شب عاشورا پای منبر از سخنران حکایتی رو شنیدم که تکان دهنده بود,ایشون با یک واسطه از یکی از بازاریهای تهران نقل کرد که :
.
پدر من مقلد آیت الله سید احمد خوانساری بود ,یک مرجع تقلید مجسمه زهد و تقوا که معروف بود به سلمان فارسی ایران.
.
پدرم تو کار توزیع لوازم التحریر بود و یک دفعه یک سفر میره چین و چند کانتینر مدادهای قرمز و مشکی رو وارد میکنه ,بعد از وارد کردن این بار نمی دونم چی شد اون جنس مداد تو کشور کمیاب میشه به طوریکه مداد دو ریالی رو میشد تا هشت ریال فروخت.پدر ما اینجا به شک افتاد که نکنه این معامله حروم باشه و از اونجاییکه مقید به احکام کسب و کار بود گفت باید از اقای خوانساری استفتاء کنم.پا شد رفت خدمت ایت الله و شرح ما وقع کرد,آقا فرمودند که می تونید به این قیمت بفروشید اما این کار بی انصافیه.
.
من و بابام خوشحال شدیم که سودی نصیبمون میشه و شرعا هم مشکلی نداره.بابام خداحافظی کرد و وقتی خواست بیاد بیرون آقا صداش زد و اونم برگشت و نشست .اقای خوانساری گفت:ظاهرا شما معنی بی انصافی رو نفهمیدید.شما قصه کربلا رو شنیدید؟.
.
بابام گفت کجاش رو ؟اقا گفت :می دونید که امام حسین رو سربریدند,اما می دونید بی انصافی کجای کار بود ؟اینکه اگر حسین علیه السلام را کشتید دیگه چرا بر پیکر پاکش اسب تازوندید؟چرا کهنه پیراهنش رو بردید؟چرا خیامش رو آتیش زدید؟چرا به حرمش بی حرمتی کردید؟
.
پ ن: آره عزیزان بی انصافی یعنی با اسب بر پیکر حسین فاطمه ع تاختن ,حالا بریم ببینیم ما ها کجای زندگیمون بی انصافی کردیم؟اگر کارمندیم ,اگر کاسبیم ,اگر صاحبخونه ایم ,اگر مستأجریم,اگر شاگردیم و اگر استاد و یا در هر لباس و سمتی چه حقیقی و چه حقوقی.
.
یه کم این شبا بیشتر با خودمون دو دوتا چارتا کنیم ,ببینیم کجای قصه کربلاییم.
.
#عاشورا
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج#کربلا
آخرین نظرات