دیروز که داشتم جلد ۱۲ کتاب «سرگذشت استعمار» را میخواندم از زخمهای مهلکی که استعمار بر پیکر ایران عزیزم نشانده، قلبم مچاله شد. وقتی میخواندم چگونه استعمارِ پیرِ بریتانیا نقشهی قتل امیرکبیر را کشید و تیغ شاه را بر رگهای گردن وزیر باکفایت ایرانی لغزاند و ایرانی را به دست ایرانی سربرید، دلم لرزید. وقتی از مرگهای مشکوک دارالفنون و دستان پشت پردهی جاسوسان انگلیسی خواندم که بعد از شهادت امیرکبیر، یکی یکی اساتید مدرسه را به کام مرگ فرستادند تا آرمان سربلندی ایران عزیز در نطفه خفه شود، قلبم درد گرفت.
امروز صبح یک بار دیگر قلبم مچاله شد. این بار نه به خاطر ایران و استعمار که با دیدن فیلمهای تحقیر زلنسکی توسط ترامپ؛ وقتی ترامپ، پابرهنه وسط حرف زدن زلنسکی دوید و به او اجازهی حرف زدن نداد. وقتی کراواتیهای کاخ سفید شیطان، رییس جمهور یک کشور را به خاطر نپوشیدن کت و شلوار دست انداختند و مسخره کردند. وقتی به سرنوشت مردمان کشوری فکر کردم که شخص اول مملکتشان اینگونه مهرهی دست شیاطین شده و در برابر لنز چند صد دوربین تحقیر و از کاخ سفید اخراج میشود. وقتی سرافکندگی بانوی سفیر اوکراینی و شرمش از تحقیر رییس جمهور کشورش را دیدم.
همان کشوری که زمانی با انقلاب نارنجی بازی دادند و مهر باطل شد بر انتخاب مردمش زدند. با انداختن پوست موزِ پیوستن به ناتو زیر پایش، به جنگ نیابتی واداراش کردند؛ بعدتر با فروش سلاح به او دلار روی دلارشان گذاشتند. خاکش را معامله و منابعش را به تاراج بردند و منت این معاملهی چند سر سودشان را چون پتک بر سرش کوبیدند که اگر ما نبودیم تو هیچی نبودی.
هم از دیدن صحنههای این دیدار قلبم مچاله شد و هم از تصور دیروزی که ما هم چنین بودیم نفسم بند آمد.
کاش قدردانتان باشیم آقا روح الله و آقا سید علی.
مایی که تا دنیا دنیاست مدیون شما فرزندان زهراییم.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات