مراسم عروسیشان قرار بود یکی از همین روزهای گرم و دم کرده تابستان باشد. دلشان می خواست مراسم بگیرند اما پرخرج نه , دخترها را که می شناسید ,رویای پوشیدن لباس عروس رهایشان نمی کند.چون رابطه نزدیکی با هم داشتیم در جریان تمام تصمیماتشان بودم ,داماد بدون هیچ… بیشتر »
کلید واژه: "قناعت"
نزدیک اذان ظهر بود .طبق معمول شال و کلاه کرد تا برای نماز به مسجد برود,صدا زد:” حاج خانم بیرون کاری نداری,چیزی نمی خوای” حاج خانم که توی مطبخ مشغول پاک کردن نخود و لوبیا بود , جواب داد:"چرا حاجی,برای عصری از بچه ها وعده گرفتم که بیان دور هم… بیشتر »
آخرین نظرات