اندر خم یک کوچه

برای در بند کردن تفکراتم
 خانه ورود

آمار وبلاگ

  • امروز: 8
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 465
  • 1 ماه قبل: 2766
  • کل بازدیدها: 130278
  • اعجوبه ای به نام آوینی
    ارسال شده در 27 تیر 1398 توسط نازگل در سیاسی, غرب

    ماجرای فکر آوینی را می‌خوانم. کتابی که همچون نخ تسبیح تمام آنچه تاکنون در باب فرهنگ غرب و غربزدگی و مدرنیته و سکولاریسم خوانده‌ام را به هم وصل می‌کند و تازه انگار الان مفاهیم در جایی که باید می‌نشینند.

    آنچه باعث شد درمیانه خواندن کتاب دست به کیبورد شوم نقل قولی از سید مرتضی بود در باب مفهوم دموکراسی. او می‌گوید:دموکراسی، اعم از صور لیبرالیستی و سوسیالیستی آن، اگر درست مورد تامل قرار گیرد، همان اومانیسم است که صورتی سیاسی یافته است.

    بهتر از این نمی‌توان دموکراسی را تعریف کرد. حالا بهتر حساسیت حضرت آقا را نسبت به عدم به کاربردن واژه‌های غربی درک می‌کنم .مردم سالاری دینی کلمه‌ای است که حاصل همین دغدغه است.

    دموکراسی واژه‌ای تهی از وحی است که نسبتی با اسلام ناب محمد(ص) ندارد.

    دموکراسی شهید آوینی غرب واژه‌ها نظر دهید »
    شرط همراهی
    ارسال شده در 22 تیر 1398 توسط نازگل در دلنوشته, اسلام

    همایش تمام شده بود و هنوز چند ساعتی تا حرکت قطار زمان باقی بود. بی درنگ سمت حرم راه افتادیم. آخر مگر می‌شود قم بیایی و بی سلام خدمت بانو راه کج کنی و سمت دیارت برگردی . اینبار دیگر دلم طاقت نداشت چون بار قبل اذن دخول نیافته فقط سههم عبور از خیابان حرم باشد و با نگاهی پشت سر جامانده دلم را بگذارم و بگذرم.

    چشمم که به ضریح افتاد دلم هری ریخت و کاسه چشمانم پرآب شد.چشمم به شبکه‌های ضریح و گوشم در پی بانگ اذان ظهر بود و دلم بین لذت نجوای دم ضریح و نماز جماعت حرم می‌رفت و برمی‌گشت. دلم را به ضریح گره زدم و پا تند کردم برای رسیدن به نماز اول وقت.

    نماز تمام شد. مشغول تعقیبات شدم .زیر خنکای بار کولر حرم خستگی از تن می‌گرفتم و طعم بهشت را مزمزه می‌کردم که دیدم چند قدم جلوتر خانم‌های خادم ابزار تطهیر به دست  با سرعت گوشه فرش را بالا زده و نجاست از تن فرش می‌چلاندند.تلاش و سرعت‌شان در تطهیر را که دیدم به خودم و حضورم در حرم بازگشتم. به خودم گفتم می‌بینی مریم اینجا آنقدر پاک و مقدس است که ثانیه‌ها در زدودن ناپاکی حسابند. بایدم اینگونه باشد وقتی فرش حرم دختر ماه بودن رزقت و لیاقت پاخوردن زوار خواهر سلطان قسمتت می‌شود اینبار شرط تدوام حضورت ، طهارتت می‌شود .پس باید تحمل کنی درد چلاندن تار و پودت را تا آن مایع ممنوعه زودتر از باطنت خارج شود واذن بودنت تمدید شود.

    رزقم از زیارت شد همین صحنه تطهیر و تطبیقش بر باطن خودم که شرط همراهی کریمه قم همین چلاندن است.

    توبه دلنوشته حضرت معصومه (س) طهارت قم کرامت نظر دهید »
    گاندو یک سریال نیست
    ارسال شده در 16 تیر 1398 توسط نازگل در انقلاب, آمریکا, سیاسی, برجام, افکار عمومی, بصیرت, تاریخ, نفوذ

    گاندو و حاشیه های به وجود آمده پیرامونش خود بهترین ملاک برای قضاوت حق و باطل است.
    شاید خداوند با گاندو در حال اتمام حجت بر ما مردم است.
    گاندو تنها یک سریال نیست که به منزله یک اسکالپل , کالبد انقلاب را شکافته و از آنچه در زیر پوست این انقلاب نجیب و مظلوم در جریان است پرده بر میدارد.
    گاندو به زخم های چرکین نیشتر زده و از عفونت های زیرپوستی می گوید.
    از جریان نفوذ تا جریان نفاق .
    گاندو دستکش مخملی از دستان چدنی بر میگیرد و آن روی سکه مؤدبان مهربان را به تصویر می کشد.
    گاندو روایت مظلومیت و اقتدار توأمان است .
    گاندو وصف حال مارخوردگان افعی شده ی با ژن خوب است که نون در خون مردم تریت می کنند و آب در آسیاب دشمن می ریزند.
    پشت علی نماز می خوانند و بر سر سفره معاویه مهمانند.

    گاندو هم خودش حرف بسیار دارد و هم حاشیه هایش رسوا می کند آنانی را که منافعشان در گرو عدم آگاهی توده های مردم بوده و هست. مردمی که حق دانستن و قضاوت کردنشان یعنی این حیاتی ترین حقوق خودشان را به دیگرانی واگذار کرده اند که چشم دیدنشان را ندارند و برای مشتی دلار گرای تحریم به گرگ بی صفت می دهند.

    باشد که مردم شعور تاریخی خود را بازیابند و به مرحله ی تحلیل عینی واقعیات پیرامونشان رسند تا فریب خوردن و به بیراهه کشانده شدن تقدیر همیشگیشان نباشد.

    بصیرت سریال نفاق نفوذ ژن خوب نظر دهید »
    هدایت هست
    ارسال شده در 16 تیر 1398 توسط نازگل در انقلاب, شهدا, خدا, اسلام

    می گفت دلم برای نسل الان می سوزد, فرصت هدایت کمتری دارد.اصلا معنی معنویت را نمی فهمد. هرطرف که چشم میگرداند شیطانی دهان به قاعده دهان تمساح باز کرده تا روح و جسمش را یکجا ببلعد.
    بعد پشت بند همین دلسوزی ها یکدفعه گریزی زد به کودکی خودش که بیخود به ما می گویند نسل سوخته, آخر ما خیلی هم نسوختیم. زمان ما هر طرف که سر می چرخاندیم یا صدای “ای لشکر صاحب زمان آماده آماده باش” بلند بود یا حجله شهادت پسر همسایه به راه .
    خیلی که زور می زدیم منحرف شویم تازه اول بدبختیمان بود آخر ته انحراف ما ختم میشد به اینکه چه جوری  یکی از همین نوارهای وی اچ اس از آب گذشته که به قاعده یک خشت بود و به همت مهین و شهین و معین ضبط شده بود را پیدا می کردیم و بعد با یک ویدئوی جل پیچ شده در به در این خانه و آن خانه تا موفق میشدیم نود دقیقه خلاف کنیم. این تازه خلاف بزرگمان بود.
    آنموقع ها اگر کسی ترانه گوش میداد چنان پشت سرش پچ پچ به راه بود و تکفیرش میکردند که اصلا تو گویی کافر ذمی است و تنها جایی که مجال داشتیم دل ای دل فروهر را گوش کنیم مجلس عروسی بود آنهم با کیفیت نازل و از ضبط صوت های دو بانده که اگر کسی داشت متمول حسابش می کردیم.
    حالا بیا و بعد از این خلاف ها هوس ارتباط با جنس مخالف به سرمان می زد. اول فلاکتمان بود. کلی باید نقشه میکشیدیم تا چند دقیقه ای یواشکی با دختری صحبت کنیم. تازه آنهم اگر زرنگ بودیم و می توانستیم از تیررس پدر و مادر و گشت ارشاد و کمیته در امان بمانیم. تلفن هم که نداشتیم فوقش خط تلفن اصغر آقا بقال بود که عامه المنفعه پیغام آورد و برد می کرد. یا باید دم کیوسک تلفن سکه ای پا به پا میشدی تا نوبتت شود تازه اگر خراب نبود و سکه ات را نوش جان نمیکرد شاید موفق میشدی زنگ بزنی و باز اگر شانس یارت بود و خودش گوشی را برمی داشت.
    وضعیت کوچه و خیابان هم که به وخامت الان نبود. کجا کسی کشف حجاب میکرد یا اصلا مگر چهارشنبه سفید مفید داشتیم ما.اوج بدحجابی دختر این بود که فکلش را به مدد یک تل مو داده بود جلو و از مقنعه انداخته بود بیرون و چادرش را میگذاشت داخل کیف و مثلا کشف حجاب کرده بود که تازه بعد از این کشف عظیم , مانتو پوشیده بود با دو تا اپل به سان چوقه چوپان و سرشانه های بزرگ با قد بلندی که تا زمین چند بند انگشت فاصله داشت که خودت را میکشتی نمی توانستی ابعاد بدنش را حدس بزنی.
    حالا تو بگو خدایی ما چه جوری باید می سوختیم.
    نه الان که آقامون جنتلمنه مشق صبحگاهی دبستانی ها شده و ارتباط با جنس مخالف فقط به اراده بند است و کافیه یک عدد گوشی هوشمند داشته باشی و یک سیمکارت پنج قرانی بیندازی تنگش که پانزده گیگ اینترنت رایگان دستخوشش باشد و بعد از بازار واتس اَپ و اینستاگرام ک هر کوفت و زهرمار دیگه ای را فرت و فرت دانلود کنی و با یک آیدی فیک دوره بیفتی از این پی وی به آن پی وی و از این دایرکت به آن دایرکت.
    تازه برای منحرف شدن دیگر نیاز نیست راه بیفتی توی خیابان همین سرچ اینستا کافیست تا حاجت روا شوی. آخر خیلی دیگر حریمی نمانده و همه با تو راحتند اصلا به حساب آدم و حوا همه خواهر و برادرند دیگر .
    اوضاع کوچه و خیابان هم که نگویم دیگر کار از بیرون گذاشتن یک فکل فکسنی گذشته و….
    حرفهایش که به اینجا رسید گفتم همه اینها که گفتی درست اما یک جایی بی انصافی کردی
    گفت کجا ؟
    گفتم آنجایی که فراموش کردی “یهدی من یشاء و یذل من یشاء “پروردگار را
    آنجایی که گفتی نسل الان فرصت هدایت کمتری دارد….مگر میشود خدا باشد و هدایت نباشد
    ولی باشد و هدایت نباشد
    شهید باشد و هدایت نباشد
    اگر 175 شهید دست بسته کربلای چهار هدایت نیست پس اسمش چیست؟
    اگر مزار شهدای گمنامی که تا وسط دانشگاه و شهر آمده اسمش هدایت نیست پس چیست؟
    اگر حجت حججی اسمش هدایت نیست پس چیست؟
    اگر راهیان نور و خاکهای دوکوهه و طلاییه اسمش هدایت نیست پس چیست؟
    اگر فرصت سالی سه روز بست نشستن در خانه خدا و زندانی مسجد شدن اسمش هدایت نیست پس چیست ؟
    اصلا می دانی امروز باز هم 150 شهید گمنام باز گشته اند؟
    ساکت نگاهم کرد
    گفتم همه آنها که گفتی هست اما هدایت هم هست.
    چشم دل بازکن که جان بینی
    آنچه نادیدنی است آن بینی

    انقلاب جوان شهدا شهید گمنام نظر دهید »
    حسرتی که با من است
    ارسال شده در 15 خرداد 1398 توسط نازگل در انقلاب, ولایت فقیه, اسلام

                                   

    چهارده خرداد که می‌شود ، هرکس از صندوقچه خاطراتش از آنروزها خاطره‌ای بیرون می‌کشد و غم و حسرت و بهت و هر حس دیگری را که تجربه کرده به رخ می‌کشد. خاطرات را که می‌خوانم وجه مشترک همه‌شان عشق زود هنگام به روح الله هست.عشقی که کارکردش چونان دوپینگی برای رشد فکر و  بینش و بصیرتشان بوده و با رفتن روح خدا، ثمره آن عشق شده زخمی عمیق به روح پاک کودکانه‌شان و درد آن زخم بزرگشان کرده و خیلی جلوتر از هم نسلانشان.تمام کسانی را می‌گویم که آن خرداد سیاه را سیاه پوشیدند و اشک ماتم بر گونه‌هایشان لغزیده و همان اشک‌ها ایمانشان را آبیاری کرده و چفت و بست زده به ایمان روح الله.انگاری که قلمه‌ای نازک و نحیف را به درختی ریشه محکم کرده در خاک پیوند بزنی، مگر می‌شود کج شود و یا به ثمر ننشیند.

    الغرض، تمام آنچه گذشت، تنها حسرتش برای من است. منی که آن خرداد ، بزرگترین قهرمانم ریز علی بود و پطرس فداکار. من آنروزها خیلی خمینی را نمی‌شناختم هرچند که الان هم نمی‌شناسم. تنها تصویر از آن روز تلخ در خاطرم مانده، یک کوچه دراز خلوت که وقتی از لای در خانه سرک می‌کشیدم ، خلوتیش وحشت به دلم می‌انداخت.انگار تمام محل ایست قلبی کرده و از حرکت ایستاده بود. خاطراتی محو از نقل قول‌های اطرافیان در ذهنم سو سو می‌زنند. اینکه می‌گفتند مردم اجازه نمی‌دهند هلکوپتر حامل پیکر امام بر زمین بنشیند.اینکه مردم کفن امام را دریده و هر کدام تکه‌ای را به غارت برده‌اند. اینکه فشردگی جمعیت حسرت رسیدن نور آفتاب را بر دل زمین گرم بهشت زهرا گذارده است. اما من خیلی بزرگی مصیبت را درک نمی‌کردم چون قبلش بزرگی آن سفر کرده که صد غافله دل همرهش بود را درک نکرده بودم.

    گذشت، و بزرگتر شدم .گاه گاهی لابلای کتابی که تصادفا به دستم می‌رسید و یا میان سطرهای مجله‌ای؛ نقلی، وصفی یا خاطره‌ای از امام می‌خواندم . از سبک زندگیش و تقوای مضاعفش . از تمام آنها دو درس از امام در ذهنم حک شد و سعی کردم به همان اندازه تابع امام باشم. یکی آنکه خواندم امام جلسه درسش را تعطیل کرد فقط به این دلیل که لازمه ورود به کلاس لگدمال کردن کفش طلبه‌ها بوده و از نظر امام حق الناس. همین، تعریف حق الناس را در نظرم  دگرگون کرد و دقتم را در رعایتش مضاعف.

    دومین بار زمانی بود کهدر خاطرات امام خواندم که:«وقتی امام خمینی در پاریس بودند روزی می خواستند كفش بپوشند، پایشان را كه بلند كردند تا روی روزنامه بگذارند، سئوال كردند: مثل اینكه این روزنامه ها ایرانی هستند؟ عرض كردند: بله آقا، ولی این صفحه آگهی هاست. با این حال پایشان را روی روزنامه نگذاشتند و فرمودند: شاید یك اسم محمد یا علی در اینها باشد.» و این دقت امام به قدری متعجبم کرد که هنوز در خاطرم به نحو عملی مانده.

    آری، من در سال‌های کودکی و نوجوانی همین قدر ناچیز امام را شناختم و همین بزرگترین حسرت این سال‌های من است و تمام نشدن‌ها و دیر رسیدن‌ها و نفهمیدن‌هایم سربند همین نشناختن‌هاست.

    و چه ظلم بزرگی در حق نسل نوپای کنونی می‌شود وقتی در شدیدترین حجاب نسبت به اعجوبه‌ترین هم عصریشان قد می‌کشند و از امام کاخش را میبینند نه راه و مرامش را.

    نگذارید حسرتی که با من است برای کودکانتان تکرار شود.

     

     

    امام خمینی (ره) انقلاب حسرت خرداد دلنوشته نظر دهید »
    • 1
    • ...
    • 19
    • 20
    • 21
    • ...
    • 22
    • ...
    • 23
    • 24
    • 25
    • ...
    • 26
    • ...
    • 27
    • 28
    • 29
    • ...
    • 47

    آخرین مطالب

    • تیغ تیز «پیرپسر» بر گلوی پدر
    • خون بر موشک پیروز است
    • عهد خون باطل‌السحر طرح خصم دون 
    • كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ.....
    • صبح روزی که جنگ شد..
    • مباهله‌ی امروزت را بشناس
    • هسته‌ی سخت یا اقلیت مصلح؟!
    • بازی استعمار
    • دوربین‌ها خاموش
    • پنجه‌های آهنین پشت دست‌کش‌های مخملین

    آخرین نظرات

    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    •  
      • آتش به اختیار
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • ذاكري  
      • جمعه های انتظار
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب  
      • منتظر پرور
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • ... در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در از افتضاح تا افتتاح
    • معاونت فرهنگی تربیتی در از افتضاح تا افتتاح
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در آیا مرکل یک زن موفق است؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در از افتضاح تا افتتاح
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    تیر 1404
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << <   > >>
      1 2 3 4 5 6
    7 8 9 10 11 12 13
    14 15 16 17 18 19 20
    21 22 23 24 25 26 27
    28 29 30 31      

    اندر خم یک کوچه

    جایی برای نوشتن از تمام دغدغه هایم **** سیاسی هم می نویسم که سیاست ما عین دیانت ماست **** قلم اگر از حق ننویسد لایق شکستن است نه قسم خوردن **** تمام محتوای این وبلاگ تولیدی است. ارتباط با من: maryam.3461@gmail.com اینستاگرام....@MARYAM_ORDOUEI

    جستجو

    موضوعات

    • همه
    • fatf
    • اخلاق
    • اسلام
    • افکار عمومی
    • اقتصاد مقاومتی
    • امام حسین علیه السلام
    • امام زمان عج
    • اندیشه شهید مطهری
    • انقلاب
    • بدون موضوع
    • برجام
    • بصیرت
    • تاریخ
    • تولید داخلی
    • جنگ
    • جهان اسلام
    • حجاب
    • خدا
    • دلنوشته
    • رسانه
    • روابط زن و مرد
    • زن
    • زن
    • سبک زندگی
    • سبک زندگی اسلامی
    • سپاه
    • سیاسی
    • شهدا
    • ظهور
    • غرب
    • فرهنگ
    • فرهنگی
    • فضای مجازی
    • فمنیسم
    • فمنیسم
    • قرآن
    • قرآن
    • مدافعان حرم
    • مطالعه
    • معرفی کتاب
      • آمریکا
    • مقاومت
    • مناسبتی
    • منافقان
    • نفوذ
    • نقد
    • نقد
    • نقد فیلم
    • نقد کتاب
    • نهج البلاغه
    • ورزش
    • ولایت فقیه
    • پیاده روی اربعین
    • یمن

    فیدهای XML

    • RSS 2.0: مطالب, نظرات
    • Atom: مطالب, نظرات
    • RDF: مطالب, نظرات
    • RSS 0.92: مطالب, نظرات
    • _sitemap: مطالب, نظرات
    RSS چیست؟

    پیوندهای وبلاگ

    • کانال مطالب وبلاگ در ایتا
    • خامنه ای دات آی آر
    • غیث
    • خانه

    آمار

    • امروز: 8
    • دیروز:
    • 7 روز قبل: 465
    • 1 ماه قبل: 2766
    • کل بازدیدها: 130278
    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان