دکتر قادری نوشته بود از کارهایتان در نبرد با کرونا بنویسید و از ریا و حیف و میل شدن اجرتان نترسید.
کریمانه بگویید فدای سرم اگر اجرم از دستم رفت.
بنویسید که بخشی از جنگ، جنگ رسانه است و تبلیغ و ترویج کار خیر، پس قلم برداشتم.
یک ماه و نیم پیش بود، سر کلاس آقای مهدوی ارفع نشسته بودم و از نهضت هایی که مبتلا به آفت سازمانی شده بودند و سربند همین آفت راندمانشان شده بود یک درصد میشنیدم.
نهضت بسیج که شده بود سازمان بسیج.
نهضت سوادآموزی که شده بود سازمان سوادآموزی، روح های بزرگی که چپانده شده بودند در قالب تنگ سازمان و همین قالب تنگ کارآمدی شان را به حداقل رسانده بود.
تمام این گیر و گورها سربند گرفتن کار از دست مردم و سپردنش دست سازمانهایی بود که رزقشان بند بودجه دولت و اجازه شان بند امضای فلانی و بهمانی.
از روزهای دفاع مقدس میشنیدم و نهضت های خودجوش و مردمی که هرچه داشتند زده بودند زیر بغلشان و به میدان آمده بودند.
آستین ها بالا، پاشنه ها ورکشیده، جانها کف دست و پشت ها به حمایت همدیگر گرم بود.
حرفهای آنروز آقای مهدوی ارفع برای ما رویایی دست نیافتنی مینمود
چه میدانستیم دفاع مقدس در واپسین روزهای سال انتظارمان را میکشد
اینبار دشمن در قد و قواره بعثیهای سبیل کلفت و هیکل گندهای نبود که با صدا میکشتند، ویروسی بود نادیده که بی صدا میکشت.
هجمه دشمن سمت خرمشهر نبود، قم بود.
لباس رزم دیگر خاکی و پلنگی نبود، سفید یکدست بود.سلاح توپ و تانک نبود، ماسک و ژل و گان بود.
خاکریزها در جنوب نبود، بیمارستان و غسالخانه هر شهر بود.پناهگاها زیر زمین نبود، قرنطینه خانگی بود.
یکبار دیگر قالب ها شکست و نهضتی مردمی برپا شد.
پیامهای فراخوان در گروه ها فوروارد میشد.
کارهای خدماتی از دوخت گان و ماسک تا بسته بندی مواد ضدعفونی
حضور در بیمارستان و کمک به کادر درمانی
این اواخر فراخوان برای تغسیل اموات
دلم پی گزینه های دیگر بود اما انتخابم شد گزینه اول.
دختر بودم و اذن ولی واجب و او دلش تنها به گزینه اول راضی شد آنهم به شرط ماندن در خانه.
باید امتحانم را در مرتبه پایین ولایت پذیری پس می دادم. بی تابی برای حضور در خط مقدم دفاع از یک طرف و صبر بر ولایت پدر طرف دیگر
این آیات “قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعيَ صَبرًا"در ذهنم چرخ می خورد
گرچه سخت بود اما بالاخره گفتم:"ستَجدُني إِن شاءَ اللَّهُ صَابرًا وَ لا أَعصی لَک أَمرا”
وضو گرفتم و با ذکر بر لب نشستم پشت چرخ خیاطی که مدتی بود خاک میخورد.
چرخ سلاحم،خانه سنگرم و روزیم شد تدارک ابزار دفاع برای مدافعان سلامت و بیمارانی که نفسشان تنگ ویروس منحسوس بود.
موضوع: "تولید داخلی"
از برکات کرونا و قرنطینه این بود که باعث شد من دوباره به سراغ چرخ خیاطیم برم و به بهانه دوختن ماسک و گان غبارش رو کنار بزنم.
چرخی که مدت ها و تا قبل از اینکه درسم رو مجدد شروع کنم هم برام منبع درآمد بود و هم مایحتاج خانواده از کت و شلوار مردانه تا اورکت و مانتو زنانه رو تأمین میکرد.
امروز هم سیزده اینجوری با تولید یک کیسه نگهداری نون و دستمال آبگیر و یه پادری از پارچه های مازاد به درشد.
اما هدفم از گفتن این حرف ها صرفا یک شوآف و ..نیست بلکه این موضوع رو بهانه ای قرار دادم برای گفتن حرف های دیگه ای که مدت هاست میخواستم بگم و فرصتش پیش نیومده بود.
شاید زیاد از اطرافیانتون شنیده باشید که از مخارج و گرونی ها می نالند و میگن درآمدمون کفاف مخارجمون رو نمیده و کم می آریم.
یک روزی خانمی بهم گفت پدر و مادر ما قبل از انقلاب با حقوق کارمندی زندگی میکردن و هنوز پول هم برای پس انداز زیاد می آوردن ولی الان وضع اقتصاد بدتر شده و ماها کم میاریم. در کل حرفش این بود که اون زمان بهتر بود.
جوابم بهش این بود که اون زمان خانم ها اینقدر مصرف گرا نبودند. اونموقع ها مادر خانواده حضور فعال اقتصادی داشت اونهم در داخل خانه و برای همین زندگی به خوبی می چرخید بدون اینکه پول زیادی وارد خانه بشه.
زنان همیشه با یک نوع تولید و ترمیم رابطه داشتند. مصرف کالاها و غذاهای بیرون خانه اینقدر زیاد نبود که نیاز به پول زیاد داشته باشه.
اما امروز اونچیزی که در خانواده های ما نقش ایفا میکنه قدرت خرید کالاهای بیرون خانه و آماده هست نه برنامه های مادران.
الان اقتصاد بازار جایگزین اقتصاد پایه شده که محوریتش بر مصرف بیشتره و دامن زدن به نیازهای کاذب.اقتصاد بازار هم یعنی درآمد پولی، در حالیکه اقتصاد پایه یعنی گذران زندگی.
اگر دقت کرده باشید درآمد خیلی از خانواده های روستایی زیاد نیست اما زندگیشون به خوبی می چرخه ، کار زنان در منزل به قدری دارای اهمیته که یک سوم اقتصاد ملی جامعه را دربرمیگیره اما متاسفانه کسی به این مهم توجهی نداره.وقتی در جامعه ای اقتصاد بازار حاکم بشه حتی موقعیت زن رو هم خدشه دار میکنه.
رژه گارودی میگه:"وقتی اقتصاد بازار بر اقتصاد پایه برتری پیدا کرد، اعتبار و موقعیت زن در تمام سطوح زندگی اجتماعی خدشه دار میشود”
چرا این حرف رو میزنه؟ چون وقتی پول ارزش اول بشه و سرمایه داری حکومت کنه، اونوقته که عالم داخل خانه که در اون خدمت حاکمه بی ارزش میشه و ارزش زن بر اساس میزان حقوق و درآمدش تعیین میشه و اونجاست که زنان رو به عرصه جامعه میکشه.
و چون جنس نظام سرمایه داری در راستای کم بها دادن به زنه، برای همین نمی تونه تحمل کنه زن به اندازه مرد حقوق بگیره.
گارودی در جای دیگه میگه:” در نظام سرمایه داری نه تنها کار زنان در خانه جزء تولید ناخالص ملی به حساب نمیآید، حتی وقتی زنان از کار بی مزد خانه فارغ میشوند و مایل به انجام کار در خارج از خانه هستند در اکثر موارد کم درآمدترین و بی کیفیت ترین کارها به آنان واگذار میشود.”
وقتی امسال رو رهبری عزیز سال جهش تولید نامگذاری کردند، یعنی باید تولید جایگزین مصرف بشه و زنان خانه دار اگر به سبک قدیم برگردند قطعا می تونند گامی بزرگ در جهت شکوفایی اقتصاد ملی بردارند.
در شرایطی که کشور با یک جنگ اقتصادی تمام عیار روبرو است، ظهور بلاگرها در شبکه های اجتماعی به بلای جان جامعه تبدیل شده که از یک سو به مصرف که یکی از ارکان اقتصادی غرب است دامن می زنند و از سوی دیگر جامعه را از تعالی معنوی که با قناعت و پرهیز از دنیا و مصرف کمتر ملازمه دارد؛ دور می کنند.
بلاگرها به وجود آمده اند تا به نظام #سرمایه_داری و توسعه یافتگی غرب کمک کنند. غرب زمانی می تواند سرپا بماند که مصرف گرایی در جامعه های جهان سومی روز به روز ترویج شود، زیرا عرضه و تولید بیشتر زمانی معنا پیدا می کند که تقاضا و مصرف بیشتر شود و تنها راه دامن زدن به مصرف، تبلیغات گسترده و ترغیب مشتری برای خرید بیشتر است. انسان یک سری نیازهایی دارد که محدودند و در صورت عدم وجود تبلیغات خیلی زود اشباع می شوند؛ در اینجاست که تبلیغات به کمک تولید کنندگان آمده تا با ایجاد نیاز کاذب ؛ ولع و حرص موجود در طبیعت انسان را تحریک و او را ترغیب به خرید بیشتر کنند.
برای رسیدن به این هدف ابتدا باید کالاهای مصرفی از تنوع و تزیین بیشتری برخوردار گردند و از سوی دیگر به مدگرایی و ایجاد نیازهای کاذب دامن زده شود.
امروزه این وظیفه به بلاگرها سپرده شده است. بلاگرهایی که تمام صفحاتشان لبریز از انواع و اقسام زیورآلات، مبلمان، لباس های رنگارنگ، کیف و کفشهای گران قیمت و اسباب و وسایل منزل می باشد و با تحریک هوس تنوع طلبانه بشر امروز او را مجاب به خرید کالایی می کنند که اصلا نیازی به آن ندارد.
بلای دیگری که بلاگرها با این صفحات رنگارنگ و تبلیغات کذایی بر سر مخاطبان خود می آورند، ایجاد حس نارضایتی از زندگی معقول خود و توهم فقر و عقب ماندگی از جامعه است.
تاسف بارتر اینکه این افراد با در معرض نمایش گذاشتن زندگی خود و تظاهر به خوشبختی و رضایتمندی از زندگی، مخاطب خود را در معرض سرکوب شدید عاطفی قرار می دهند و به مخاطب این باور نادرست را القاء می کنند که خوشبختی واقعی در گرو زندگی چنان تجملی و لوکس است.
در حالیکه بر اساس روایات انسان مؤمن کم خرج و پرتلاش است و خوشبختی واقعی در گرو حرکت تکاملی و رشد معنوی در جهت رسیدن به خداوند و فاصله گرفتن هرچه بیشتر از مادیات و اصالت بخشیدن به بعد روحانی انسان است.
گرفتار شدن در دام بلاگرها سبب هرچه بیشتر دور شدن از سبک زندگی اسلامی شده و روح امانیسمی انسان رو فربه تر و حضور خداوند را کمرنگ تر می کند و ما را به چاه ویل سبک زندگی غربی سوق می دهد.
متاسفانه امروزه بخشی از جامعه مذهبی به دام بلاگرها افتاده اند یا خود بلاگر شده اند.
.. وَلاَ تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا
آن چیزی که دیروز در جلوی شهرداری تهران رخ داد ,نمادیست از آنچه که در باطن کشور جریان دارد.
وقتی افزایش افسار گسیخته قیمت ارز کاهش ارزش پول ملی را به دنبال داشته و ارزش میانگین درآمد در ایران از حدود ۴۰۰ دلار به ۱۱۰ دلار رسیده رقمی که در بین ۴ کشور آخر جهان قرار دارد و در عین حال اراده ای برای نظارت, مدیریت و کنترل التهاب روزافزون موجود در بازار ارز و سکه دیده نمیشود آیا می توان بر این بی تدبیری نامی جز “خودسوزی” نهاد؟
وقتی ناظرین خود اذعان دارند که :"رانت خواری و تخلفات، کار امریکا و دشمنان خارجی نیست، کار داخلی هاست! مافیای خودرو از آمریکا و اسرائیل هدایت نمیشود، بلکه برخی اشخاص و دستگاه ها مانند شرکتهای خودروسازی دست به احتکار زدهاند.” آیا می توان بر آن نامی جز” عملیات انتحاری” گذارد؟
وقتی در وانفسای تخصیص بی ضابطه دلار دولتی برای واردات هر چیزی که بعدا کاشف به عمل می آمد بخش عمده ای از آن در جای دیگری مصرف شده؛ به واردات مواد اولیه پوشک هیچ ارز دولتی اختصاص نمی یابد. وقتی فقط در یک هفته دو انبار حدود یک و نیم میلیون پوشک احتکار شده پیدا می شود و رییس اتحادیه صنایع سلولزی می گوید ما توان تولید را داریم اما عدم تخصیص ارز دولتی برای ما مشکل ایجاد کرده است. آیا می توان بر این خرابکاری آشکار نامی جز “تخریب سازمانی از درون” گذارد؟
فاین تذهبون
. داخل مغازه میشوم و به اطراف چشم میچرخانم ,هر چه بیشتر نگاهم دور میزند و قفسه ها را از نظر میگذرانم ,بیشتر حس غربت میکنم انگار وارد بازار مشترک شده ام جایی خارج از وطن. فروشنده بدون توجه به حضور ما یک بند با تلفن حرف میزند .لختی درنگ میکنم یک بار دیگر مغازه را بالا و پایین میکنم چرخی دوباره و از مغازه بیرون میزنم.راسته خیابان ایرانشهر را که پر است از فروشگاهای لوازم خانگی میگیرم و پایین میروم ,یک به یک مغازه ها را که سردر هر کدامشان یک تابلو است که معرف برندی خارجی است از نظر میگذرانم .با امید وارد هر مغازه و ناامید خارج میشوم و دلم بیشتر میگیرد.از هرکدام سراغ جنس ایرانی را میگیرم ,یا ندارند و یا هزار و یک وصله به آن میچسبانند. طبقه ها بیخ در بیخ پر است از برندهای خارجی و غربت تولید داخل بدجور حال آدم را بد میکند.فروشنده بفرما میزند :"می تونم کمکتون کنم؟” حیران سر میگردانم و از وسیله ای میپرسم که قصد خریدش را دارم.به طبقه اشاره میکند و پیشنهاد می دهد .می پرسم :"ایرانیه؟” فروشنده که خانم است با نههههههه کشیده ای ,به من اطمینان می دهد که ایرانی نیست و من غمگین تر از قبل میگویم :"ولی من ایرانیش رو می خوام” خانم فروشنده که تازه دوزاریش افتاده حالت چهره اش عوض شده ,تنها به یک مورد تولید داخل که غریبانه در میان ده ها برند خارجی رنگ باخته اشاره میکند. اما این کشف مرا خوشحال نمیکند , چرا که غربت و بیکاری کارگران کشورم را می بینم که شغلشان را در رقابتی ناجوانمردانه به کارگران چینی و فرانسوی و آلمانی و….باخته اند.کارگرانی که عرق جبین از خستگی کار جایش را به عرق شرم در برابر زن و فرزند داده است. خوشحال نمیشوم چرا که حرف ولی را می بینم که بر زمین مانده و تیغ تیز واردات را بر گلوی تولید داخل و اقتصاد مقاومتی نظاره گرم. خوشحال نمی شوم چرا که هم وطنم از ایرانی بودن اجناسش اعلام برائت میکند و برای بیگانه بازار یابی میکند. آری !امروز فهمیدم ,جهاد همیشه در میدان رزم نیست ,گاهی برای خریدن کالای ایرانی در بازار ایران نیازمند جهادی. .
آخرین نظرات