میترسم
از خودم میترسم ,از دور شدن از هدفی که برایش طلبگی را برگزیدم. خوب یادم هست آن روز مصاحبه که هدفم از طلبه شدن را فقط رضایت تو و تلاش برای طلب تو عنوان کردم .آن روز فقط به تو فکر میکردم و از خطرهایی گفتم که جامعه بی حضور تو بدان مبتلا گشته و فرهنگی غریب که بلای جان مردم آخر الزمانی شده,گفتم که میخواهم برایت بال باشم نه وبال. . اما کم کم دارد ترسی بلای جانم میشود.میترسم از دام های شیطانی که با طعمه های دنیایی بر سر راهم قرار داده,ترس از حس رقابت طلبی و شهرت خواهی. می ترسم از دگرگونی نعمت و انحراف از مسیر اصلی به سوی غایت ,اینکه دیگر خواست تو خواستم نباشد و به نبودنت عادت کنم و مضطر امن یجیبم تو نباشی . میترسم آقا میترسم.
آخرین نظرات