از نارنج روییده در دزفول شروع میشود و به نخل نجف میرسد. رمان نخل و نارنج را نباید خواند باید نوشید و به جان معارفش را پرورش داد، چراکه تنها یک رمان نیست دریایی از معرفت و معنویت و هویت است.
وقتی از جوان گرفتار در گنداب میگوید و ریسمانی شیطانی که از سینهاش بیرون زده و زانسوی دیگر درون قلبش قلاب شده ، ناخودآگاه خودت را تصور میکنی و قلبت تیر میکشد.
از عرفان که میگوید رمز انحراف طریقتهای صوفیانه را به تو میاموزد.
وقتی تو را به پستوهای تاریخ که شاید کمتر شنیدهای میبرد، با سازشی بزدلانه روبرویت میکند که چهار نعل بر خون غیورمردان این سرزمین با اسب خیانت میتازد و شاهی زبون و سست عنصرکه در بزنگاه جنگ و خون پا پس میکشد و بی اثرمیکند فتوای جهاد زعیم شیعه را، و اینجاست که تو اهمیت ولایت فقیه و امین بودنش بر جان و مال مردم را خوب درک میکنی.
وقتی از دقت شیخ در حفظ حرمت زعمای شیعه میگوید وقتی با حضور صاحب جواهر ملت به صف شده برای نماز را تنها به این دلیل ” در اقامه نماز درنگ نکردم چون دیدم اگر مردمی که برای اقامه نماز قیام کرده اند معطل بمانند ، زبان به شماتت حضرت صاحب جواهر خواهند گشود و آن را حمل بر اشرافیت ایشان خواهند کرد و من تحمل اسائه ادب به زعیم شیعه را ندارم.” معطل نمیگذارد ناخودآگاه به خودت رجوع میکنی و میسنجی.
وقتی از دنیای طلبگی میگوید که ” خود را بی چشمداشت وقف دین کنید.فرصت را غنیمت بدانید” باز نگران خودت و دغدغههایت میشوی که آیا من هم همین قدر طلبه هستم؟
و وقتی از رسیدگی و توجه شیخ نسبت به مقام مادر میگوید آن هنگام که در مقام فقیه الفقهایی مادر از پا افتادهاش را بی توجه به جایگاه علمیش بر کول میگیرد و به رسمی ثابت تا ایوان نجف میبرد و میآورد و همین ذلت در برابر مادر را پر پرواز و رمز عزت می داند، بازخودت را در این آمد و رفتهای شیخ جستجو میکنی و نسبتت با مادرت را.
بیش از این مجال نیست تا از نخل و نارنج سخن بگویم ، مخاطب تا خود کتاب را ورق نزند، وصف من جانش را شیرین نخواهد کرد.
کتاب را بخوانید و خودتان را لابلای هر سطر جستجو کنید آنهم در محضر شیخی که اجازه مرجعیت از امام زمان عج داشت.
جزاک الله خیرا دکتر وحید یامین پور
به عقیده من دیوارنگاره میدان ولیعصر که اینروزها آتش به جان غرب زدگان انداخته است ارتباط مستقیم با گام دوم انقلاب دارد.گام مهمی که حرکت به سوی تمدن سازی اسلامی است و همین تمدن سازی است که حیات این جماعت را که زیستشان بسته به تمدن غرب است به خطر انداخته است.
تمدن اسلامی یعنی تمدنی بر مبنای حلال زادگی که قطب مقابل حرام زادگی است که امروز تمدن غربی بدان مبتلاست.رکن اصلی در تمدن سازی زن است. زنی که مادر است و سرشار از آرامش, معنویت و اخلاق. کسی که دلهای رئوف و قلبهای مومن میپروراند. اوست که مولد انسان واقعی است . به فرموده امام صادق (ع) اکثرالخیرفی النساء؛ خیری که در کلمات امام راحل اینگونه تعبیر میشود: زن، مربی جامعه است. از دامن زن، انسانها پیدا میشوند. مرحله اول مرد و زن صحیح از دامن زن است. مربی انسانها زن است، سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است، زن با تربیت صحیح خودش انسان درست میکند و کشور آباد میکند. مبداء همه ی سعادت ها، از دامن زن بلند میشود. زن، مبداء همه ی سعادتها باید باشد.
مقام مادر در ساخته شدن بشر به قدری حائز اهمیت است که امام حسن (ع) هنگامی که با معاویه مناظرمیکند در مورد یکی از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقیش و گرایش او به باطل ، به نقش مادرش «هند» اشاره و میفرماید:
معاویه: چون مادر تو هند است و مادر بزرگت «نثیله» میباشد و در دامن چنین زنان پست و فرومایه پرورش یافته ای، این گونه اعمال زشت از تو سر میزند و سعادت ما اهل بیت پیامبر در اثر تربیت در دامان مادرانی پاک و پارسا همچون خدیجه و فاطمه میباشد.
نه تنها اسلام برای مادر ارزش قائل است که تمدن غرب نیز که امروز با فراموشی این نقش قدم در مسیر زنازادگی گذارده ، نیز ممنون دار این مقام است. ادیسونکه یه دانشمند غربی است وقتی به اوج عظمت رسید، گفت
«من از کودکی دریافتم که مادر، چه چیز خوب و پر ارزشی است. هنگامی که معلم، مرا کودن خواند، او از من دفاع کرد و من به طور جدی تصمیم گرفتم که ثابت کنم او در باره ی من اشتباه نکرده است. من هیچگاه اثرات خوب تعلیم و تربیت مادرم را از دست نمیدهم. کسانی که پس از دوره ی بلوغ منحرف شده اند، اگر در کودکی نسبت به تعلیم و تربیت آنان توجه بیشتری میشد، عضو عاطل و باطل جامعه نمیگشتند. من همیشه لا قید و بیبند و بار بودم و اگر توجه مادرم نبود،به احتمال قوی منحرف میشدم ولی ثبات قدم و نیکی نیروهای موثر بودند که مرا از انحراف و گمراهی بازداشت».
سؤال کرد , اگر می گویند ظهور اتفاق نمی افتد مگر زمانی که زمین پر از ظلم و جور شود , پس ضرورت خوب بودن و اصلاح کردن امور چیست؟ اصلا چرا باید جلوی ظالم بایستیم؟ بهتر نیست اجازه دهیم تا به ظلمشان ادامه دهند؟
گفتم فراگیر شدن ظلم و جور را بد متوجه شدی. ممکن نیست ظالم مفتضح شود مگر با برپایی عدالت, چرا که اگر ما حق را آشکار نکنیم , باطل در چهره نفاق پوشیده می ماند.
دیدم هنوز با چشمان گرد شده نگاه میکند ; فهمیدم هنوز شیرفهم نشده
ادامه دادم , هنگامی که جماعتی برای اقامه عدل و داد به پا میخیزند , ظلم برای محو کردن آن گروه تلاشش را دوچندان میکند, پس وقتی یاوران حق بر اصول و مبانی خود ثابت قدم بمانند و مجاهده کنند و از مواضع خود عقب نشینی نکنند , باطل نیز برای از میان برداشتن این جماعت تلاشش را چند برابر میکند و با تمام قوا به مقابله برمیخیزد,اینجاست که ظلم به حد اعلای خود میرسد و ماهیت آن برای همه آشکار میشود و منافق نقاب از چهره بر میدارد.
از او پرسیدم به نظرت الان آمریکا بیشتر مفتضح شده یا چهل سال قبل؟
الان منافقان درون نظام بیشتر رسوا شده اند یا اوایل انقلاب؟
الان عربستان منفورتر شده یا چهل سال قبل؟
سکوت کرده بود و خوب گوش میکرد, دیگر حالت چشمانش آن بهت قبل را نداشت , به فکر فرو رفته بود و گویی در حال تحلیل اتفاقات ایران و جهان بود.
سکوتش نشان از رضایت داشت و این دلم را آرام کرد.
به عنوان نماینده زنان اسلام به ملاقات پاپ، والاترین مقام مسیحیت کاتولیک رفته و با اقتدار در برابرش سخن گفته است.
متولد آبادان است.از کودکی حوزه رفته اما پرواز را زود آموخته است. از همان اوان تحصیل تفاوت آسمانی اش عیان شد و دیگر آبادان برایش کوچک بود و در عالی ترین سطح به تحصیل در قم پرداخت و تعجب اساتیدی چون مطهری و بهشتی را بر انگیخت. او تا جایی پر پرواز وا کرد که مراجع بزرگ طراز اول را به تغییر فتوا مجبور کرد.
از بانو مجتهده زهره صفاتی سخن می گویم که از معدود زنان و شاید تنها بانوی زنده ایست که به مقام اجتهاد رسیده و به عبارتی از کسی تقلید نمی کند! اجتهاد واژه کوچکی نیست و از جهاد می آید. رسیدن به آن تلاش نمی خواد بالاتر، جهاد می خواهد. این تازه برای مرد است. چه برسد به زن که مسئولیت های متعدد خانوادگی و تغییرات فیزیولوژیک بدنی محدودیت های بسیاری بر راهش نهاده. پس اجتهاد او ابراجتهاد است.
دریای آثار علمی ایشان رو میگذرم اما همین بس که اگر اساتید هنرشان تربیت چندین دانشجوست، هنر ایشان تاسیس مدارس متعدد علمیه برای بانوان بوده که جامعه الزهرا یکی از آنان است.
از روز اول مبارزات به اندازه صد مرد جلوی رژیم شاه ایستاد و مدتها همراه همسرش و نوزادش در زندانهای وحشتناک ساواک با شکنجه های حیوانی معروفش بود.
او کسی است که مردانه پای ولایت ایستاده است.در دیدار با پاپ، رهبر مسیحیان کاتولیک جهان یک جلد قرآن به زبان اسپانیایی به وی هدیه کردند
در سال 73 به دیدار رهبری می رود و رهبر معظم در آن جمع می خواهند تا مسائل مربوط به زنان موضوع شناسی و جدا و تخصصی به بحث گذاشته شود.بدین ترتیب این وظیفه را غیر مستقیم به بانو صفاتی میسپارند.
شاید جذاب ترین و عجیبترین شاهکار ایشان فراگیری علم پزشکی در کهن سالی در دانشگاه تهران باشد.
پس از این مسؤولیت ایشان به این فکر میکند این مسائلی که حتی بعضی از آنها را من برای اولین بار در تاریخ شیعه قصد دارم به آن بپردازم و نظر بدهم در صورتی بدون نقص هست که دقیقا فیزیولوژی زن را بشناسم; پس باید از نزدیک و با علم تخصصی نظر دهم.
همین شد که در آن سن به دانشگاه تهران رفتند و چند سال در کارگاه مشترک با پزشکان و اساتید دانشگاه تهران شرکت داشتند و زیباترین جلوه همکاری حوزه و دانشگاه را به این شیرینی رقم زدند. هم خودشان به هدفی که داشتند رسیدند و هم اساتید دانشگاه تهران پای علم ایشان شاگردی کردند و با ابعاد دینی و فقهی فعالیتهای پزشکی اشنا شدند.
سپس رهبر معظم به این بانوی مجتهده و مفسر قرآن دستور دادند که کتابهای تخصصی به زبان عربی بنویسند تا رفرنس مراجع باشد و شاهکار ایشان به نام طهاره النساء به برکت همان بود.
حاصل تلاشهای این بانوی نابغه و عارفه ی ایرانی تخصصی تر شدن نظرات سایر مراجع نسبت به مسائل زنان نیز بود و در مواردی منجر به تغییر یا تعدیل فتاوای آیات عظامی چون آیت الله مکارم و.. شد!
تحقیقات ایشان باعث تغییر قانون کشور شد. قانون حداقل سن ازدواج دختران را مجلس پس از شنیدن استدلالهای خانم صفاتی تغییر داد و بالا برد.
جدید ترین کتاب ایشان در خصوص غدیر پروژه ای عظیم و دشوار بود. که به دانشمندان این حوزه واگذار شد. در خصوص فرضیه و روش بحث دو دیدگاه وجود داشت و هر کدام طرفدارانی داشت قرار شد هر دو گروه به صورت جدا و موازی کار را پیش ببرند و بردند. حاصل کار آقایان دو گروه اما رد شد! بانو صفاتی تمام کارها و ملاقاتهایشان را لغو کردند و ناچارا به تنهایی کار را به دست گرفتند و کتاب با سربلندی به چاپ رسید.بدون آنکه حتی اسمی از ایشان بر روی کتاب درج شود.
این موفقیتها در کنار همسرداری عاشقانه و تربیت شش فرزند نمونه و تماما ولایی و دکتر و متخصص و مهندس بدست آمده است.
.اظهارات وقیحانه این تهیه کننده و نگاه لیبرالیش به مقوله فرهنگ و هنر و نگاهش به انسان به عنوان یک ماشین صرفا پولساز از وخیم بودن اوضاع هنر آنهم در غیاب امثال آوینی خبر می دهد. اما نباید در ظاهر اینگونه اظهارات ماند و باید به سرچشمه این تفکرات نظر کرد.
اینکه چه چیزی باعث شده تا امروز هنر که به گفته شهید آوینی از حیث محتوا نوعی معرفت است ,اینگونه تهی گردد را باید در نگاه متولیان بالادستی این عرصه جستجو گردد. زمانی که رییس جمهور گزارش صد روزه اول عملکردش را در دوره اول دولت می داد; رسیدن مقوله فرهنگ و هنر به چنین لجن زاری خالی از تصور نبود.
رئيس جمهور وقتی در آن گزارش جهتگیریهای فرهنگی را مشخص میکرد گفت:"خیلی از نویسندهها ممنوعالقلم شده بودند و ما آنها را به صریحالقلم تبدیل کردیم تا بروند هر چه میخواهند بنویسند…خیلی از کتابها، خیلی از فیلمها و مقررات دستوپا گیر را در حال کم کردن و روانسازی آن هستیم. هم در بخش اقتصاد کم و روانسازی میکنیم و هم در بخش فرهنگ کم و روانسازی میکنیم….وقتی یک فیلم ساختند و مردم نرفتند ببینند، بیاعتنا شدند به آن فیلمساز، خودش میداند که باید چکار کند.” .
این نگاه نشأت گرفته از نگاه لیبرال دموکراسی غربی است که هیچ سنخیتی با تفکرات موحدانه ای که اساسا انقلاب بر مبنای آن شکل گرفته است ندارد. اینکه هرکه هرچه میخواد بنویسد و بسازد و بگوید تعریف آزادی در نگاه امثال آوینی نیست که معتقد بود :"آزادی هنر نباید در زیر پا گذاشتن معیارهای اخلاقی جامعه و یا توهین به مقدسات معنی پیدا کند که مع الاسف فضای سیاسی کشور بعد از پایان ظاهری جنگ بسیاری از مخالفان را جرات بخشیده است که غرض ورزی ها و دشمنی های غیر معقول خویش را با نام هنر و آزادی عرضه کنند.آزادی هنرمند در درک تکلیف است و نه در نفی و طرد التزام به همه چیز ” .
آوینی که تربیت یافته مکتب خمینی و اسلام ناب بود هنر را در کشف و شهود و عرفان و توحید جستجو میکرد و هنر غرب را بیان خودپرستی انسان امروز و هنری شیطانی قلمداد میکرد.
در ليبراليسم فرهنگي که برگرفته از ليبرال دموکراسي است تنها لذت و منفعت شخص محور قرار دارد و تعيين کننده نهايی در این فرهنگ حاصل جمعی از این افراد است که به عبارتی نظر اکثريت آنهاست و این اکثریت در سیستمی تربیت شده اند که با شعار آزادی و ترس از طنز دیوارکشی در پیاده روها رأی می دهد .
در این فرهنگ است که پنجاه کیلو آلبالو به خورد مغزهای کوچک زنگ زده میرود و رشد گیشه با پر کردن فیلم از تیکه های جنسی و ترویج اباحه گری رقم میخورد.
در این فرهنگ است که به تعبیر شهید آوینی:"هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباس شوئی و . . . آفیش فیلم های سینمایی کار کنند اما چون سخن از صدور انقلاب و یا پشتیبانی از رزم آوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان می آید روی ترش می کنند که: نه آقا قبول سفارش هنر را می خشکاند! این کدام هنر است که برای پروپاگاند تجارتی فوران می کند اما برای عشق به خدا، نه؟ “
آخرین نظرات