دو هفته ای بود که با یک پیام دایرکتی از وجودش و مظلومیتش باخبر شده بودم و مترصد فرصتی بودم تا بر سر مزارش حاضر شوم.پیامی که مضمونش شرح غربت و مظلومیت شهیدی از تبار فاطمیون بود.امروز که به بهانه پنجشنبه آخر سال توفیق حضور کنار قبور مطهر شهدا نصیبم شد, همین که پله ها را بالا رفتم بی درنگ از حاضرین سراغ مزار سید مرتضی را گرفتم , جوان با دست جهتی را نشانم داد که پنج قبر کنار هم ردیف شده بود ,بی درنگ به سمتشان رفتم و چشمانم از دور در پی اسمی بود که دو هفته بود شنیده بودم,چشمم که به اسم سید مرتضی افتاد ,دلم آرام گرفت ,قدمهایم را تندتر کردم تا زودتر برسم.نشستم نگاهم که به عکسش افتاد دلم لرزید ,جوانی دهه هفتادی که تنها بیست بهار از انقلاب را دید و جانش را فدایش کرد.به یاد مردانگی ای افتادم که در حق رفیقش تمام کرده و نامردی که در حقشان شده بود و بی اختیار اشک روی گونه هایم دوید. دوران اصلاحات بود و اقای خاتمی رئیس جمهور .ماه مهر و سرمستی از اینکه قرار است ,پشت نیمکت سال دوم دبستان مشق عشق کنند. مادر امید رفت برای کار ثبت نام اما ظهر نشده با رنگ پریده و عرق کرده برگشت,نشست و اشک روی گونه هایش لغزید.او هاج و واج مادرش را نگاه میکرد و با حیرت پرسید:"چیزی شده من کار بدی کردم؟!” مادر گفت:"نه پسرکم,فقط شاید امسال نتونی به مدرسه بری” امید که ناامید شده بود ,انگار دنیا روی سرش اوار شد. اما ماجرا چه بود؟ فهمید که وزیر وقت دستور داده مهاجران را در مدارس ثبت نام نکنند. دوماه گذشت و ماه آذر رسید که یکی از خانم های فامیل به خانه شان آمد.اسمش سیاه موی بود و زحمت کش.مژده آورده بود که مدرسه ای پیدا کرده اما در یک روستای دور افتاده و مدیر مدرسه قبول کرده امید و مرتضی به صورت مستمع ازاد به آنجا بروند اما بدون مدرک. این برای آن دو که عاشق درس خواندن بودند غنیمت بود.از فردا درس و مشقشان شروع شد.فقط هر روز باید مسافتی طولانی راه بروند و برگردند. مرتضی چند روز از هفته را به مدرسه نمی رفت تا اینکه امید فهمید پدرش مریض شده و او باید کمک حالش باشد. اما هر روز ظهر مرتضی با اتوبوس تا مدرسه میرفت تا با هم برگردند خونه!… امید متعجب از اینکار مرتضی به او میگفت :” دیوونه چرا این همه راهو الکی میای” و جواب مرتضی این بود:"مگه چی شده,عوضش با هم میریم خونه” گذشت. بعدها امید فهمید اگر اتوبوس مسافر نداشته باشه روستای قبلی دور میزند و اصلا تا روستایی که آنها درس میخواندند نمی رفت. ولی بعدها مرتضی بی معرفت شد, تنهایی رفت و شد اولین مدافع حرم یزد و خاله سیاه موی بیتاب از فراق او. چه برازنده است نام فاطمیون برای این شهدا,اینکه در میان شهدا ,شهید مدافع حرم بشوی یک غربت و غریب تر اینکه ازتبار فاطمیون باشی,شهدایی غریب غریب غریب
موضوع: "شهدا"
.
شهید را و قدر او را تنها خداوندی می داند که او را “بل احیاءهم عند ربهم یرزقون” می خواند.
نه تنها شهید را روزی می دهد که خود خدا ولایت اهل و عیالش را بر عهده میگیرد و می فرماید: “من سرپرست بازماندگان او هستم, هر کس آنها را خشنود کند مرا خشنود کرده و هر کس آنها را برنجاند مرا رنجانده.”
شهید را و حکایت شهود عارفانه ش را باید از سید شهیدان اهل قلم شنید:
زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرندهی عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند.
و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.
و مگر نه آنکه خانه تن، راه فرسودگی میپیماید تا خانه روح، آباد شود.
و مگر این عاشق بیقرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کرهی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریدهاند؟
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تنپرور برمیآید؟
ای شهید، ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود بر نشستهای، دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش.
.
#روز_شهید_گرامی_باد
#هرکس_را_صبح_شهادت_نیست
#شام_مرگ_هست
.
داشتم برای کاری وصیت نامه شهدا رو مرور میکردم برخوردم به وصیت نامه شهید#سید_حسین_علم_الهدی ,موقع خوندنش به خودم گفتم ,بببیییین چقدر اینا درک و فهم و شعور داشتن ,چقدر جلوتر از زمانه شون بودن ,37 سال پیش چیزایی رو میفهمیدن که امروز طرف با مدرک phd و سالها بالا و پایین کردن پله های دانشگاه نمیفهمه ,بعدم میاد میشه #وزیر و وکیل و #رییس_جمهور و نماینده,البته این شهید شاگرد #نهج_البلاغه ست. با هم میخونیم: شاندل Shandel متفكر بزرگ اروپاي قرن بيستم در مورد چگونگي زندگي انسان در قرن بيستم ميگويد : «انسان اين عصر زندگي را وقف تهيه وسايل زندگي ميكند » ما زندگي را در رنج ميگذرانيم تا راحتي و آرامش ايجاد كنيم، تمامي عمر ميرويم به اين اميد كه لحظاتي بنشينيم، تمام عمر زحمت ميكشيم تا استراحت كنيم و البته عمر ميگذرد و راحتي و آسايش و نشستن و آرامش را لمس نميكنيم و نمييابيم. زيرا مرتباً از طريق اجتماع به ما نيازهاي جديد تلقين ميشود . نيازهاي كاذب و مصنوعي كه دائماً در آدم بوجود ميآورند بوسيله #تبليغات است تلويزيون را روشن ميكنيد و بعد از دو ساعت خاموش ميكنيد به خودتان نگاه ميكنيد، ميبينيد هفت هشت احتياج خريد تازه بوجود آمده كه قبلاً لازم نداشتيد، قبلاً مثلاً با خاكستر ديگ را ميشستيد امروز حتماً بايد پودر… بخريد. بوردا ميخريد زن روز ميخريد نگاه ميكنيد در فكر تهيه لباسها و مدلهاي آن ميافتيد #استعمار_فرهنگي و فرهنگ زدايي از طريق تقليد تشبه رقابت مصرفهاي مصنوعي و سمبليك و جلب توجه است و اينجاست كه به سخن عميق محمد(ص) كه من يتشبه يقوم فهو منه كه از كلمه شبيه استفاده شده (پي ميبريم) اگر زندگيمان مثل اروپاييها شد اگر وضع لباسهامان مثل مدلهاي ارائه داده شده زن روز و بوردا و خانم… شد خود نيز از نظر خصوصيات انساني و درك و انتخاب راه به سوي او شدن ميل كردهايم. يكنواختي و قالبي شدن انسانها در جوامع گوناگون و مخصوصاً در ملت ما كه مرتباً بوسيله برنامههاي فرهنگيمان در سطح وسيعي از طرف مسئولان امر پياده ميشود همه در قالبهاي ماشينيسم بخاطر #بالابردن_مصرف_جهاني مخصوصاً جهان سوم كه دنياي صنعتي به ما تحميل ميكند. غارت اصالتها، منابع معنوي و از بين رفتن خصوصيات #زندگي_شرقي و يا #اسلامي كه عبارت از مصرف هرچه كمتر و توليد هرچه بيشتر بوسيله عوامل آموزشي دگرگون ميشود. چرا كه اروپاي صنعتي ميبايست براي توليدات اضافي خود مصرف كننده پيدا كند و چه كند كه بتواند كالاي مصرفي بدهد و مواد توليدي بگيرد و منت بگذارد و خود را هم بالاترو متمدن قلمداد كند و اگر هم سواري خواست خر خوبي تربيت كرده باشد و…. #تصویر_طلاییه#زمستان_95
. جوان BMW سوار . احمد محمد مشلب جوانی 23 ساله از خطه لبنان که غرق در ناز و نعمت ,نفر هفتم در رشته تکنولوژی و مشهور به شیک پوشی در روزهایی که تزویر در تلاش بود تا مغرضانه و با کج فهمی دفاع از حرم عقیله بنی هاشم را با زر پیوند بزند با لبخند زیبایش از راه رسید و معادلاتش را بر هم زد. . او که از کودکی با عشق به اهل بیت علیهم السلام نفس کشیده و بزرگ شده بود و به خاطر علاقه اش به امام رضا علیه السلام دوست داشت در جبهه او را با نام جهادی “غریب طوس"صدا بزنند کرامت و غیرتش او را به وسط معرکه آخر الزمانی شام کشاند و سرانجام در درگیری با تکفیری ها به آرزوی دیرینش شهادت نائل شد. . در لابه لای سطور وصیت نامه اش می توان پی به افکار بلندش برد:"مواظب حجاب خود باشید که این مهم ترین چیز است.در اجتماع ما کسی به فکر رعایت حجاب و اخلاق نیست ولی شما به فکر باشید و زینبی برخورد کنید.سه چهارم دختران حال حاضر لبنان حجابشان حجاب نیست…ممکن است عبا بپوشند ولی عبایشان دارای مد و زرق و برق است..ما داریم به سراغ بدعت ها می رویم,یا حجاب می پوشد ولی بدن نما و یا حجاب دارد ولی به مردم نگاه میکند باید چشمان خود را به زمین بدوزد و احترام عبایی را که بر سر دارد نگاه دارد.ما باید از فاطمه زهرا س الگو بگیریم .حضرت زینب س به گونه ای بود که غیر ازحضرت علی ع کسی او را نمی دید. . الان حجاب بر سر دارد ولی همراه با مدل های جدید یا صورت با آرایش.الان همه رابطه ها با موبایل است و روابط بین دختر و پسر زیاد شده است..همه می دانند که من از موبایل و فیس بوک استفاده میکنم ..من هم جوان هستم..و از اغلب برنامه های اجتماعی و دنیای مجازی استفاده میکنم..ولی هیچ گاه اموری که در حال وقوع است برای من رخ نمی دهد. . حضرت صاحب الزمان عج خداوند به شما صبر بدهد.زیرا او منتظر ماست نه اینکه ما منتظر او باشیم.هنگامی میشود گفت منتظریم که خود را اصلاح کنیم ولی اگر خود را اصلاح نکنیم هیچ گاه ظهور نخواهد کرد.امام صادق ع میفرماید:"از تقصیرهای بر گردنم گریه میکنم و به سؤالی که در قبر قرار است از من پرسیده شود.” . مادرم دوستت دارم و تو خسته شدی تا مرا بزرگ کردی و زحمت مرا کشیدی ….باید صبور و مؤمن باشی چون تو مرا در این خط بزرگ کردی و برایت چیز عجیبی نیست که پسرت شهید شود…..” . #شهید_مدافع_حرم#مقاومت#سوریه #حزب_الله #لبنان#حجاب#غیرت#حیا https://www.instagram.com/p/BXDACFOl0rQ/
آخرین نظرات