در میان قوم بنیاسرائیل صندوقی بود معروف به «تابوت عهد»؛ همان صندوقى كه مادر موسى او را در میان آن گذاشت و به رود نیل سپرد. همان صندوقی که موسی را در امن و امان به کاخ فرعون رساند. «موسی» را که از آب گرفتند، آن صندوق را نگه داشتند تا اینکه بعدها به دست بنیاسرائیل افتاد. تابوتی که روزگاری حامل بدن حضرت موسی بود، برای قومش محترم و وسیلهای برای تبرک جستن و آرامششان گردید.
روزگار عمر حضرت موسی سپری شد، «الواح مقدس را كه احكام خدا بر آن نوشته شده بود به ضميمه زره خود و يادگارهاى ديگرى در آن نهاد، و به وصى خويش” يوشع بن نون” سپرد.» حالا دیگر ارزش صندوق دوچندان شده بود ودر کوران مشکلات و سختیهای روزگار مأمن و مأوایشان، در مقابله با دشمن سپر امنیت بخششان و در جنگها همراهشان بود. معنویت را حول محور آن جستجو میکردند و قدرش را میدانستند. لذا گفته اند: «تا هنگامى كه اين صندوق خاطره انگيز با آن محتويات مقدس در ميانشان بود، با سربلندى زندگى مىكردند.»
روزگارگذشت. اما اینبار جور دیگری گذشت. ارزشها بی ارزش، زندگی در نظرشان چرب و شیرین و دنیا جلوهگر شد. «حب الدنیا راس کل الخطیئه» وبالشان و مبانى دينىشان ضعيف گردید. گناه پشت گناه، قلبشان را وارونه کرد. حالا نوبت خدا بود که گوششان را بگیرد و خوب بپیچاند. اینجا بود که از آن تخفیفهایی شامل حالشان شد که در آیهی 65 سورهی انفال میخوانیم. تخفیفی که دشمنان را بر آنها چيره کرد و «تابوت عهد» را از کفشان ربود.
قبلتر در جایی روایتی خوانده بودم به این مضمون از پیامبر اکرم_صلی الله علیه و اله_ که آنچه بر بنی اسرائیل رفته نعل به نعل بر قوم من نیز خواهد رفت. حالا اینروزها که مراکز نشر معنویت و امنیت خاطرمان در بند ویروس دستساز و منحوس شده و خداوند «غلقت الابواب»مان کرده، ذهنم بیشتر درگیر«نعل به نعل»ها شده است.