مریم اردویی: رسول خدا صلی الله علیه و آله، ناظر بر علمش به فتنههای پیشروی امتش، دستور داد: «هرگاه فتنهها مانند پارههایی از شب تار به شما روی آورد به قرآن پناه ببرید». ما امت، این سخن را نشنیدیم یا جور دیگری شنیدیم. ما به قران پناه بردیم، وقتی خانه خریدیم و یک جلد قرآن پیشقراول اسبابمان بود. ما به قرآن پناه بردیم، وقتی عازم سفر بودیم و برای سفر بخیر شدنمان، یک جلد قرآن سقف عبورمان بود. ما به قرآن پناه بردیم، وقتی سفرهی عقدمان پهن بود و دکور سفره یک جلد کلامالله کم داشت. ما به قرآن پناه بردیم، وقتی تابوتمان به سمت سراشیبی قبر پا تند کرده و صدای الرحمانمان بلند بود. ما به قرآن پناه بردیم، وقتی مجلس ختم گرفتیم تا به روح تازهگذشته، فاتحهای نثار کنیم. ما قرآن پناه بردیم، اما…..
▪️ آیاتی که باید جَلدَش شویم
وقتی قرآن را ورق میزنم- با وجود درک ناچیزی که از آیاتش دارم- و به آیاتی برمیخورم که تطبیقش را در دنیای مدرن امروزی که فتنهها از سر و کولمان بالا میرود میبینم، به خودم میگویم: «ما اگر از جِلد قرآن عبور کرده و جَلد آیاتش شده بودیم، قطعا روزگار بهتری داشتیم.» میان آیات قرآن به آیهای از سوره اعراف میرسم: «قد جاءتکم بینه من ربکم هذه ناقه الله لکم آیه….دلیل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آمده، این ناقه الهی برای شما معجزهای است.. » انقلاب اسلامی را همچون ناقهی صالح، معجزهی عبد صالح خدا میبینم که در زمانهای از میان کوه ایسمهای مادی شرق و غرب سربرآورد که ساکنان دنیا دچار اخلاد فی الارض شده بودند. میگویند، ایمان معجزه میخواهد. آیا آیهای به این روشنی، ایمان نمیخواهد؟!
▪️ روحالله در قرآن
با این فکر که «انقلاب بینام خمینی در هیچجای جهان شناخته شده نیست»، صفحات نور را ورق میزنم.چشمانم که به آیات سوره مجادله میافتد، برق میزند. درست میبینم، اینجا صحبت از «روحالله» است: « اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه.. آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده… »، ذهنام معطوف روایتی از رسول خدا صلیالله علیه و آله میشود؛ روایتی که ضمن آن خبر از آمدن امتی را میداده که «یتحابون بروح الله…به برکت روح خدا یکدیگر را دوست دارند»؛ این قیل را کنار آن قال میگذارم تا تنها به یک نتیجه برسم: «امام ما، هم اسمش روح الله بود، هم خودش مصداق روح الله».
▪️مرگ بر آمریکا
انقلابی که هم خودش و هم اماماش ممهور به آیات الهیاند، شعاری دارد به محکمی «مرگ بر امریکا»، بعدتر که به آیات سوره محمد میرسم، میبینم پیاش را میان این آیات ریختهاند: «والذین کفروا فتعسا لهم..و کسانیکه کافر شدند، مرگ بر آنان»، با این گواهی حرف آنکس که میگفت: «امام (ره) موافق حذف مرگ بر آمریکا بود»، میشود «هباء منثورا». به قرآن برمیگردم و این آیه از سوره بقره: «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض… ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصاری را ولی و تکیهگاه خود انتخاب نکنید! آنها اولیا و تکیهگاه یکدیگرند»، منطق قرآن در روابط بینالملل میگوید نه به آمریکا اعتماد کنید و نه به اروپا. ناظر بر این آیه درمییابم، کمیت رئیسجمهورمان هم لنگ میزند؛ وقتی میگوید: «آمریکاییها کدخدا هستند و با کدخدا راحتتر میتوان بست». سربند همین پای لنگ منطق، برجام چون ولدی نامشروع روی دست مولدشان مانده؛ نه مشکل آب خوردنی را حل کرده است، نه تحریمی را بالمره لغو.
▪️ شنهایی که مأمور خدا بودند
اوایل سوره احزاب به این سخن خدا برمیخورم: «یا ایها الذین امنوا اذکروا نعمهالله علیکم اذ جائتکم جنودا فارسلنا علیهم ریحا و جنودا لم تروها..ای مومنان، لطف خدا را در حق خودتان بهیاد آورید؛ آنوقتیکه سپاهیان فراوانی به قصد نابودی شما سروقتتان آمدند؛ ولی تندبادی سرد و لشکریانی نامرئی بر ضدشان فرستادیم..»، اینجاست که پرت میشوم به سال 59 و خودم را میان بیابان طبس و شنهایی میبینم که «مأمور خدا بودند». جلوتر بدنهای نیمسوخته یانکیها و بالگردهای منفجر شدهای را مشاهده میکنم که «مأموران کدخدا بودند». شگفتا! چه مأمورانی خدا دارد و عجب مفلوکانی کدخدا!
▪️خاکی که خدا پاشید
سورهی انفال که به آیهی «فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی…این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی( که خاک به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت..» میرسد، عین الاسد را میبینم که یک شبه، خاطرهی مجسم هفتادسال پیش پرلهاربر و عینالجسد شد؛ عین الاسدی که «مسیر اصلی دسترسی نیروهای نظامی آمریکا از خارج عراق به داخل عراق و ارتباط با 13 پایگاه نظامی آمریکا در عراق و مهمترین پایگاه ارتش آمریکا برای ترابری و تامین سوخت بود»، مسیر اصلی دسترسی عزرائیل به نیروهای نظامی آمریکا گردید و صد نفر یانکی که ضربهی ملایم مغزی شدند!
▪️آمریکا و مکرهای خدا
وقتی به آیه چهل و سوم سورهی فاطر میرسم: «و لا یحیق المکر السییء الا بأهله…این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را میگیرد!»، آنقدر از این جنس «مکر» سراغ دارم که میتوانم، متنم را به قاعدهی قصه «هزار و یک شب» کش دهم. آمریکایی که هنوز توهم ابرقدرتی دارد، فروش نفت ایران را تحریم و راه مبادله و ورود ارزش را مسدود میکند، از بخت سیاه او یا اقبال سفید ما، قیمت نفت خود به خود منفی و شرکتهای بزرگ نفتیاش ورشکسته میشوند. با هماهنگی نفوذیهای داخلی و نخالههای رجوی، ایران را تهدید به تابستان داغ میکند. پشتبندش، اغتشاشات سازمان یافته را کلید میزند. قتل آشکار جورج فلوید، درست وسط فصل داغ ضامن کشیده شدهی بمب نارضایتی مردمش شده و هرج و مرج ایالت به ایالتش شیفت میشود. میلیاردها دلار خرج هالیوود میکند تا الگوی اغتشاش به منطقه صادر کند، جوکرهای واقعی سراسر ایالاتش را میگیرند. ویروس دستساز میسازد تا اقتصاد و انقلاب را زمینگیر کند، بومرنگ کرونا کشف عورتش میکند. عدم موفقیت پرتاب ماهوارهی ایران را نشانهی عقبماندگی و ابزاری برای تحقیر ملت ایران میکند؛ ماهوارهبرش پرتاب نشده، منفجر میشود.
▪️ رمز بقای فرعونیان
مبهوت آیهای از سوره اعراف میشوم؛ آنجا که پرده از رمز بقای فرعونیان برمیدارد: « قال القوا فلما القوا سحروا اعین الناس و استرهبوهم و جاءوا بسحر عظیم…موسی گفت: شما اول اسباب خود را بیفکنید. هنگامی که بساط خود را انداختند، چشم مردم را سحر کردند و آنها را ترساندند و سحری بس عظیم و هولانگیز برانگیختند.»، سحر امروز دیگر به سادگی زمان موسی و مار نشاندادن دومتر طناب نیست. شعبدهی امروز، کانالهای ماهواره و صفحات مجازی اینستاگراماند که کلاغ را قناری و مار را مور نشان میدهند. صفحههای مسحورکنندهی بلاگرها و سوئیت هومها، پیجهای اغواکنندهی اینفلوئنسرهای عدالتخوار تا رجالههایی چون مصی علینژاد، همچون سحر ساحران، چشمها را تصرف و عقلها را مرخص کردهاند و هشتکپرانی سلبریتیها، مسحوران سوار بر موجهای مجازی را همچون بیرقی در باد به در و دیوار جهل میکوبند تا زوال تمدن فرعونیان چند روزی بیشتر به تاخیر افتد و ندای موسوی حق از گوش جانها دورتر گردد.
▪️ چه کنیم ناقهی روحالله پی نشود
چه زیبا رسول خدا صلیالله و علیه و اله فرمود: «کتاب خدا، صادقترین گفتار، رساترین موعظه و بهترین داستانها است.» تنها با تمسک به همین قرآن است که «ناقهی روح الله» پی نخواهد شد و به دوران ظهور حضرت ولیعصر- روحی و ارواح المومنین لتراب مقدمه الفداء- خواهد پیوست. چه شرمنده خواهیم شد، اگر پیامبر اینگونه شکایتمان را به خدا ببرد که: «یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا…. پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند.»
موضوع: "خدا"
در مواجهه با رمضان آدمها چند دستهاند.
یک دسته را میتوانی لابلای این دیالوگها بشناسی: «سحری چی بخورم که کمتر در طول روز تشنه بشم»«کدوم غذا را بخورم که کمتر ضعف کنم»«بدو تا اذان را نگفتهاند دو قلوپ دیگه آب بخور » به اینها میگویم دیالوگهای آشناطور ماه رمضان؛ دیالوگهایی که همه ما کم و بیش شنیده و یا حتی دغدغهمان بوده است. دغدغههایی از جنس همان دغدغه « چی بپوشم» قبل هر مهمانی که بیشتر از آنکه حکایت از دغدغهمندی برای خود مهمانی داشته باشد، حول محور «من» میچرخد.
منی که میخواهد کم نیاورد اما نه مقابل صاحبخانه که مقابل خودش. حرفهایی که همهاش حیله گری است و دور زدن یک دستور الهی، انجام ظاهر و مخالفت با باطن؛ آنوقت میشود عبادت نفس و اطاعت از خود و روزهای که مصداق انارهایپوکی است که وقتی ظاهر تر و تمیز و سرخاب سفیداب کردهاش را میبینی طمع میکنی که آن تو صد دانه یاقوت دسته به دسته نشسته، اما وقتی کارد میاندازی به جانش و باطنش را میشکافی، دودی از لای زخم تنش برمیخیزد که آه از نهادت بلند میشود. تازه میفهمی عجب رکبی خوردهای که به ظاهر بسندهکرده و از کرم درون غفلت کردهای.
این همه خسران سربند این است که از آداب روزه غفلت کردهای تا در طول روز کمتر بخوابی که بیشتر به تو سخت بگذرد و کاری کنی تا به ضعف دچار شوی نه اینکه ضعف را چاره کنی.
دسته دوم را میتوانی لابلای این جنس دیالوگها جستجو کنی: «زخم معده دارم روزه برام خوب نیست» « روزه بشم ضعف میکنم» « فشارم میفته » « گرسنه بشم عصبی میشم» امسال هم که « روزه بشی، ضعیف میشی کرونا میگیری»
این دسته اوضاعشان وخیمتر از دسته اول است. آنها اگر حداقل دنبال چاره کردن ضعفشان بودند و دور زدن باطن حکم خدا؛ اینها رسما دنبال پیچاندن خود خدا هستند، غافل از اینکه نفس زیر دو خمشان را گرفته و با مخ بر زمینشان زده است. این بدنی که اینقدر در پی رتق و فتق خوراکش هستند، دیر یا زود خوراک مار و مور خواهد شد.
دسته سوم اما اوضاعشان فرق میکند. اینها دیگر دنبال پیچاندن خدا و یا باطن حکمش نیستند؛ بلکه زیر آب حکم خدا را پیش بقیه میزنند با دیالوگهایی ابلیسطور: «روزه میشی که چی بشه» « تو این گرما روزه برا کلیههات ضرر داره» «خودت و سرکار نذار، روزه برای هیچ کس فایده نداره» این نسخه پیچیدنها برای آدمهایی که در جریان هوشمند شدنها، منفعل و گشاد هم شدهاند تا جایی که حوصله خواندن دو خط کتاب یا تلمذ پای حرف یک روحانی را ندارند، همچون زهری است که به رگ روحشان و ساقه خاکستری مغزشان تزریق میشود و عملا پای استدلالشان را فلج میکند تا جایی که ایمان نیمبندشان شل میشود و تقوایشان با یک تق، وا میرود. اینبار نه تنها جلوی حکم خدا گارد میگیرند که جلوی خلق خدا به روزهخواریشان مباهات میکنند. کسانی که مناجاتشان به جای « هربت الیک» بدل به « هربت منک» میشود. چه بدبخت است آنکه از خدا فرار میکند.
اما دستهای هم هستند که قلیل اند. در زمره « قلیل من عبادی الشکور» قرآن قابل تفسیرند. لهله زدنشان از رجب آغاز میشود. از همان شب اول ماهی که قرار است نهر «رجب» کارش را شروع کند و از بهشت راه بیفتد و به این دنیا برسد به پیشوازش میروند. جنس دیالوگهایشان فرق میکند. هر روزشان با « یا من یملک حوائج السائلین » آغاز میشود و در پس هر نمازشان امید خیر دارند از کسی که «ارجوه لکل خیر» است و اعطا کننده کثیر بالقلیل. خیزشان از اول رجب برای ایام البیض است تا معتکف خانه همان کسی شوند که قرار است کمتر از دو ماه دیگر مهمانش شوند. آنقدر سر قرار رجب حاضری میزنند و از نهر سفیدش مینوشند که مهر «رجبیون» بر پیشانیشان میخورد و نشان کرده خدا میشوند برای روزی که منادی ندا دهد « این الرجبیون» و آنها لبیک گویند «بلی».
رد نهر را میگیرند و میروند تا میرسند به شاخههای طوبی. شعبان را صرف صیام و قیام میکنند. دنبال اصلاح ذات البیناند. پریشانی از چهره گرفتار میزدایند و اینگونه خود را به طوبی بهشتی درمیآویزند. ظهرهایش را صلوات شعبانیه زمزمه میکنند. دغدغه تقدم و تاخر از اسماء الله را که زاهق و مارقشان کند، لابلای فرازهای صلوات با بغض قورت میدهند و لازم بودنی را که لاحقشان کند میطلبند. شب که میشود نجوا میکنند « واسمع دعائی اذا دعوتک و اسمع ندائی اذا نادیتک واقبل علی اذا ناجیتک فقد هربت الیک» و به سوی خدا میگریزند.
این دیالوگها تازه شروعی بود برای افتتاح حمد و ثناء کسی که به ارحم الراحمین بودنش یقین کردهاند. افتتاح نه تنها برای آنها دیالوگ دارد که « انک تدعونی فاولی عنک و تتحبب الی فاتبغض الیک»ش میتواند دیالوگ همه نیازمندهای نفهمی باشد که دو ماه فرصتشان را سوخت کردند، به جای نیاز ناز کردند وحالا در پی پیچاندن یک ماه باقی ماندهاند.
این است رمضان و خدایی که به دنبال چپاندن مهربانیاش در بغل همه دو دره بازها است.
می گفت دلم برای نسل الان می سوزد, فرصت هدایت کمتری دارد.اصلا معنی معنویت را نمی فهمد. هرطرف که چشم میگرداند شیطانی دهان به قاعده دهان تمساح باز کرده تا روح و جسمش را یکجا ببلعد.
بعد پشت بند همین دلسوزی ها یکدفعه گریزی زد به کودکی خودش که بیخود به ما می گویند نسل سوخته, آخر ما خیلی هم نسوختیم. زمان ما هر طرف که سر می چرخاندیم یا صدای “ای لشکر صاحب زمان آماده آماده باش” بلند بود یا حجله شهادت پسر همسایه به راه .
خیلی که زور می زدیم منحرف شویم تازه اول بدبختیمان بود آخر ته انحراف ما ختم میشد به اینکه چه جوری یکی از همین نوارهای وی اچ اس از آب گذشته که به قاعده یک خشت بود و به همت مهین و شهین و معین ضبط شده بود را پیدا می کردیم و بعد با یک ویدئوی جل پیچ شده در به در این خانه و آن خانه تا موفق میشدیم نود دقیقه خلاف کنیم. این تازه خلاف بزرگمان بود.
آنموقع ها اگر کسی ترانه گوش میداد چنان پشت سرش پچ پچ به راه بود و تکفیرش میکردند که اصلا تو گویی کافر ذمی است و تنها جایی که مجال داشتیم دل ای دل فروهر را گوش کنیم مجلس عروسی بود آنهم با کیفیت نازل و از ضبط صوت های دو بانده که اگر کسی داشت متمول حسابش می کردیم.
حالا بیا و بعد از این خلاف ها هوس ارتباط با جنس مخالف به سرمان می زد. اول فلاکتمان بود. کلی باید نقشه میکشیدیم تا چند دقیقه ای یواشکی با دختری صحبت کنیم. تازه آنهم اگر زرنگ بودیم و می توانستیم از تیررس پدر و مادر و گشت ارشاد و کمیته در امان بمانیم. تلفن هم که نداشتیم فوقش خط تلفن اصغر آقا بقال بود که عامه المنفعه پیغام آورد و برد می کرد. یا باید دم کیوسک تلفن سکه ای پا به پا میشدی تا نوبتت شود تازه اگر خراب نبود و سکه ات را نوش جان نمیکرد شاید موفق میشدی زنگ بزنی و باز اگر شانس یارت بود و خودش گوشی را برمی داشت.
وضعیت کوچه و خیابان هم که به وخامت الان نبود. کجا کسی کشف حجاب میکرد یا اصلا مگر چهارشنبه سفید مفید داشتیم ما.اوج بدحجابی دختر این بود که فکلش را به مدد یک تل مو داده بود جلو و از مقنعه انداخته بود بیرون و چادرش را میگذاشت داخل کیف و مثلا کشف حجاب کرده بود که تازه بعد از این کشف عظیم , مانتو پوشیده بود با دو تا اپل به سان چوقه چوپان و سرشانه های بزرگ با قد بلندی که تا زمین چند بند انگشت فاصله داشت که خودت را میکشتی نمی توانستی ابعاد بدنش را حدس بزنی.
حالا تو بگو خدایی ما چه جوری باید می سوختیم.
نه الان که آقامون جنتلمنه مشق صبحگاهی دبستانی ها شده و ارتباط با جنس مخالف فقط به اراده بند است و کافیه یک عدد گوشی هوشمند داشته باشی و یک سیمکارت پنج قرانی بیندازی تنگش که پانزده گیگ اینترنت رایگان دستخوشش باشد و بعد از بازار واتس اَپ و اینستاگرام ک هر کوفت و زهرمار دیگه ای را فرت و فرت دانلود کنی و با یک آیدی فیک دوره بیفتی از این پی وی به آن پی وی و از این دایرکت به آن دایرکت.
تازه برای منحرف شدن دیگر نیاز نیست راه بیفتی توی خیابان همین سرچ اینستا کافیست تا حاجت روا شوی. آخر خیلی دیگر حریمی نمانده و همه با تو راحتند اصلا به حساب آدم و حوا همه خواهر و برادرند دیگر .
اوضاع کوچه و خیابان هم که نگویم دیگر کار از بیرون گذاشتن یک فکل فکسنی گذشته و….
حرفهایش که به اینجا رسید گفتم همه اینها که گفتی درست اما یک جایی بی انصافی کردی
گفت کجا ؟
گفتم آنجایی که فراموش کردی “یهدی من یشاء و یذل من یشاء “پروردگار را
آنجایی که گفتی نسل الان فرصت هدایت کمتری دارد….مگر میشود خدا باشد و هدایت نباشد
ولی باشد و هدایت نباشد
شهید باشد و هدایت نباشد
اگر 175 شهید دست بسته کربلای چهار هدایت نیست پس اسمش چیست؟
اگر مزار شهدای گمنامی که تا وسط دانشگاه و شهر آمده اسمش هدایت نیست پس چیست؟
اگر حجت حججی اسمش هدایت نیست پس چیست؟
اگر راهیان نور و خاکهای دوکوهه و طلاییه اسمش هدایت نیست پس چیست؟
اگر فرصت سالی سه روز بست نشستن در خانه خدا و زندانی مسجد شدن اسمش هدایت نیست پس چیست ؟
اصلا می دانی امروز باز هم 150 شهید گمنام باز گشته اند؟
ساکت نگاهم کرد
گفتم همه آنها که گفتی هست اما هدایت هم هست.
چشم دل بازکن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
امسال ایام قدر و شهادت مولایی که انقلاب خمینی به تاسی از نهج البلاغه اش رقم خورد با ایام رحلت و قیام کسی که انقلاب بی نامش در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست, گره خورده است.انقلابی که بیعتش ,همان بیعت با انقلاب پیامبر (ص) است و پر واضح که آنچه را از سرگذرانده و میگذراند, جدای از آنچه بر انقلاب رسول الله (ص) رفته , نیست. این انقلاب هم عثمان هایی را دیده که چونان شتران مست به گیاه بهاری رسیده , بیت المال را ارث پدرشان پنداشته اند و دائما بین مستراح و رستوران های وی آی پی سرگردانند.این انقلاب هم مروانهایی دیده که به لطف رابطه منصب دار شده اند. این انقلاب هم مارقین ومتحجران و ملاهای بیشعور خشک مذهبی به خود دیده که مالک را تا چند قدمی خیمه معاویه برگردانده اند. این انقلاب هم یاران سست کمربند و ناکثین به خود دیده است.جمل سورانی دیده که کاسب عنوان و نامشان بوده اند. این انقلاب هم علی داشته که خار در چشم و استخوان در گلو از دست منحرفان سقیفه نشین برای مصلحت اسلام ,خون جگرها خورده است. این انقلاب هم تعبیر خواب پیامبر (ص) را به خود دیده و امویانی که چون بوزینگان از منبر پیر و مرادش بالا و پایین رفته اند. اما این انقلاب را هم چون انقلاب پیامبر(ص) شب قدری است که بی اثر کند فتنه هزار روزه امویان را.همان شب قدری که خدای پیامبر (ص) به حرمت و بزرگیش سوره ای نازل کرد تا اطمینان خاطر دهد به رسولش و مرتفع کند نگرانیش را که این شب از هزار ماه بالاتر است. «لَیلَـه القَدرِ خَیرٌ من أَلفِ شَهرٍ» این شب از هزار ماه، یعنی دوران حکومت بنیامیه، برتر است.یعنی تأثیر این شب بر تاریخ و حیات انقلاب بیش از تأثیر هزار ماه است. این شب همه آنچه را که در هزار ماه امویان صورت دادهاند، نابود میکند.پس, اندوهگین مباش و برای انقلاب و پیچ بزرگ تاریخیش در شب قدری که از هزار ماه برتر است ,ازعمق جان دعا کن.
سوم خرداد شصت و یک ,تمام شد. مردم آن زمان زود فهمیدند که تاوان بی بصیرتی در انتخاب را با سقوط خرمشهر پس دادند, شهر سقوط کرد اما ایستادند ,گرسنگی کشیدند ,آواره شدند و شهر را پس گرفتند. سه شهید دادند تا جسد ناموسشان بر تیرک بی غیرتی علم نشود. بوی باروت و خون را با مشامشان حس کردند و خشونت عریان را به چشم دیدند ,تعرض به ناموس را نظاره کردند .درد تا مغز استخوانشان تیر کشید واعماق وجودشان از سبعیت دشمن زخم برداشت. چون باور داشتند خدای ابابیلها را گوش به فرمان ولی زمان حصرها را شکستند و خرمشهر آزاد شد. اما امروز یکبار دیگر ماییم و خرمشهرهای سقوط کرده , ممدهایی که رفته اند و بنی صدرهایی که بر مسند قدرت تکیه داده اند و ولی زمانی که از خرمشهرهای پیش رو می گوید. امروز هم تاوان بی بصیرتی در انتخاب ,خبر از سقوط شهر می دهد اما اینبار دیگر خبری از تانکهای روبرو و خشونتهای عریان نیست. امروز دیگر خبری از پیکرهای بی جان و عریانِ ناموس بر تیرک دشمن نیست. امروز بوی باروت آنقدر دورشده که تنها شامه هایی خاص قادر به حس کردنند. امروز ماییم و دختران انقلاب و حیای بر چوب زده و غیرتهای ماسیده امروز ماییم و چهارشنبه های سفید و حجاب بر باد رفته . امروز ماییم و بتنی که تا مغز استخوان ایمانها رسوخ کرده و دینی چونان پوستین وارونه امروز ماییم و گلوله های کاغذی که درد ندارند; اما بی دردی رسمشان است و از بس باب میلند کرخت می کنند رگ غیرت و مقاومت را. امروز ماییم و جنگی که ایمان میخواهد آنهم به خدای ابابیل ها ,به خدایی که شن ها را مامور کرد و به خدایی که خرمشهر را آزاد کرد امروز ماییم ووووو! اما نه ; بگذار تا نگویم بی ایمانی به خدای ابابیلها محمد جهان آرا: از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یکماه بطور مداوم کربلا را می دیدم , هر روز که حمله دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم گریه را آغاز میکردم و فریاد می زدم ای رب العالمین ,بر ما مپسند ذلت و خواری را.
آخرین نظرات