وقتی شهر مدرن تناسبی با روح و جانت ندارد، باید خودت را و دلت را برداری واز شهر مصنوعی گمشده در هیاهوی مدرنیته فرار کنی و پناه ببری به جایی که به راحتی ریههایت را از هوای بدون سرب پر و خالی کنی.جایی که بوی نم کاهگل زیر پرههای بینیات بپیچد و تو مست شوی از عطر گلی که وجودت را از آن سرشتهاند . جایی که موسیقی شبهایش جیرجیر جیرجیرکهایی است که لای شببوها و شاخ و برگ در هم تنیده درختان جاخوش کردهاند و حس غریب ترسآلودی را به جانت میریزند. جایی که بوی پشکل و پهن برخاسته از آغلهای خشتیاش تمام عطرهای موسیوهای فرانسوی را بی اعتبار میکند. جایی که درختان پربارش حصار دیوار را تاب نیاورده و کریمانه دست انفاق تا میانه کوچه گشودهاند و تداعیگر«قطوفها دانیه» بودن بهشتند . جایی که درکوچه باغهای ساده و بی تکلفش، نگاهت قد میکشد و زمین از یادت میرود. ستارههای آسمان به تو چشمک میزنند و تو زمزمه میکنی «ربنا ما خلقت هذا باطلا». جایی که مرد آبیار در دل شب ، صدای پای آب را به گوش کرتهای تشنه میرساند و « جعلنا من الماء کل شیء حی» را مشق میکند.
و تو به خیانت مدرنیته در حق انسان لعنت میفرستی که فطرت خاکی او را، لگدمال آهن و سنگ کرد و بوی نم و نای کاهگل آبپاشی شده را از خاطرش برد و از او موجودی ساخت خلوتگریز جلوت پسند، بیذکر و فکر.
موضوع: "فرهنگی"
مدتها پیش با یکی از دوستانم که تازه ازدواج کرده بود، بحث میکردم . بحث در مورد موضوعی بود که من به آن “شوآف عشق” میگویم ؛که متاسفانه با آمدن شبکههای اجتماعی مبتلابه قشر مذهبی نیز شده است و مثل غده سرطانی روز به روز در حال رشد میباشد. دوستم معتقد بود ما که مذهبی هستیم وقتی وارد جامعه میشویم باید عشقمان به یکدیگر را نشان بدهیم. گاهی باید سرت را روی شانه همسرت بگذاری و خودت را رها کنی و لذتش را ببری یا بخزی در آغوشش و اجازه بدهی به بقیه تا ببینند مذهبیها هم عاشقی بلدند.
با طرز تفکرش مخالف بودم . برایش استدلالهای زیادی آوردم؛ از جمله اینکه ما تنها مسوول دل خودمان نیستیم. ما باید حواسمان به دلهایی باشد که شاید تنگ همسری است که در جبهه رزم مشغول دفاع از اسلام است و یا شهید شده و قاب شده روی طاقچه . به او گفتم حتی باید به دل آن همسری فکر کنی که هیچ وقت طعم شیرین اینچنین تکیه گاهی را نچشیده چون همسرش دل عاشقی در میان سینه نداشته تا برایش بتپد و جوانیش پای جهالت همسر نامهربانش سوخته و تمام شده. به اوگفتم حتی باید به دل مجردهایی فکر کنی که شاید شرایط ازدواج برایشان مهیا نبوده و هنوز ایمانشان آنقدر قوی نشده که حسرت این نداشتن بغض و عقده نشود روی سینهشان. ولی خب، منطق دوستم با منطق من فاصلهها داشت.
البته بعدها منطقم را میان زندگی نامههای شهدایی پیدا کردم که همین حواس جمعیهایشان , خدا را عاشقشان کرد. وقتی خواندم که شهید چیت سازیان به همسرش میگفت وقتی توی همدان باهم هستیم خیلی شانه به شانه من راه نرو شاید زن شهیدی ببیند و دلش هوای همسرش را بکند یا وقتی شهید سیاهکالی همین را به همسرش گوشزد میکرد.
و چند وقت پیش همین منطق را در کلام وحی پیدا کردم آنجا که خداوند فرموده :« وَلایَضْرِبْنَ بأرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَایُخْفِینَ مِن زِینَتَهُنَّ»؛ زنها پاهایشان را محکم زمین نزنند تا زینتهای مخفیشان نمایان شود و دانسته شود. و این تفسیر از حجت الاسلام قاسمیان :«بالاخره آدم باید حواسش باشد که یواش یواش در دل مردم گرد و خاک به پا نکند. یعنی پا آنقدر محکم نزنید زمین و در مقابل دیدگان همسران بقیه، خیلی جولان ندهید. یکی از آفاتی که در ارتباطات بین خانوادههایی که با هم قابل مقایسه هستند، وجود دارد، این است که زینتهای مخفی زندگی خود را خیلی نمایش دهند.
اما گاهی زینت آشکار است و بقیه باید چشمهاشان را ببندند: فَلْیَسْتَعْفِفْ. به هرجهت آدمها که همه یکسان نیستند؛ همین همسری را که انتخاب کردی با او راضی باش. ولی گاهی هست که ما خودمان میدانیم که داریم گرد و خاک میکنیم در دل بقیه و دل بقیه را داریم میلرزانیم.»
خطر دیگری که در رابطه با آشکاری این زینتها احساس میکنم، چاپ زندگینامههای شهدا به روایت همسرانشان است که بی مهابا پرده از زینتهای مخفی زندگیشان با شهید برمیدارند، بدون توجه به اینکه این کتابها قرار است در دسترس دختران جوان و نوجوانی قرار گیرد و زندگی آنها را تحت الشعاع قرار دهد و یا حتی تهدیدی برای زندگی آینده همسر شهید محسوب شود اگر قصد ازدواج مجدد داشته باشد.
خانه های قدیم اندرونی داشت و بیرونی ولی الان…..
این اعترافات نوش آفرین تنها یک اعتراف نیست، بلکه صحبت از درد عمیقی است که جامعه زنان امروز به مدد شانتاژهای رسانهای و تبلیغات کاذب غربی بدان مبتلا گشتهاند و از آن بیخبرند. او که عمری ابزار همین رسانهها بوده از مردسالاری سخن به میان میآورد که به دلیل عمیق بودن لایههای آن کمتر کسی متوجه آن میشود.
اکثر ما وقتی صحبت از مردسالاری به میان میآید مردی را تصور میکنیم که با صدای بلند و توی گلو افتادهش همسرش را ضعیفه صدا میزند و با حس برتری طلبانه توقع دارد کفش هایش را هم جفت کند. زنی که اسیر خودخواهیهای یک مرد شده و اسمش را با ترس و لرز میبرد؛ در حالیکه آن مرد کوچکترین ارزشی برای زن قائل نیست.
اما گفتههای این زن پرده از یک مردسالاری مدرن بر میدارد . مردهایی که زن را برای سود اقتصادی بیشتر به کف جامعه میکشانند و شرط استخدام را روابط عمومی بالا و ظاهر مناسب اعلام میکنند. زنهایی اسیر این نوع مردسالاری شده اند که از ضعیفه گفتن مردهای سیبیل کلفت منزجرند. هربار و قبل از خروج از منزل ساعتها جلوی آینه وقت صرف میکنند تا ظاهری جذاب داشته باشند، یا ساعتهایی را که در باشگاهها در حال عرق ریزی هستند تا اندامشان را مناسب سازی کنند یا موقع خرید در فروشگاه به دنبال مانتوها و ساپورت های تنگ و چسبنده هستند تا بدنی را که با صرف وقت در باشگاه استاندارد شده بهتر به نمایش بگذارند.
اما در تمام این وقتها از یک نکته غافلند. این معیارهایی که امروز برای آنها اینقدر مهم شده ازکجا آمده است؟ نمیپرسند چرا من باید ساعتها وقتم صرف لاک ناخن و زدن کرم پودر و پنکیک شود ؟حتی شاید موقعی که شماره تلفن فلان آگهی را برای شاغل شدن میگیرد از خود نمیپرسد چرا ظاهر مناسب، یکی از شرایط باید باشد؟ نمیپرسد چرا جذاب بودن من در کنار زن بودنم برای کارفرما دارای اهمیت است؟
نمیپرسد چون ذهنش در تسخیر رسانههایی است که مردها معیارش را تعیین کردهاند, رسانههایی که دم از آزادی زن میزنند و حجاب را با لفظ اجبار همنشین میکنند تا زن را به عنوان وسیله التذاذ مردان معرفی کنند؛ درحالی که به واقع آزادی مردان هرزه برای تمتّع از زن و نه آزادی زن است. این نگاه به زن از دویست سال گذشته در غرب کلید خورده تا جاییکه در تمام نقاشیها , مجسمه سازیها , ادبیات, فیلمهای هالیوود و بالیوود و.. به جای پرداختن به جنبههای والای روحانی زن و ارزشهای شخصیتی او تنها به جنبههای شهوانی و جنسی او پرداخته شده است.
اگرچه عدهای معتقدند بازار گرمیهایی چون ورزشگاه رفتن زنان، موتورسواری و … دسیسه جدید لیبرالها برای انحراف افکار عمومی از ناکارآمدیهای دولت و فساد و عقیم ماندن برجام است و صرفا کارکرد انتخاباتی دارد؛ اما من معتقدم تنها این بعد را دیدن و از لایههای پنهان آن غافل شدن نهایت ساده لوحی است. داغ کردن چنین موضوعاتی در جامعه زنان اگرچه حکایت آبنباتهای شب انتخاباتی است اما در دراز مدت تبعاتی به دنبال خواهد داشت که به طور قطع این پیامدها خواست اصلی لیبرالها و فمنیستهای نفوذی است. زنان که موتور محرک یک جامعه هستند قطعا حقوقی دارند و مسوولیتهایی، که داغ شدن چنین موضوعاتی در کف جامعه زنان این حقوق و مسوولیتها را تحت الشعاع قرار خواهد داد و اولویت زنان را در یک جامعه اسلامی از مطالبات حیاتی و کلیدی به مطالباتی چیپ و بی ارزش تغییر میدهد.
در گام اول زنان اگر باهوش باشند باید معترض شوند که چرا اینچنین ابزار دست سیاست بازان قرار میگیرند و در این بازار مکاره حقوق اصلیشان نادیده و اصلا به آن پرداخته نمیشود و آب نباتهای خوش رنگ و لعاب اما تلخ شب انتخاباتی، آنها را وسیله پر کردن سبد رای تکنوکراتیهایی میکند که سیاستهای اقتصادی توسعهگرانهشان از آنان کارگران ارزانی ساخته که ابزار پولسازی برای سرمایهدارانند. زنان باید اعتراض کنند که چرا لیبرالها با تحریف مفهوم آزادی زنان، آنها را ابزار تمتع هرچه بیشتر مردان کرده و به فرموده امام « به اسم آزادی با نظر جسمانی و مادی او را از مقام انسانیت به مرتبه یک حیوان فرو کشانده» و کاری کردهاند که همه جا برای مرد عیاش این قرن در حکم حرمسراست و به قول شهید مطهری« آنچنان وسیله بهره برداری از جنس زن را فراهم کردهاند که هارون الرشید هم به خواب ندیده است »و از او وسیلهای ساختهاند تنها برای اطفاء شهوت مرد.
زنان باید اعتراض کنند که چرا شرایط اقتصادی تورمزا و رکود آفرین دولت ها آنها را به کف میدان مبارزه برای امرار معاش کشانده و بی توجه به فیزیک، توانایی و محدودیتهای زنانهشان از آنان توقع کار یک مرد را دارد تا جایی که ریحانهگیشان رنگ پژمردگی میگیرد و آنان را از سوگلی خانه بودن به فروشندگی و بقالی و ماشین نویسی و اپراتوری و رانندگی کشانده است و طبق فرمایش رهبری باورهای غلط غربزدگان به جامعه قبولانده است که «زن چنانچه شغلی در خارج خانه نداشته باشد از زنیتش کم است».
زنان باید اعتراض کنند که چرا سیاستهای غلط آموزشی ، اولویتشان از ازدواج را به تحصیل تغییر داده و لذت مادر بودن در جوانی را از آنها دریغ کرده است. زنان باید اعتراض کنند که چرا برابری جنسیتی جایگزین عدالت جنسیتی شده و احساسات زنانه در برابر عقلگرایی مردانه به فراموشی سپرده شده است.
زنان باید به ظلمهایی اعتراض کنند که فطرت اصلی مبتنی بر اقتضائات زنانهشان را دگرگون کرده و اولویتشان از مادری، همسری و خانهداری را به کارمندی تغییر داده و فعالیت اجتماعی داشتن را به غلط شغل داشتن تفسیر کرده است.
اصلا زنان باید اعتراض کنند که چرا مطالباتشان را تحریف کردهاند؛ که این خود مصداق ظلم به زنان است.
وقتی تماس گرفت و گفت:« من نزدیک کتابفروشی حرم هستم , اگر کتابی می خوای بگو» بی درنگ ذهنم رفت طرف «ماجرای فکر آوینی« و گفتم :«یه نگاه بنداز ببین این کتاب و دارن » رفت داخل و به صورت آنلاین تصاویری از کتابها برایم فرستاد. چشمم که به جلد کتاب افتاد گفتم:« همینه, ببین قیمتش چنده؟» صفحه اولش را ورق زد و قیمت را نشانم داد. گفتم: «خب , باشه بعدا میخرمش » خداحافظی و تماس را قطع کرد.
ده دقیقه نشده بود که نتیفیکیشن آمد. پیام را که باز کردم , همین عکس را برایم فرستاده بود. قند توی دلم آب شد. آخر از وقتی خبر چاپش را شنیده بودم فکر و ذهنم را درگیر کرده بود.کتاب که به دستم رسید نشستم به خواندن و دلم با همان پیش گفتار رفت. خط اول پاراگراف دوم نوشته بود :«حجابی که مشهورات بر فکر و ذکر می اندازد و فشاری که عوام زدگی بر گرده اندیشه وارد می آورد, مانع نورانی شدن فکر و مایه جهالت و سطحی نگری است; اما آوینی تحت ظلمت زدگی دوران معاصر قرار نگرفت و مشهورات زمانه او را فریب نداد.» دقیقا همان چیزی که همیشه بر خودم از آن ترسیده بوده و می ترسم« عوام زدگی»
با وجود اینکه کتاب فوق العاده کشش خواندن داشت اما در برابر یک روزه خواندنش مقاومت کردم. کتابی که دوست نداری هیچ وقت تمام شود. «ماجرای فکر آوینی» چند کتابی را که قبلا در باب سکولاریسم و غرب خوانده بودم همچون نخ تسبیح به هم وصل کرد و همه آن مفاهیم را در جای خودشان نشاند.
خدمت بزرگی که کتاب به من کرد , صد چندان کردن کردن ارادتم به متفکر معاصرم شهید آوینی بود. با اینکه قبل از این« فتح خون» و «حلزونهای خانه به دوش» را خوانده و به «مبانی توسعه و تمدن غرب» ناخنک زده بودم اما هرگز اینگونه به اهمیت فکر آوینی واقف نگشته بودم.
«ماجرای فکر آوینی» از ماجرای شکل گیری تمدن غرب تا مبانی که بر آن استوار است را اجمالی اما کاملا قابل درک بیان میکند. از ضربه های مدرنیته و فرهنگ توسعه بر سبک زندگی ایرانی اسلامی سخن به میان میآورد و شاهد مثالهایی از مقالههای آوینی میآورد. کتاب وسعت دید به مخاطبش می دهد و افق پیش رو را به روشنی تبیین میکند.
حال با دیدی که کتاب به من داده, مطالعه تمام کتابهای آوینی را نه تنها بر خود بلکه بر هر فرد انقلابی که دغدغه برداشتن گام دوم انقلاب را دارد واجب میدانم, چرا که مبنای تفکر آوینی بر«تمدن سازی اسلامی» استوار است. یعنی دقیقا همان هدفی که بیانیه گام دوم آن را دنبال میکند.
آخرین نظرات