سیلی محکم رنگها به غربزده های شهرداری و اعضاي شوراي شهر #تهران
آری!
زنان اینگونه چهره شهر, که چهره دنیا را تغییر داده و می دهند.اینجا رنگ سیاه نه تنها خط نخورد که معراجی ها را بدرقه کرد. شهدا باز هم به موقع آمدید
سیلی محکم رنگها به غربزده های شهرداری و اعضاي شوراي شهر #تهران
آری!
زنان اینگونه چهره شهر, که چهره دنیا را تغییر داده و می دهند.اینجا رنگ سیاه نه تنها خط نخورد که معراجی ها را بدرقه کرد. شهدا باز هم به موقع آمدید
هلال ماه خون رخ نشان داده، به رسم هر ماه نماز اول ماه را میخوانم و برای همه دعا میکنم. غمی بر قلبم سنگینی میکند ؛ لباس مشکیم را میپوشم و دلم روضه میخواهد تا استخوان سبک کند زیرا بار غم های بیشمار این زمانه.
اشکی که مرهم شود بر زخمهای یک سال پشت سر از بی عدالتیها و خون دل خوردن های مهدی فاطمه عج، از پنجه کشیدنهای نا مردمان به چهره دین، از روسریهای بر باد رفته، از خیانتهای مردان سیاست ، از بی بصیرتی مردمانی که انگشت اتهامشان به سمت ولی زمانه نشانه رفته ؛ از پایمال شدن خونهای شهیدان و طعنه های بیماردلان، از بی اعتقاد شدن آنها که دوستشان داری؛ از غم مظلومان یمن که زیر سکوت رسانهها و نگاه سرد حقوق دروغین بشر از دم تیغ گاوهای شیرده یانکی ها می گذرند و باز هم ایستاده اند؛ از غم خرد شدن استخوان مستضعفان زیر چرخ بی تدبیری کدخدا پرستان و از بی عرضگیهای خودم در این جنگ نابرابر حق و باطل که نه در جبهه جنگ سخت میجنگم و نه در جبهه جنگ نرم.
و از میان گریزهای ناگزیر یک روضه خوان مرغ دلم پر میکشد و مینشیند بر بام زیارت جامعه ائمه المومنین و این فراز های آتشینش که بدل میکند خون دلهایم را به اشک گرمی لغزان بر روی گونهها:
“يَا مَوَالِيَّ فَلَوْ عَايَنَكُمُ الْمُصْطَفَى وَ سِهَامُ الْأُمَّةِ مُغْرَقَةٌ فِي أَكْبَادِكُمْ وَ رِمَاحُهُمْ مُشْرَعَةٌ فِي نُحُورِكُمْ اى ائمه هدى آقايان من اگر رسول اكرم حضرت مصطفى (ص) حال شما را مشاهده مى كرد در آن هنگام كه تيرهاى امت ظالم غرق در خون پاك جگرهاى مجروح شما بود و نيزههايشان آب از گلوى شريف شما می نوشيد
وَ سُيُوفُهَا مُولَغَةٌ (مُولَعَةٌ) فِي دِمَائِكُمْ يَشْفِي أَبْنَاءُ الْعَوَاهِرِ غَلِيلَ الْفِسْقِ مِنْ وَرَعِكُمْ و شمشيرهايشان حريص بريختن خون پاك شما بود و فرزندان زنا شفاى عطش فسق و فجورشان و خشم كفر و نفاقشان را از خونهاى پاك با ورع و ايمان شما مى دادند
وَ غَيْظَ الْكُفْرِ مِنْ إِيمَانِكُمْ وَ أَنْتُمْ بَيْنَ صَرِيعٍ فِي الْمِحْرَابِ قَدْ فَلَقَ السَّيْفُ هَامَتَهُ و شما اهل بيت رسول (ص) بعضى در محراب عبادت به تيغ دشمن مى غلطيديد در حالى كه شمشير فرق مباركش را شكافته
وَ شَهِيدٍ فَوْقَ الْجَنَازَةِ قَدْ شُكَّتْ أَكْفَانُهُ بِالسِّهَامِ (شُبِّكَتْ بِالسِّهَامِ أَكْفَانُهُ) و برخى شهيد بالاى جنازه كفنش از تيرهاى دشمن سوراخ سوراخ گشته
وَ قَتِيلٍ بِالْعَرَاءِ قَدْ رُفِعَ فَوْقَ الْقَنَاةِ رَأْسُهُ وَ مُكَبَّلٍ فِي السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِيدِ أَعْضَاؤُهُ و برخى قتيل به عراء كربلا در حالى كه سرش بعد از شهادت به بالاى نى مى رفت و برخى بسته به زنجير در قيد زندان حلقه هاى زنجير اعضاى بدنش را نرم ساخته
وَ مَسْمُومٍ قَدْ قُطِّعَتْ (قُطِعَتْ) بِجُرَعِ السَّمِّ أَمْعَاؤُهُ وَ شَمْلُكُمْ (شَمَلَكُمْ) عَبَادِيدُ تُفْنِيهِمُ الْعَبِيدُ وَ أَبْنَاءُ الْعَبِيدِ و برخى از زهر ستم امت امعاء و اندرونش قطعه قطعه مى گشت و حال آنكه شمل مخالفان شما آزادگان عالم بنده و بنده زادگانى بودند كه حتى بندگان پست آنان رانابود مى كردند
فَهَلِ الْمِحَنُ يَا سَادَتِي إِلاَّ الَّتِي لَزِمَتْكُمْ وَ الْمَصَائِبُ إِلاَّ الَّتِي عَمَّتْكُمْ وَ الْفَجَائِعُ إِلاَّ الَّتِي خَصَّتْكُمْ پس اى امامان من اى آقايانم آيا بر شما خاندان رسول تمام مصايبى كه وارد شده غير از آن مصيبت وارد بر شما در عالم محنت و مصيبتى وجود دارد آيا فجايع و ظلم و بيدادى غير آنكه از اين امت بشما بزرگواران اختصاص يافت در عالم هست
وَ الْقَوَارِعُ إِلاَّ الَّتِي طَرَقَتْكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ و حادثه ناگوار سختى جز آنچه بر شما فرا رسيد در جهان هست؟ درود و رحمت خدا و بركاتش بر ارواح پاك و اجسام شريف شما باد”
و اینجاست که تزریق امید را در رگهای خشکیده از گناه و قلب چلوسیده از پلیدی حس می کنی و قدرت می گیری کمر خم شده زیر بار معصیت را کمی راست کنی و عزمت را برای زمین زدن نفس سرکش جزم کنی و گرمی روشنایی نوری را که برای ادامه مسیرت نیاز داری در کنج خانه دلت حس کنی و اینها همه معجزه اشکند و چه نگون بختند کسانی که سخن از افسردگیِ گریاندن و گریستن محرم می رانند.
اینروزها با قشری از مردم مواجهیم که گویی از جنگ برگشتند.متاسفانه عده ای بی توجه به شرایط کشور و نیازهای همدیگه جوری در حال احتکار جنس توی خونه هاشون هستند که انگاری هفت سال قحطی مصر رو در پیش داریم.
ما هشت سال جنگ رو با همدلی و انصاف و رحم نسبت به همنوع تونستیم پشت سر بذاریم ,با دیدن دردهای همدیگه و مرهم شدن برای اون زخم ها.فعلا نه کاری به مسؤولان دارم و نه عده ای که شکمهاشون از مال حرام به قدری پر شده که اگر معصوم علیه السلام هم انذارشون بده ,گوشی برای شنیدن ندارم, روی صحبتم با خودمونه ما مردم عادی.
یادم میاد محرم بود ,پای منبر یک سخنران نشسته بودم, حکایت تکان دهنده ای رو گفت,که خیلی به درد اینروزهای ما میخوره ,ایشون با یک واسطه از یکی از بازاریهای تهران نقل کرد که : پدر من مقلد آیت الله سید احمد خوانساری بود ,یک مرجع تقلید مجسمه زهد و تقوا که معروف بود به سلمان فارسی ایران.
پدرم تو کار توزیع لوازم التحریر بود و یک دفعه یک سفر میره چین و چند کانتینر مدادهای قرمز و مشکی رو وارد میکنه ,بعد از وارد کردن این بار نمی دونم چی شد اون جنس مداد تو کشور کمیاب میشه به طوریکه مداد دو ریالی رو میشد تا هشت ریال فروخت.پدر ما اینجا به شک افتاد که نکنه این معامله حروم باشه و از اونجاییکه مقید به احکام کسب و کار بود گفت باید از اقای خوانساری استفتاء کنم.پا شد رفت خدمت ایت الله و شرح ما وقع کرد,آقا فرمودند که می تونید به این قیمت بفروشید اما این کار بی انصافیه.
من و بابام خوشحال شدیم که سودی نصیبمون میشه و شرعا هم مشکلی نداره.بابام خداحافظی کرد و وقتی خواست بیاد بیرون آقا صداش زد و اونم برگشت و نشست .اقای خوانساری گفت:ظاهرا شما معنی بی انصافی رو نفهمیدید.شما قصه کربلا رو شنیدید؟بابام گفت کجاش رو ؟
اقا گفت :می دونید که امام حسین رو سربریدند,اما می دونید بی انصافی کجای کار بود ؟اینکه اگر حسین علیه السلام را کشتید دیگه چرا بر پیکر پاکش اسب تازوندید؟چرا کهنه پیراهنش رو بردید؟چرا خیامش رو آتیش زدید؟چرا به حرمش بی حرمتی کردید؟
بی انصافی یعنی با اسب بر پیکر حسین فاطمه( ع) تاختن ,حالا بریم ببینیم ما ها کجای زندگیمون بی انصافی کردیم؟اگر کارمندیم ,اگر کاسبیم ,اگر صاحبخونه ایم ,اگر مستأجریم,اگر شاگردیم و اگر استاد و یا در هر لباس و سمتی چه حقیقی و چه حقوقی و مهمتر اگر اینروزها مشغول احتکاریم, انصاف گمشده اینروزهای ماست.
قال علي عليه السلام: مَن يَنصِف مِن نفسه لم يَزدهُ اللّه الاّ عِزّاً
مراسم عروسیشان قرار بود یکی از همین روزهای گرم و دم کرده تابستان باشد. دلشان می خواست مراسم بگیرند اما پرخرج نه , دخترها را که می شناسید ,رویای پوشیدن لباس عروس رهایشان نمی کند.چون رابطه نزدیکی با هم داشتیم در جریان تمام تصمیماتشان بودم ,داماد بدون هیچ پشتوانه ی زمینی و تنها با اتکال به خداوند آستین بالا زده بود ,مقداری پس انداز داشت که حاصل چند سال کار کردن بعد از خدمتش بود.
اگرچه داماد توانایی برگزاری عروسی متعارف و معمول را داشت اما قرار شد برای مدیریت هزینه ها خلاقانه فکر کنیم ,جوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب.طبق معمول صحبت از محل برگزاری عروسی شد, یکی از اقوام برای برگزاری مراسم خانه اش را پیشنهاد داد, از خدا خواسته حرفش را در هوا قاپیدیم.حیات خانه را ریسه کشی کردیم و صندلی ها را چیدیم.تصمیم گرفته بودیم تا حد امکان کارها را خودمان انجام دهیم.
رسیدیم به بحث آرایشگاه و قر و فرهایی که آرایشگرها برای آب و تاب دادن و بالا بردن هزینه ها در نظر میگیرند, اما خوب ما زرنگتر از این حرفها بودیم که دم به تله آرایشگر بدهیم, عروس را به آرایشگاه بردیم اما نه به اسم عروس به عنوان مهمان عروسی ? و اینگونه بود که هزینه آرایش به میزان یک هفتم کم شد.
نوبت رسید به گل زدن ماشین, گفتم ماشین را خودمان تزیین می کنیم.قبول کردند,این شد که باچند متر ساتن و مقداری الیاف و رمان نشستم پشت چرخ خیاطی ,دوتا پاپیون قرمز خوشرنگ آماده و با الیاف پرشد و بعد با دقت و ظرافت روی ماشین نصب شدند و با دنباله های پلیسه شده ای که از کنار شیشه بالا میرفت و بعد از گذشتن روی سقف به پاپیون بعدی که عقب نصب شده بود وصل میشد, نتیجه نسبتا مقبول بود و هزینه تزیین به یک دهم کاهش پیدا کرد. اینها تنها چند مورد از تدبیرهایمان بود, اما بیشتر خارج از حوصله است.خلاصه اینگونه بود که در کنار مدیریت هزینه ها ,فرهنگ زیبای همکاری و خلاقیت و احساس مفید بودن و همدلی لذت این قناعت را دو چندان کرد.
هیچ وقت از قانع بودنتان خجالت نکشید ,قناعت خرج کردن متفکرانه و مؤمنانه است ,چرا که المؤمن قلیل المؤنه و کثیر المعونه, مؤمن کم خرج است و پر تلاش.معتقدم لذتی که زندگی همراه با قناعت دارد هرگز زندگی های مسرفانه ندارند.برای مدیریت هزینه ها فرد باید خلاق ,توانمند و خوش فکر باشد و همین احساس پوچی را از انسان دور میکند.قناعت هنر برازنده زندگی کردن است نه براندازانه زندگی کردن .
آخرین نظرات