سوم خرداد شصت و یک ,تمام شد. مردم آن زمان زود فهمیدند که تاوان بی بصیرتی در انتخاب را با سقوط خرمشهر پس دادند, شهر سقوط کرد اما ایستادند ,گرسنگی کشیدند ,آواره شدند و شهر را پس گرفتند. سه شهید دادند تا جسد ناموسشان بر تیرک بی غیرتی علم نشود. بوی باروت و خون را با مشامشان حس کردند و خشونت عریان را به چشم دیدند ,تعرض به ناموس را نظاره کردند .درد تا مغز استخوانشان تیر کشید واعماق وجودشان از سبعیت دشمن زخم برداشت. چون باور داشتند خدای ابابیلها را گوش به فرمان ولی زمان حصرها را شکستند و خرمشهر آزاد شد. اما امروز یکبار دیگر ماییم و خرمشهرهای سقوط کرده , ممدهایی که رفته اند و بنی صدرهایی که بر مسند قدرت تکیه داده اند و ولی زمانی که از خرمشهرهای پیش رو می گوید. امروز هم تاوان بی بصیرتی در انتخاب ,خبر از سقوط شهر می دهد اما اینبار دیگر خبری از تانکهای روبرو و خشونتهای عریان نیست. امروز دیگر خبری از پیکرهای بی جان و عریانِ ناموس بر تیرک دشمن نیست. امروز بوی باروت آنقدر دورشده که تنها شامه هایی خاص قادر به حس کردنند. امروز ماییم و دختران انقلاب و حیای بر چوب زده و غیرتهای ماسیده امروز ماییم و چهارشنبه های سفید و حجاب بر باد رفته . امروز ماییم و بتنی که تا مغز استخوان ایمانها رسوخ کرده و دینی چونان پوستین وارونه امروز ماییم و گلوله های کاغذی که درد ندارند; اما بی دردی رسمشان است و از بس باب میلند کرخت می کنند رگ غیرت و مقاومت را. امروز ماییم و جنگی که ایمان میخواهد آنهم به خدای ابابیل ها ,به خدایی که شن ها را مامور کرد و به خدایی که خرمشهر را آزاد کرد امروز ماییم ووووو! اما نه ; بگذار تا نگویم بی ایمانی به خدای ابابیلها محمد جهان آرا: از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یکماه بطور مداوم کربلا را می دیدم , هر روز که حمله دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم گریه را آغاز میکردم و فریاد می زدم ای رب العالمین ,بر ما مپسند ذلت و خواری را.
خرمشهرهای پیش رو