شهدایی که امروز تشییع شدند، مأموریتشان در دنیا را به سرانجام رساندند و رفتند تا با دستی بازتر، از جبههی حق پشتیبانی کنند. حالا ما ماندهایم و کلی کار زمین مانده و برگههای مهر شدهی مأموریت. مخاطب «مایی» که میگویم، ما زنان هستیم و ویژهتر ما طلبهها و مبلغها. رسالت امروز ما رسالت دیروز حضرت زینب سلامالله علیها است. دیگر وقت نشستن و تماشا کردن نیست. سلاح امروز ما سخن و قلم ما است. آنها که رفتند کاری حسینی کردند و مایی که ماندیم باید کاری زینبی کنیم. اما نه! صبر کنید. منظورم زینبی نیست که غالبا در روضهها ساختهایم. زنی که گویی در پس از دست دادن شش برادر، دو پسر و جمعا 18 محرم به زانو درآمده و فقط باید بر مظلومیتش گریست. درست است که زینب، غم دیده، زجر کشیده، کمرش خمیده و عزیزش را حسینش را در گودال به اجبار جای گذاشته و به شام رفته و مورد ظلم بی حد قرار گرفته است اما تمام زینب این نیست.
ما کمتر از حماسهی زینبی گفتیم که کاخ یزید را بر سرش آوار کرده است. کمتر از قدرت و توانایی زنی گفتیم که بت شکسته است. ما کمتر از ایمان و معنویت زینبی گفتیم که ستمگران را تحقیر کرده است. قدرت زینبگونهی زن را که در پس دل دادن به عظمت الهی حاصل میشود روایت نکردیم و نشستیم تا دیگرانی بیایند و قدرت زن را در داشتن بازوان مردانه تصویر کنند.
ما حتی وقتی جملهی معروف زینب سلامالله علیها را بر سر منبرها گفتیم درست شرحش نکردیم. آنجا که در پاسخ عبیدالله ملعون فرمود: «ما رایت الا جمیلا» ترجمه کردیم «جز زیبایی ندیدم» مگر میشود سرهای بریده برایت زیبا باشد. مگر میشود شلاق خوردن کودکان را زیبا ببینی. مگر میشود جان دادن سه ساله در خرابه برایت خوشایند باشد. نه! آنچه زینب دید خود خدا بود، خدایی که جمیل است. زینب سلامالله علیها در وسط معرکهی حق و باطل، حق را دید و شناخت و برایش هزینه داد. این برای زینب زیبا بود. اینکه باور داشته باشی «هو معکم اینما کنتم». اینکه ارادهات را به ارادهی الله گره بزنی.
نوحهای دارد مهدی رسولی که یک تک بیت زیبا دارد: «بتي در شام باقي بود زينب رفت سروقتش» بتی که دنبالهاش امروز در کاخ سفید نشسته است. بتی که با او برادر کشتگی داریم. بتی که از زبونی، سب «سید علی» میکند و غارت شامات. بتی که وسط میز مذاکره بمب میریزد. بتی که دیپلمات نیست و لات کوچه خلوت است. و مایی که باید این بت را روایت کنیم تا قلم به مزدان و حنجره فروشان وارونه روایتش نکنند تا فرصت مذاکره بخرند. باید روایت کنیم سیلی العدید را که برادرانمان بر صورت پیسش زدهاند. باید از جنگطلبی کابویهای غدارهبند قلدر بگوییم، از کشورهایی که غارت کردند، از زنانی که بهشان تجاوز کردند، از کودکانی که سر بریدند، از تمام سیصد و خردهای جنگی که به راه انداختند و مردمانی که آواره کردند. از دختران نگونبخت ژاپنی که هزینهی سازش دولتشان با کورتکس کلفتهای موبلند چشمآبی را با زایل شدن دخترانگیشان پرداخت کردند. از دست به دست شدن دخترکان چشم بادامی بین نره غولهای آمریکایی مقیم اوکیناوا. خلاصه که باید منبرهایمان را سیاسی کنیم و جاسوسهای آژانس و آن گروسی بیپدر را رسوا کنیم و حواسمان به گیجهای معتاد مذاکره باشد تا با پنبه سرمان را نبرند. باید فتح برادرانمان را کامل کنیم. همهی اینها و بیشتر را باید روایت کنیم تا نگویند:« جمهوری اسلامی جنگطلب است» و بازی برده را باخته قالب نکنند.
آخرین نظرات