمت این نعمت عظیم الهی کشیده‌اند‌ و ذهنیت بانوان پاک‌سرشت‌مان را نسبت به ودیعه‌ی آسمانی عفاف تخریب کرده‌اند. اکنون در چهارمین دهه از انقلاب اسلامی با رویکردی متفاوت نسبت به حجاب مواجهیم. به نظر می‌رسد حرکتی موریانه‌وار، برخاسته از منطقی معیوب شکل‌گرفته تا ذهنیت غلط از اثرگذاری زن در جامعه را تکمیل کند. عده‌ای جاهلانه و گروهی عامدانه با تأویل آیات و تحریف روایات، سهم عفاف و حجاب زن را در امنیت اجتماعی تقلیل داده، تا جایی که می‌گویند: «علت تعرض مردان را نباید به پوشش زنان مربوط دانست» و سپس با این مغالطه‌ی عامه‌پسند، بیش‌تر بر غض‌بصر مرد صحه می‌گذارند و خواسته یا ناخواسته به گسترش بیشتر بدحجابی دامن می‌زنند. به عبارت دقیق‌تر این گفتمان مغلطه‌آمیز، سهم زن را در ایجاد حیات طیبه‌ی اجتماع، کمتر یا در بهترین حالت، برابر مرد عنوان می‌کند. لیکن با رجوع به اوامر حضرت حق درمی‌یابیم که در مبحث عفاف و حجاب، سهم زن از قضا بیش‌تر از مرد است. به عنوان مثال خداوند در سوره‌ی نور می‌فرماید: «به مؤمنان بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرم) فروگیرند و عفاف خود را حفظ كنند. این برای آنان پاكیزه‌تر است. خداوند از آن‌چه انجام می‌دهید، آگاه است! و به زنان با ایمان بگو چشم‌های خود را (از نگاه هوس‌آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ كنند و زینت خود را آشكار ننمایند و روسری‌های خود را بر سینه افكنند؛ زینت خود را عیان نسازند، مگر برای شوهران‌شان… هنگام راه‌رفتن، جوری پاهای خود را به زمین نکشند که زینت پنهانی‌شان معلوم شود». در این دو آیه، خداوند به‌وضوح شیوه‌ی تعامل و روابط اجتماعی زن و مرد را در یک جامعه‌ی مؤمنانه ‎بیان می‌کند و هر دو را در حفظ طهارت اخلاقی محیط عمومی #مسئول می‌داند. اما نکته‌ی قابل‌توجه در این آیات نورانی آن است که صرف‌نظر از دو وظیفه‌ی مشابه #زن و #مرد یعنی «غض‌بصر» و «حفظ عورت» زنان عهده‌دار وظایف بیش‌تری می‌باشند از جمله: پنهان‌نمودن زینت‌ها، رعایت حجاب و حتی دقت در شیوه‌ی راه رفتن. علاوه بر این موارد، خداوند در سوره‌ی #احزاب با عبارت «تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا» از #مؤمنات می‌خواهد تا در هنگام صحبت با #نامحرم به گونه‌ای هوس‌انگیز سخن نگویند تا بیماردلان در آن‌ها #طمع کنند.

    با مراجعه به سخنان رهبر انقلاب نیز متوجه می‌شویم که در نگاه قرآنی ایشان، نقش زن، از سویی می‌تواند سازنده‌تر باشد و از سویی مخرب‌تر: «همت کنید بر روی خواسته‌های نفسانی پا بگذارید. فقط برای خدا بخواهید. اگر شما این‌جور شدید، همه‌‌ی ما خوب می‌شویم. کلید حل مشکل، زن است. اگر شما #خوب شدید، هم مردها خوب خواهند شد، هم بچه‌ها. وقتی دخترها و پسرها خوب شدند، یعنی نسل آینده یک‌سره خوب است». این نگاه دقیقا منطبق بر منظومه‌ی فکری بنیان‌گذار انقلاب اسلامی است؛ آن‌جا که امام خمینی می‌گویند: «نقش زنان در عالم از ویژگی خاصی برخوردار است. صلاح و فساد یک جامعه، از صلاح و فساد زنان آن جامعه #سرچشمه می‌گیرد». هم‌چنان که بیان شد، دیدگاه حکمت‌بار خلف صالح روح‌الله هم ریشه در فهم عمیق ایشان از فلسفه‌ی تکوینی و تشریعی خلقت و اشراف‌شان بر #آیات و #روایات دارد: «حجاب، ارزشی است منطبق با طبیعت انسان». فحوای این کلام رهبر فرزانه‌ی انقلاب را زمانی می‌توان عمیق‌تر درک کرد که با دو مفهوم «طبیعت انسان» و «انسان طبیعی» بیشتر آشنا شویم.

    از منظر علامه‌طباطبایی: «انسان طبیعی یعنی انسانی که فطرت خدادادی داشته و شعور و اراده‌ی او #پاک باشد و با #اوهام و #خرافات لکه‌دار نشده باشد که ما او را انسان فطری می‌نامیم». اما برای فهم به‌تر #فطرت نیازمند مطالعه‌ی کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» هستیم. امام راحل در فصل اول این کتاب گران‌قدر و با توجه به آیه‌ی «فطرت‌الله التی فطر الناس علیها» فطرت اصلی انسان را «عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه» بیان می‌کنند که در وجود همه‌ی افراد اعم از #خوشبخت و #بدبخت و #عالم و #جاهل نهادینه شده است. از سویی دیگر، فطرت فرعی را «تنفر از نقص و انزجار از شر و بدبختی» می‌دانند.این دو فطرت تا زمانی‌ که متوجه احکام طبیعت نشده و تحت‌الشعاع عالم مادی قرار نگرفته‌اند، کیفیت روحانی و نورانی خود را حفظ می‌کنند؛ لیکن طبیعت دنیای دنیازده‌ها، طبیعتی ظلمانی است که وقتی فطرت با آن مأنوس می‌شود، در حجاب قرار می‌گیرد و نورانیت خود را از دست می‌دهد. از آن‌جایی‌ که این حجاب‌های نفسانی، به صورت خود به خود بر #نفس غلبه دارند، کم‌تر کسی قادر است که بتواند به تنهایی این پرده‌های ظلمانی را کنار بزند و با رجوع به فطرت اصلی، به عالم اصلی خود بازگردد و به کمال مطلق برسد. بنابراین خداوند از سر رحمت، انبیاء، اولیاء و کتاب‌های آسمانی را برای تربیت بشر فرستاد تا فطرت را از این پرده‌ی ضخیم نجات دهند. از این رو احکامی چون نماز، حج و حجاب را #تشریع کرد تا اهل ایمان، فطرت اصلی را متوجه کمال مطلق (خداوند) کنند و نورانیتش را محفوظ دارند و احکامی مانند روزه، زکات و خمس را تبیین کرد تا ایمان‌آوردندگان، فطرت فرعی را از شجره‌‌ی خبیثه‌ی دنیا #متنفر نگه ‌دارند.

    از همین ‌رو رهبر انقلاب، حجاب را وسیله‌ای برای رشد و تعالی معنوی زن دانسته و می‌فرمایند: «پای‌بندی بانوان به حجاب، آنان را در رسیدن به مدارج عالی معنوی کمک می‌کند و از سقوط به پرتگاه‌هایی که در سر راه آنان قرار دارد، مانع می شود». به فرموده‌ی علامه‌طباطبایی: «نوعی هدایت دائمی (تکوینی) از سوی خداوند بر کل جهان حاکم است که همواره تمام هستی از جمله نوع انسان را دائما به ‌سوی سعادت و خیر #دلالت می‌کند». به علت هماهنگی بین عالم تشریع و عالم تکوین، پای‌بندی به حجاب- به‌عنوان یک حکم تشریعی- سبب می‌شود تا زن از هدایت تکوینی، بیشتر بهره‌مند گردد. حجاب فراتر از یک حکم فردی، قانونی اجتماعی است. به قول رهبر انقلاب: «محیط تحصیل و جامعه باید برای دختر و پسر #سالم و #امن باشد. اسلام برای حفظ حدود اخلاقی و کمک به امنیت زن و مرد، حجاب را برای زن تعیین کرده است. برداشتن حجاب در درجه‌ی اول #امنیت را از #زنان و سپس از #مردان سلب می‌کند».

    البته نکاتی که گفته شد، نافی ضرورت توجه به عفاف از سوی مردان نیست؛ کما این‌که ایشان می‌فرمایند: «عفاف مرد هم مهم است. عفاف مخصوص زنان نیست؛ مردان هم باید عفیف باشند. منتها چون در جامعه، مرد به خاطر قدرت جسمانی و برتری جسمانی می‌تواند به زن #ظلم کند و برخلاف تمایل زن رفتار نماید، روی عفت زن بیش‌تر #تکیه و #احتیاط شده است». به عبارت دقیق‌تر، می‌توان حجاب زن را عطوفت و مهربانی او نسبت به جامعه دانست. این عطوفت ریشه در فطرت مادرانه‌ای دارد که دغدغه‌‌اش رشد و تعالی افراد اجتماع است. از منظر ولی‌امر: «خودنمایی و جلوه‌فروشی یک لحظه است و آثار سوء آن برای کشور، جامعه، اخلاق، حتی برای سیاست، آثار مخرب و ماندگار است. در حالی که ملاحظه‌ی عفاف و حدود شرعی در رفتار و حرکات بانوان، اگر چنان‌چه سختی‌ای داشته باشد، سختى کوتاهی است؛ اما آثارش، آثار عمیق و ماندگاری است». آیت‌الله خامنه‌ای، مشوقین زنان به جلوه‌گری در جامعه را ملزم به پاسخگویی می‌دانند: «چرا زن را تشویق می‌کنند که خود را به گونه‌ای آرایش دهد که مردان کوچه و بازار به او نگاه کنند و غرایز شهوانی خودشان را [با این نگاه آلوده] ارضا کنند؟ چرا زن را تا این حد پایین آورده و تذلیل می‌کنند؟» حتی معتقدند: «این‌که زن آرایش کند تا مرد التذاذ ببرد، یکی از جلوه‌های مردسالاری است».

    رهبر انقلاب علت واقعی مخالفت غرب با حجاب را سیاست راهبردی و بنیانی آن‌ها در رابطه با زن می‌دانند. سیاستی که از بدن زن به عنوان ابزاری در جهت پیش‌برد اهداف نظام سرمایه‌سالار غرب بهره می‌برد و حجاب، این سیاست را که «عرضه و هرزه‌شدن زن» است با #چالش روبه‌رو می‌کند. با این‌همه، از جمله دلایلی که باعث شده امروز با چالش‌های مهمی در رابطه با حجاب مواجه باشیم، نفوذ سیاست‌های لیبرالی غرب در ساختار سیاسی و فرهنگی کشور از یک‌سو و عدم تبیین درست و عقلانی این موهبت الهی از سویی دیگر است. مسئله‌ای که دغدغه‌ی دقیق حضرت‌آقا نیز هست: «آن چیزی که در اساس لازم و مهم‌تر از همه است، این است که شما ذهن این دختر جوان، یا این زن جوان را- که عمده هم خانم‌های جوان هستند- با اهمیت حجاب آشنا کنید؛ یعنی به او #تفهیم کنید که حجاب از لحاظ شرعی و از لحاظ منطقی این است. در ذهن او، استدلال صحیح را در مورد رعایت حجاب راسخ کنید». فراموش نکنیم؛ این‌ها سخنان همان پیر روشن‌ضمیری است که روزگار جوانی در دهه‌ی شصت که تقریبا همه در جو انقلاب بودند، در خطبه‌ی نمازجمعه‌ی تهران، علیه همین کسانی که امروز خود را داعیه‌دار اصلاحات و مدعی حق و حقوق زن می‌خوانند، بانگ برآورد: «دیوارکشی بین #دختر و #پسر در #دانشگاه، نه موضع اسلام انقلابی است، نه خواسته‌ی انقلاب اسلامی»! آری! خامنه‌ای در روزهایی روشن‌فکر بود که عوض روشن‌فکری، انقلابی‌گری مد بود!

    صدالبته امروز هم رهبر انقلاب، روشن‌فکر است؛ اما روشن‌فکر درست، نه روشن‌فکر درشت! سیدعلی هنوز هم زن را در وهله‌ی نخست #انسان می‌بیند! هم‌چنان که اصحاب پونز، این روزها هم مشغول پونززنی هستند اما این‌بار روی ناحیه‌ی مقدسه‌ی حجاب! قدرمسلم کسانی که دیروز دفاع از #انقلاب را با #خشونت اشتباه گرفته بودند و امروز دفاع از زن را با شهوت، لیاقت‌شان همین کدخدای سوله‌ی ظلمت است، نه خدای سوره‌ی نور! ما اما دختران پای منبر گوهرشادیم؛ سوگند به آن چادرنماز فیروزه‌ای، قسم به آن مناره‌های بلند، به زور شما وارد جهنم نخواهیم شد!


     منتشر شده در روزنامه دیواری حق

    حجاب رهبر انقلاب زن فلسفه حجاب 1 نظر »
    غلقت الابواب
    ارسال شده در 17 تیر 1399 توسط نازگل در اسلام, قرآن

                                                
    در میان قوم بنی‌اسرائیل صندوقی بود معروف به «تابوت عهد»؛ همان صندوقى كه مادر موسى او را در میان آن گذاشت و به رود نیل سپرد. همان صندوقی که موسی را در امن و امان به کاخ فرعون رساند. «موسی» را که از آب گرفتند، آن صندوق را نگه داشتند تا اینکه بعدها به دست بنی‌اسرائیل افتاد. تابوتی که روزگاری حامل بدن حضرت موسی بود، برای قومش محترم و وسیله‌ای برای تبرک جستن و آرامش‌شان گردید.

    روزگار عمر حضرت موسی سپری شد، «الواح مقدس را كه احكام خدا بر آن نوشته شده بود به ضميمه زره خود و يادگارهاى ديگرى در آن نهاد، و به وصى خويش” يوشع بن نون” سپرد.» حالا دیگر ارزش صندوق دوچندان شده بود ودر کوران مشکلات و سختی‌های روزگار مأمن و مأوای‌شان، در مقابله با دشمن سپر امنیت بخش‌شان و در جنگ‌ها همراه‌شان بود. معنویت را حول محور آن جستجو می‌کردند و قدرش را می‌دانستند. لذا گفته‏ اند: «تا هنگامى كه اين صندوق خاطره‏ انگيز با آن محتويات مقدس در ميان‌شان بود، با سربلندى زندگى مى‏كردند.»

    روزگارگذشت. اما اینبار جور دیگری گذشت. ارزش‌ها بی ارزش، زندگی در نظرشان چرب و شیرین و دنیا جلوه‌گر شد. «حب الدنیا راس کل الخطیئه» وبال‌شان و مبانى دينى‌شان ضعيف گردید. گناه پشت گناه، قلب‌شان را وارونه کرد. حالا نوبت خدا بود که گوش‌شان را بگیرد و خوب بپیچاند. اینجا بود که از آن تخفیف‌هایی شامل حال‌شان شد که در آیه‌ی 65 سوره‌ی انفال می‌خوانیم. تخفیفی که دشمنان را بر آنها چيره کرد و «تابوت عهد» را از کف‌شان ربود.

    قبل‌تر در جایی روایتی خوانده بودم به این مضمون از پیامبر اکرم_صلی الله علیه و اله_ که آنچه بر بنی اسرائیل رفته نعل به نعل بر قوم من نیز خواهد رفت. حالا اینروزها که مراکز نشر معنویت و امنیت خاطرمان در بند ویروس دست‌ساز و منحوس شده و خداوند «غلقت الابواب»مان کرده، ذهن‌م بیشتر درگیر«نعل به نعل»ها شده است.

    بنی اسرائیل تابوت عهد حرم کرونا 2 نظر »
    از جِلد قرآن عبور کنیم و جَلد آیاتش شویم.
    ارسال شده در 11 تیر 1399 توسط نازگل در انقلاب, خدا, اسلام, سبک زندگی اسلامی, قرآن


    مریم اردویی: رسول خدا صلی الله علیه و آله، ناظر بر علمش به فتنه‌های پیش‌روی امتش، دستور داد: «هرگاه فتنه‌ها مانند پاره‌هایی از شب تار به شما روی آورد به قرآن پناه ببرید». ما امت، این سخن را نشنیدیم یا جور دیگری شنیدیم. ما به قران پناه بردیم، وقتی خانه خریدیم و یک جلد قرآن پیش‌قراول اسباب‌مان بود. ما به قرآن پناه بردیم، وقتی عازم سفر بودیم و برای سفر بخیر شدن‌مان، یک جلد قرآن سقف عبورمان بود. ما به قرآن پناه بردیم، وقتی سفره‌ی عقدمان پهن بود و دکور سفره یک جلد کلام‌الله کم داشت. ما به قرآن پناه بردیم، وقتی تابوت‌مان به سمت سراشیبی قبر پا تند کرده و صدای الرحمان‌مان بلند بود. ما به قرآن پناه بردیم، وقتی مجلس ختم گرفتیم تا به روح تازه‌گذشته، فاتحه‌ای نثار کنیم. ما قرآن پناه بردیم، اما…..
    ▪️ آیاتی که باید جَلدَش شویم
    وقتی قرآن را ورق می‌زنم- با وجود درک ناچیزی که از آیات‌ش دارم- و به آیاتی برمی‌خورم که تطبیقش را در دنیای مدرن امروزی که فتنه‌ها از سر و کول‌مان بالا می‌رود می‌بینم، به خودم می‌گویم: «ما اگر از جِلد قرآن عبور کرده و جَلد آیاتش شده بودیم، قطعا روزگار بهتری داشتیم.» میان آیات قرآن به آیه‌ای از سوره اعراف می‌رسم: «قد جاءتکم بینه من ربکم هذه ناقه الله لکم آیه….دلیل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آمده، این ناقه الهی برای شما معجزه‌ای است.. » انقلاب اسلامی را همچون ناقه‌ی صالح، معجزه‌ی عبد صالح خدا می‌بینم که در زمانه‌ای از میان کوه ایسم‌های مادی شرق و غرب سربرآورد که ساکنان دنیا دچار اخلاد فی الارض شده بودند. می‌گویند، ایمان معجزه می‌خواهد. آیا آیه‌ای به این روشنی، ایمان نمی‌خواهد؟!
    ▪️ روح‌الله در قرآن
    با این فکر که «انقلاب بی‌نام خمینی در هیچ‌جای جهان شناخته شده نیست»، صفحات نور را ورق می‌زنم.چشمانم که به آیات سوره مجادله می‌افتد، برق می‌زند. درست می‌بینم، اینجا صحبت از «روح‌الله» است: « اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه.. آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهای‌شان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده… »، ذهن‌ام معطوف روایتی از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله می‌شود؛ روایتی که ضمن آن خبر از آمدن امتی را می‌داده که «یتحابون بروح الله…به برکت روح خدا یکدیگر را دوست دارند»؛ این قیل را کنار آن قال می‌گذارم تا تنها به یک نتیجه برسم: «امام ما، هم اسمش روح الله بود، هم خودش مصداق روح الله».
    ▪️مرگ بر آمریکا
    انقلابی که هم خودش و هم امام‌اش ممهور به آیات الهی‌اند، شعاری دارد به محکمی «مرگ بر امریکا»، بعدتر که به آیات سوره محمد می‌رسم، می‌بینم پی‌اش را میان این آیات ریخته‌اند: «والذین کفروا فتعسا لهم..و کسانی‌که کافر شدند، مرگ بر آنان»، با این گواهی حرف آن‌‌کس که می‌گفت: «امام (ره) موافق حذف مرگ بر آمریکا بود»، می‌شود «هباء منثورا». به قرآن برمی‌گردم و این آیه از سوره بقره: «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض… ای کسانی که ایمان آورده‌اید! یهود و نصاری را ولی و تکیه‌گاه خود انتخاب نکنید! آنها اولیا و تکیه‌گاه یکدیگرند»، منطق قرآن در روابط بین‌الملل می‌گوید نه به آمریکا اعتماد کنید و نه به اروپا. ناظر بر این آیه درمی‌یابم، کمیت رئیس‌جمهورمان هم لنگ می‌زند؛ وقتی می‌گوید: «آمریکایی‌ها کدخدا هستند و با کدخدا راحت‌تر می‌توان بست». سربند همین پای لنگ منطق، برجام چون ولدی نامشروع روی دست مولدشان مانده؛ نه مشکل آب خوردنی را حل کرده است، نه تحریمی را بالمره لغو.
    ▪️ شن‌هایی که مأمور خدا بودند
    اوایل سوره احزاب به این سخن خدا برمی‌خورم: «یا ایها الذین امنوا اذکروا نعمه‌الله علیکم اذ جائتکم جنودا فارسلنا علیهم ریحا و جنودا لم تروها..ای مومنان، لطف خدا را در حق خودتان به‌یاد آورید؛ آن‌وقتی‌که سپاهیان فراوانی به قصد نابودی شما سروقتتان آمدند؛ ولی تندبادی سرد و لشکریانی نامرئی بر ضدشان فرستادیم..»، اینجاست که پرت می‌شوم به سال 59 و خودم را میان بیابان طبس و شن‌هایی می‌بینم که «مأمور خدا بودند». جلوتر بدن‌های نیم‌سوخته یانکی‌ها و بالگردهای منفجر شده‌ای را مشاهده می‎‌کنم که «مأموران کدخدا بودند». شگفتا! چه مأمورانی خدا دارد و عجب مفلوکانی کدخدا!
    ▪️خاکی که خدا پاشید
    سوره‌ی انفال که به آیه‌ی «فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی…این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی( که خاک به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت..» می‌رسد، عین الاسد را می‌بینم که یک شبه، خاطره‌ی مجسم هفتادسال پیش پرل‌هاربر و عین‌الجسد شد؛ عین الاسدی که «مسیر اصلی دسترسی نیروهای نظامی آمریکا از خارج عراق به داخل عراق و ارتباط با 13 پایگاه نظامی آمریکا در عراق و مهمترین پایگاه ارتش آمریکا برای ترابری و تامین سوخت بود»، مسیر اصلی دسترسی عزرائیل به نیروهای نظامی آمریکا گردید و صد نفر یانکی که ضربه‌ی ملایم مغزی شدند!
    ▪️آمریکا و مکرهای خدا
    وقتی به آیه چهل و سوم سوره‌ی فاطر می‌رسم: «و لا یحیق المکر السییء الا بأهله…این نیرنگ‌ها تنها دامان صاحبانش را می‌گیرد!»، آنقدر از این جنس «مکر» سراغ دارم که می‌توانم، متنم را به قاعده‌ی قصه «هزار و یک شب» کش دهم. آمریکایی که هنوز توهم ابرقدرتی دارد، فروش نفت ایران را تحریم و راه مبادله و ورود ارزش را مسدود می‌کند، از بخت سیاه او یا اقبال سفید ما، قیمت نفت خود به خود منفی و شرکت‌های بزرگ نفتی‌اش ورشکسته می‌شوند. با هماهنگی نفوذی‌های داخلی و نخاله‌های رجوی، ایران را تهدید به تابستان داغ می‌کند. پشت‌بندش، اغتشاشات سازمان ‌یافته را کلید می‌زند. قتل آشکار جورج فلوید، درست وسط فصل داغ ضامن کشیده شده‌ی بمب نارضایتی مردمش شده و هرج و مرج ایالت به ایالتش شیفت می‌شود. میلیاردها دلار خرج هالیوود می‌کند تا الگوی اغتشاش به منطقه صادر کند، جوکرهای واقعی سراسر ایالاتش را می‌گیرند. ویروس دست‌ساز می‌سازد تا اقتصاد و انقلاب را زمین‌گیر کند، بومرنگ کرونا کشف عورتش می‌کند. عدم موفقیت پرتاب ماهواره‌ی ایران را نشانه‌ی عقب‌ماندگی و ابزاری برای تحقیر ملت ایران می‌کند؛ ماهواره‌برش پرتاب نشده، منفجر می‌شود.
    ▪️ رمز بقای فرعونیان
    مبهوت آیه‌‌ای از سوره اعراف می‌شوم؛ آنجا که پرده از رمز بقای فرعونیان برمی‌دارد: « قال القوا فلما القوا سحروا اعین الناس و استرهبوهم و جاءوا بسحر عظیم…موسی گفت: شما اول اسباب خود را بیفکنید. هنگامی که بساط خود را انداختند، چشم مردم را سحر کردند و آنها را ترساندند و سحری بس عظیم و هول‌انگیز برانگیختند.»، سحر امروز دیگر به سادگی زمان موسی و مار نشان‌دادن دومتر طناب نیست. شعبده‌ی امروز، کانال‌های ماهواره و صفحات مجازی اینستاگرام‌اند که کلاغ را قناری و مار را مور نشان می‌دهند. صفحه‌های مسحورکننده‌ی بلاگرها و سوئیت هوم‌ها، پیج‌های اغواکننده‌ی اینفلوئنسرهای عدالت‌خوار تا رجاله‌هایی چون مصی علی‌نژاد، همچون سحر ساحران، چشم‌ها را تصرف و عقل‌ها را مرخص کرده‌اند و هشتک‌پرانی سلبریتی‌ها، مسحوران سوار بر موج‌های مجازی را همچون بیرقی در باد به در و دیوار جهل می‌کوبند تا زوال تمدن‌ فرعونیان چند روزی بیشتر به تاخیر افتد و ندای موسوی حق از گوش جانها دورتر گردد.
    ▪️ چه کنیم ناقه‌ی روح‌الله پی نشود
    چه زیبا رسول خدا صلی‌الله و علیه و اله فرمود: «کتاب خدا، صادق‌‌ترین گفتار، رساترین موعظه و بهترین داستان‌ها است.» تنها با تمسک به همین قرآن است که «ناقه‌ی روح الله» پی نخواهد شد و به دوران ظهور حضرت ولیعصر- روحی و ارواح المومنین لتراب مقدمه الفداء- خواهد پیوست. چه شرمنده خواهیم شد، اگر پیامبر اینگونه شکایت‌مان را به خدا ببرد که: «یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا…. پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند.»

    آیه زندگی قرآن 8 نظر »
    الرجال قوامون علی النساء یعنی چه؟
    ارسال شده در 6 تیر 1399 توسط نازگل در اسلام, روابط زن و مرد, سبک زندگی اسلامی, زن, قرآن


    عده‌ای متاثر از ساختارهای اجتماعی کفر‌آمیزی که مدرنیته به جامعه‌ی اسلامی تحمیل کرده است و القائات فمنیست‌ها به گونه‌ای روی به تفسیر و تاویل آیات قرآن آورده‌اند، کانه گویی تکوین و خلقت زن و مرد نیز کن فیکون شده، چنانکه فطرتی که خداوند انسان مدرن را بر آن سرشته است، از یک خاک و گل دیگری است. وظایفی که خداوند برای هریک از زن و مرد در زندگی زناشویی و اجتماعی تشریع کرده است کاملا منطبق بر تکوین و متناسب با روحیات و توانایی‌های خلقی و خلقی آن دو است. برخی در تفسیر آیه‌ی «الرجال قوامون علی النساء…» تا جایی پیشرفته‌اند که مدعی هستند این آیه متناسب با شرایط اجتماعی آن موقع نازل شده و ناظر به جامعه‌ی جاهلی آن زمان بوده است. دیگر به این نکته توجه ندارند که اگر آن زمان، اسلام با جاهلیت اولی روبرو بود، امروزه با جاهلیت مدرن روبرو است؛ جاهلیتی که به فرموده‌ی امام صادق علیه السلام ویژگی چنین دارد: «…قائم ما هنگامی قیام می‌کند که همه مردم برای مقابله با او به تاویل کتاب خدا و احتجاج به آن متوسل می‌شوند.»

    خداوند در آیه‌‌ی «الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم عل بعض و بما انفقوا من اموالهم..» به تبیین جایگاه زن و مرد در خانواده می‌پردازد. کلمه‌ی «قیم» به معنای کسی است که برای امر شخص دیگری قیام می‌کند. در این آیه علت این قوام بودن، دو امر عنوان شده؛ یکی به علت توانایی‌هایی که خدواند به سبب خلقت و روحیات مرد به او داده و مرد باید مسوولیت خانواده را بپذیرد و دوم نقش اقتصادی و کسب درآمد که از وظایف شرعی مرد است.


    عبارت «فضل‌الله بعضهم عل بعض» بیان‌گر این مطلب است که این امتیازات متقابل است؛ نه اینکه مرد برتر از زن باشد. هریک از زن و مرد نسبت به دیگری دارای امتیازاتی است تا در امور خانواده کمک‌کار یکدیگر باشند. به مردان خصلت‌هایی مانند شجاعت، نیروی بدنی بیشتر، قدرت تصمیم‌گیری منطقی‌تر و… داده تا به وسیله‌ی آن از حریم و ناموس خود دفاع کند و مسوولیت‌های اجرایی را که نیاز به قدرتی مردانه دارد و لازمه‌ی آن تنش‌ها و اصطکاکات روحی و بدنی است را به عهده گیرد.


    از طرف دیگر ظرائفی که برای تربیت فرزند و فراهم آوردن محیطی آرام برای اعضای خانواده لازم است همچون عواطف قوی و جزئی نگری به زن داده، به عبارت ساده‌تر به هریک توانایی‌هایی داده تا در خدمت یکدیگر باشند و نقص‌‌های یکدیگر را برطرف کنند. مردی که مخارج خانه با اوست نیاز دارد تا اختیاراتی داشته باشد تا زنان به عنوان عنصر اصلی تربیت خانواده بدون هیچ دغدغه‌ی اقتصادی، مشغول وظیفه‌ی اصلی خود باشند. در ادامه‌ی آیه فرموده:« فاصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله..» حضرت علامه فرموده: «اين حكم در عين حال حكمى است كه در سعه و ضيقش تابع علتش، يعنى همان قيمومت مرد بر زن از نظر زوجيت است پس بر زن واجب است شوهر را اطاعت كند، و او را در هر شانى كه به شؤون زوجيت راجع مى‏شود حفظ نمايد….همچنين قيمومت مرد بر زنش به اين نيست كه سلب آزادى از اراده زن و تصرفاتش در آنچه مالك آن است بكند، و معناى قيمومت مرد اين نيست كه استقلال زن را در حفظ حقوق فردى و اجتماعى و دفاع از منافعش را سلب كند، پس زن هم چنان استقلال و آزادى خود را دارد، هم مى‏تواند حقوق فردى و اجتماعى خود را حفظ كند، و هم مى‏تواند از آن دفاع نمايد و هم مى‏تواند براى رسيدن به اين هدف‌هايش به مقدماتى كه او را به هدف‌هايش مى‏رساند متوسل شود.》


    خب حالا باید دید شوونات مربوط به زوجیت چیست که زن در غیاب شوهر باید از آن محافظت کند؟ زن باید در مسائل مربوط به زناشویی تابع شوهر باشد و در غیاب او ناموسش را حفظ کند و مرد غریبه را به حریم شوهر راه ندهد، زیبایی‌هایش را وسیله‌ی تمتع همسر هست از نامحرمان دریغ کند و در اموالی که در زندگی مشترک به دست آورده‌اند و مرد اختیارش را به او داده خیانت نکند و در نبودش از حقوق او محافظت کند. نکته‌ی ظریفی در اینجا وجود دارد که خداوند برای مردان از عبارت« فضل‌الله» استفاده کرد ولی در مورد زنان از عبارت «حفظ‌الله»، یعنی خداوند با مسوولیتی که بر عهده‌ی مردان قرار داده، حقوق زنان را حفظ کرده است. به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب« زن را سوگلی و زن را پادوی خانه قرار داد.»


    مردان قوام زنانی با خصوصیات فوق هستند؛ زنانی که تمنای مرد بودن ندارند و کمالات و مزیت‌های خود را پذیرفته‌اند. خداوند در قبال این اطاعت، حقوق آنها را با مسوولیتی که به مردان داده حفظ کرده است. اگر امروزه در جامعه‌ی اسلامی جایگاه زن و مرد دست‌خوش تغییر شده است، به علت وادادگی در برابر ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تمدن مدرن است که با ذات انقلاب اسلامی منافات دارد. در قاموس اسلام مسوولیت اجرایی برای زنان فی نفسه دارای ارزش نیست و خداوند زنان را برای پذیرفتن چنین مسوولیت‌هایی تشویق نکرده است.


    رهبر انقلاب در این‌باره می‌فرمایند: «ما الان افتخار میکنیم که فلان تعداد زن، در فلان بخشهای اجرایی کشور داریم. اشتباه نشود، از اینکه این بانوان در این مناصب اجرایی باشند من هیچ مشکلی ندارم؛ یعنی منع نمیکنم، نفی نمیکنم، ایرادی هم برایش قائل نیستم… آنچه اشکال دارد، افتخار به این است؛ که ما به رخ دنیا بکشیم که ببینید، ما در بخشهای اجرایی اینقدر زن داریم! این همان دوْر خوردن است، این همان منفعل شدن است؛ این افتخاری ندارد…. که ما این تعداد خانمِ مسئولِ در بخشهای اجرایی داریم، این غلط است…اگر ما افتخار کنیم که این تعداد خانم روشنفکر، خانم تحصیلکرده داریم، این خوب است، این جا دارد؛ اگر بگوییم این مقدار خانم نویسنده، خانم فعّال فرهنگی یا فعّال سیاسی داریم، اشکالی ندارد؛ اگر بگوییم این مقدار خانم شهادت‌طلب و مجاهده‌کار در میدانهای گوناگون داریم، این خوب است؛ اگر بگوییم این مقدار خانمی که در عرصه‌های سیاسىِ انقلابی فعّالند -گوینده‌اند، نویسنده‌اند- داریم، این خوب است؛ افتخار به اینها خوب است؛ امّا افتخار به اینکه ما این تعداد وزیر زن، این تعداد نماینده‌ی زن، این تعداد معاونِ بخشهای مختلفِ زن، این تعداد رئیس مؤسّساتِ تجاری زن داریم، افتخار به این غلط است؛ این انفعال در مقابل آنها است.»

    تکلیف حقوق زنان زن مرد 2 نظر »
    • 1
    • ...
    • 10
    • 11
    • 12
    • ...
    • 13
    • ...
    • 14
    • 15
    • 16
    • ...
    • 17
    • ...
    • 18
    • 19
    • 20
    • ...
    • 47

    آخرین مطالب

    • تیغ تیز «پیرپسر» بر گلوی پدر
    • خون بر موشک پیروز است
    • عهد خون باطل‌السحر طرح خصم دون 
    • كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ.....
    • صبح روزی که جنگ شد..
    • مباهله‌ی امروزت را بشناس
    • هسته‌ی سخت یا اقلیت مصلح؟!
    • بازی استعمار
    • دوربین‌ها خاموش
    • پنجه‌های آهنین پشت دست‌کش‌های مخملین

    آخرین نظرات

    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    •  
      • آتش به اختیار
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • ذاكري  
      • جمعه های انتظار
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب  
      • منتظر پرور
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • ... در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در از افتضاح تا افتتاح
    • معاونت فرهنگی تربیتی در از افتضاح تا افتتاح
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در آیا مرکل یک زن موفق است؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در از افتضاح تا افتتاح
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    تیر 1404
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << <   > >>
      1 2 3 4 5 6
    7 8 9 10 11 12 13
    14 15 16 17 18 19 20
    21 22 23 24 25 26 27
    28 29 30 31      

    اندر خم یک کوچه

    جایی برای نوشتن از تمام دغدغه هایم **** سیاسی هم می نویسم که سیاست ما عین دیانت ماست **** قلم اگر از حق ننویسد لایق شکستن است نه قسم خوردن **** تمام محتوای این وبلاگ تولیدی است. ارتباط با من: maryam.3461@gmail.com اینستاگرام....@MARYAM_ORDOUEI

    جستجو

    موضوعات

    • همه
    • fatf
    • اخلاق
    • اسلام
    • افکار عمومی
    • اقتصاد مقاومتی
    • امام حسین علیه السلام
    • امام زمان عج
    • اندیشه شهید مطهری
    • انقلاب
    • بدون موضوع
    • برجام
    • بصیرت
    • تاریخ
    • تولید داخلی
    • جنگ
    • جهان اسلام
    • حجاب
    • خدا
    • دلنوشته
    • رسانه
    • روابط زن و مرد
    • زن
    • زن
    • سبک زندگی
    • سبک زندگی اسلامی
    • سپاه
    • سیاسی
    • شهدا
    • ظهور
    • غرب
    • فرهنگ
    • فرهنگی
    • فضای مجازی
    • فمنیسم
    • فمنیسم
    • قرآن
    • قرآن
    • مدافعان حرم
    • مطالعه
    • معرفی کتاب
      • آمریکا
    • مقاومت
    • مناسبتی
    • منافقان
    • نفوذ
    • نقد
    • نقد
    • نقد فیلم
    • نقد کتاب
    • نهج البلاغه
    • ورزش
    • ولایت فقیه
    • پیاده روی اربعین
    • یمن

    فیدهای XML

    • RSS 2.0: مطالب, نظرات
    • Atom: مطالب, نظرات
    • RDF: مطالب, نظرات
    • RSS 0.92: مطالب, نظرات
    • _sitemap: مطالب, نظرات
    RSS چیست؟

    پیوندهای وبلاگ

    • کانال مطالب وبلاگ در ایتا
    • خامنه ای دات آی آر
    • غیث
    • خانه

    آمار

    • امروز: 51
    • دیروز: 91
    • 7 روز قبل: 556
    • 1 ماه قبل: 2857
    • کل بازدیدها: 130369
    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان