وقتی شهر مدرن تناسبی با روح و جانت ندارد، باید خودت را و دلت را برداری واز شهر مصنوعی گمشده در هیاهوی مدرنیته فرار کنی و پناه ببری به جایی که به راحتی ریههایت را از هوای بدون سرب پر و خالی کنی.جایی که بوی نم کاهگل زیر پرههای بینیات بپیچد و تو مست شوی از عطر گلی که وجودت را از آن سرشتهاند . جایی که موسیقی شبهایش جیرجیر جیرجیرکهایی است که لای شببوها و شاخ و برگ در هم تنیده درختان جاخوش کردهاند و حس غریب ترسآلودی را به جانت میریزند. جایی که بوی پشکل و پهن برخاسته از آغلهای خشتیاش تمام عطرهای موسیوهای فرانسوی را بی اعتبار میکند. جایی که درختان پربارش حصار دیوار را تاب نیاورده و کریمانه دست انفاق تا میانه کوچه گشودهاند و تداعیگر«قطوفها دانیه» بودن بهشتند . جایی که درکوچه باغهای ساده و بی تکلفش، نگاهت قد میکشد و زمین از یادت میرود. ستارههای آسمان به تو چشمک میزنند و تو زمزمه میکنی «ربنا ما خلقت هذا باطلا». جایی که مرد آبیار در دل شب ، صدای پای آب را به گوش کرتهای تشنه میرساند و « جعلنا من الماء کل شیء حی» را مشق میکند.
و تو به خیانت مدرنیته در حق انسان لعنت میفرستی که فطرت خاکی او را، لگدمال آهن و سنگ کرد و بوی نم و نای کاهگل آبپاشی شده را از خاطرش برد و از او موجودی ساخت خلوتگریز جلوت پسند، بیذکر و فکر.
موضوع: "غرب"
این اعترافات نوش آفرین تنها یک اعتراف نیست، بلکه صحبت از درد عمیقی است که جامعه زنان امروز به مدد شانتاژهای رسانهای و تبلیغات کاذب غربی بدان مبتلا گشتهاند و از آن بیخبرند. او که عمری ابزار همین رسانهها بوده از مردسالاری سخن به میان میآورد که به دلیل عمیق بودن لایههای آن کمتر کسی متوجه آن میشود.
اکثر ما وقتی صحبت از مردسالاری به میان میآید مردی را تصور میکنیم که با صدای بلند و توی گلو افتادهش همسرش را ضعیفه صدا میزند و با حس برتری طلبانه توقع دارد کفش هایش را هم جفت کند. زنی که اسیر خودخواهیهای یک مرد شده و اسمش را با ترس و لرز میبرد؛ در حالیکه آن مرد کوچکترین ارزشی برای زن قائل نیست.
اما گفتههای این زن پرده از یک مردسالاری مدرن بر میدارد . مردهایی که زن را برای سود اقتصادی بیشتر به کف جامعه میکشانند و شرط استخدام را روابط عمومی بالا و ظاهر مناسب اعلام میکنند. زنهایی اسیر این نوع مردسالاری شده اند که از ضعیفه گفتن مردهای سیبیل کلفت منزجرند. هربار و قبل از خروج از منزل ساعتها جلوی آینه وقت صرف میکنند تا ظاهری جذاب داشته باشند، یا ساعتهایی را که در باشگاهها در حال عرق ریزی هستند تا اندامشان را مناسب سازی کنند یا موقع خرید در فروشگاه به دنبال مانتوها و ساپورت های تنگ و چسبنده هستند تا بدنی را که با صرف وقت در باشگاه استاندارد شده بهتر به نمایش بگذارند.
اما در تمام این وقتها از یک نکته غافلند. این معیارهایی که امروز برای آنها اینقدر مهم شده ازکجا آمده است؟ نمیپرسند چرا من باید ساعتها وقتم صرف لاک ناخن و زدن کرم پودر و پنکیک شود ؟حتی شاید موقعی که شماره تلفن فلان آگهی را برای شاغل شدن میگیرد از خود نمیپرسد چرا ظاهر مناسب، یکی از شرایط باید باشد؟ نمیپرسد چرا جذاب بودن من در کنار زن بودنم برای کارفرما دارای اهمیت است؟
نمیپرسد چون ذهنش در تسخیر رسانههایی است که مردها معیارش را تعیین کردهاند, رسانههایی که دم از آزادی زن میزنند و حجاب را با لفظ اجبار همنشین میکنند تا زن را به عنوان وسیله التذاذ مردان معرفی کنند؛ درحالی که به واقع آزادی مردان هرزه برای تمتّع از زن و نه آزادی زن است. این نگاه به زن از دویست سال گذشته در غرب کلید خورده تا جاییکه در تمام نقاشیها , مجسمه سازیها , ادبیات, فیلمهای هالیوود و بالیوود و.. به جای پرداختن به جنبههای والای روحانی زن و ارزشهای شخصیتی او تنها به جنبههای شهوانی و جنسی او پرداخته شده است.
یکی از آفتهای سبک زندگی غربی و مدرنیته نفس اماره محور بودن آن است. به منیت فرد بال و پر میدهد و تنها به سود و لذت فرد توجه دارد؛ بیآنکه خداوند را محور هستی قلمداد کند. برای انسان مدرن همه چیز در این دنیای مادی خلاصه میشود و به همین دلیل افق نگاهش قادر به درک آنچه در ورای این دنیای مادی در حال رقم خوردن است, نخواهد بود. ادبیات تکلیفگرای انقلابی در این فضا جای خود را به ادبیاتی میدهد که زاییده فرهنگ توسعه غربی است. ادبیاتی که من نسبت به همنوع خودم هیچگونه تکلیفی ندارم و خودم و دلم را عشق است.
شاید شما هم این ادبیات را از برخی اطرافیانتان شنیده باشید «برای دل خودم اینکار و میکنم»، «به خودت برس بیخیال بقیه» ویا « بیکاری! خودت رو پیر بقیه نکن» و امثال این جمله ها . تعجب وقتی بیشتر میشود که این عبارتها را اهل تدین به تو میگویند؛ کسانی که خود اهل قرآن، نماز و خدا هستند. اینگونه اندیشیدن زاییده سبک زندگی است که ارمغان فرهنگ توسعه اوایل دهه هفتاد به این طرف است .
تعریف کاملتر این فضا را می توان در عبارات شهید آوینی جستجو کرد :«اجمالا میتوان گفت جامعه توسعه یافته جامعهای است که در آن همه چیز حول محور مادی و تمتع هرچه بیشتر از لذایذی که در کره زمین موجود است معنا شده و البته برای اینکه در این چمنزار بزرگ همه بتوانند به راحتی بچرند یک قانون عمومی و دموکراتیک لازم است تا انسان ها در عین برخورداری از حداکثر آزادی از تجاوز به حقوق یکدیگر باز دارد. این توسعه که نتیجه حاکمیت سرمایه یا سرمایه داری ….است محصول مادی گرایی و تبیین مادی جهان و طبیعت است.» به همین دلیل نگاه تعبدی داشتن به محیط پیرامون رنگ میبازد و انسان مسلمان حس گرا حتی برای تکالیف دینی به دنبال دلایل عقلی میگردد فارق از اینکه به فرموده امام خمینی جایگاه ایمان قلب است و نه عقل.
ماجرای فکر آوینی را میخوانم. کتابی که همچون نخ تسبیح تمام آنچه تاکنون در باب فرهنگ غرب و غربزدگی و مدرنیته و سکولاریسم خواندهام را به هم وصل میکند و تازه انگار الان مفاهیم در جایی که باید مینشینند.
آنچه باعث شد درمیانه خواندن کتاب دست به کیبورد شوم نقل قولی از سید مرتضی بود در باب مفهوم دموکراسی. او میگوید:دموکراسی، اعم از صور لیبرالیستی و سوسیالیستی آن، اگر درست مورد تامل قرار گیرد، همان اومانیسم است که صورتی سیاسی یافته است.
بهتر از این نمیتوان دموکراسی را تعریف کرد. حالا بهتر حساسیت حضرت آقا را نسبت به عدم به کاربردن واژههای غربی درک میکنم .مردم سالاری دینی کلمهای است که حاصل همین دغدغه است.
دموکراسی واژهای تهی از وحی است که نسبتی با اسلام ناب محمد(ص) ندارد.
به عقیده من دیوارنگاره میدان ولیعصر که اینروزها آتش به جان غرب زدگان انداخته است ارتباط مستقیم با گام دوم انقلاب دارد.گام مهمی که حرکت به سوی تمدن سازی اسلامی است و همین تمدن سازی است که حیات این جماعت را که زیستشان بسته به تمدن غرب است به خطر انداخته است.
تمدن اسلامی یعنی تمدنی بر مبنای حلال زادگی که قطب مقابل حرام زادگی است که امروز تمدن غربی بدان مبتلاست.رکن اصلی در تمدن سازی زن است. زنی که مادر است و سرشار از آرامش, معنویت و اخلاق. کسی که دلهای رئوف و قلبهای مومن میپروراند. اوست که مولد انسان واقعی است . به فرموده امام صادق (ع) اکثرالخیرفی النساء؛ خیری که در کلمات امام راحل اینگونه تعبیر میشود: زن، مربی جامعه است. از دامن زن، انسانها پیدا میشوند. مرحله اول مرد و زن صحیح از دامن زن است. مربی انسانها زن است، سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است، زن با تربیت صحیح خودش انسان درست میکند و کشور آباد میکند. مبداء همه ی سعادت ها، از دامن زن بلند میشود. زن، مبداء همه ی سعادتها باید باشد.
مقام مادر در ساخته شدن بشر به قدری حائز اهمیت است که امام حسن (ع) هنگامی که با معاویه مناظرمیکند در مورد یکی از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقیش و گرایش او به باطل ، به نقش مادرش «هند» اشاره و میفرماید:
معاویه: چون مادر تو هند است و مادر بزرگت «نثیله» میباشد و در دامن چنین زنان پست و فرومایه پرورش یافته ای، این گونه اعمال زشت از تو سر میزند و سعادت ما اهل بیت پیامبر در اثر تربیت در دامان مادرانی پاک و پارسا همچون خدیجه و فاطمه میباشد.
نه تنها اسلام برای مادر ارزش قائل است که تمدن غرب نیز که امروز با فراموشی این نقش قدم در مسیر زنازادگی گذارده ، نیز ممنون دار این مقام است. ادیسونکه یه دانشمند غربی است وقتی به اوج عظمت رسید، گفت
«من از کودکی دریافتم که مادر، چه چیز خوب و پر ارزشی است. هنگامی که معلم، مرا کودن خواند، او از من دفاع کرد و من به طور جدی تصمیم گرفتم که ثابت کنم او در باره ی من اشتباه نکرده است. من هیچگاه اثرات خوب تعلیم و تربیت مادرم را از دست نمیدهم. کسانی که پس از دوره ی بلوغ منحرف شده اند، اگر در کودکی نسبت به تعلیم و تربیت آنان توجه بیشتری میشد، عضو عاطل و باطل جامعه نمیگشتند. من همیشه لا قید و بیبند و بار بودم و اگر توجه مادرم نبود،به احتمال قوی منحرف میشدم ولی ثبات قدم و نیکی نیروهای موثر بودند که مرا از انحراف و گمراهی بازداشت».
آخرین نظرات