صبح زود بیدار میشوم. شعلهی زیر کتری را روشن میکنم. لپتاپ را داخل کیفش میگذارم و تا آب کتری جوش بیاید، برای بیرون رفتن آماده میشوم. این روزها جلسات استغاثهمان به راه است و قرار است تا نیم ساعت دیگر دوستم بیاید دنبالم. گوشی موبایل را برمیدارم تا طبق عادت این روزها اخبار را چک کنم. تمام کانالها از یک خبر مهم میگویند:«حملهی آمریکا به ایران» کمی نگران میشوم اما شوکه نه. از واقواقهای این روزهای شیطان و گیر افتادن بچه شیطان معلوم بود که ترامپ احمق یک حرکتی خواهد زد. نگرانیام بیشتر بابت این است که آسیب این پاچهگیری چقدر بوده! با میسکال دوستم متوجه آمدنش میشوم. سریع چادر چاقچور میکنم، لپتاپ را زیر بغلم میزنم و پا تند میکنم سمت کوچه. سوار ماشین میشوم. دوستم میگوید:«خبر را شنیدی؟» کله تکان میدهم که بله! بالاخره سگ پاچه گرفت.
وارد مجلس میشوم. تک و توک خانمها آمدهاند. زودتر رسیدهایم تا فرصت راهاندازی سیستم صوت و تصویر را برای ارائهی سخنرانی داشته باشم. کمکم مجلس رونق میگیرد و خانمها جمع میشوند. ترس و دلهره را در چهرهی هیچ کدامشان نمیبینم. قبل از اینکه بحثم را شروع کنم، یکی از خانمها که کمی نگران است سرش را جلو میآورد و میگوید:« حالا چی میشه» دلداریش میدهم. موضوع بحثم که قرار بود پاسخ به شبههی «جمهوری اسلامی مقصر جنگ است» باشد، با پرسش این خانم عوض میشود. شروع میکنم و از دههی شصت و حملهی صدام به یک نظام نوپای اسلامی میگویم. از اینکه صدام تنها نبود و پنجاه کشور غربی پشتش بودند. از میراژهای فرانسوی، میگهای روسی، بمبهای شیمیایی آلمانی، کمکهای اطلاعاتی آمریکایی، خیانتهای منافقین، زمین دادن و زمان خریدنهای بنیصدر، سیم خاردار نداشتنمان، از دست خالی بودنمان در آن نبرد نابرابر، از آسمان بیدفاع آن روزها، از گردنزدنهای کومله در غرب کشور، از «انا لمدرکون» یاران موسی و «ان معی ربی» موسی.
گریز میزنم به آیات سورهی آل عمران؛ آیاتی که وصف دشمنان پیامبر (ص) را آورده، دشمنانی که قبلتر انبیاء را کشتهاند و حالا دارند فرماندهان ما را میکشند. ادامهی بحثم را با پاور ارائه میدهم. از نقشهی ۲۰۰ سالهی همین موبولندهای چشمآبی برای تجزیهی ایران میگویم، از نقشهای که شیر بود و گربه شد، از طرح خاورمیانهی جدید، از نیل تا فرات صهیون، از پایگاههای آمریکایی در منطقه که چون عمر سعد، خیمههای اباعبدالله را محاصره کردهاند، از هزینهی ۷ تریلیون دلاری ترامپ در منطقه، از سازمان ملل و قانون جنگلش با آن حق وتوی مسخرهاش تا ثابت کنم «جمهوری اسلامی مقصر جنگ نیست» بعد تلنگر میزنم که چرا دشمن توهم برش داشت که جمهوری اسلامی ضعیف شده، از کاهش مشارکت در انتخابات و ربطش به امنیت تا میرسم به اینکه «ولا تهنوا و لا تحزنوا، انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین»
چند کتاب را بهشان معرفی میکنم. توصیه میکنم این روزها بیشتر کتابهای روایت پیشرفت و زندگینامهی شهدا و زنان مقاومت را بخوانند. فیلم «منصور» و «خدای جنگ» را هم در لیست تماشایشان بگذارند. حالا دیگر وقت قامت بستن برای نماز استغاثه به امام زمان عج است. میایستیم و دسته جمعی نماز میخوانیم. به مولا و آقایمان سلام میدهیم. سرنوشت این جنگ نابرابر را به او که صاحبمان است میسپاریم، آخر خودش گفته: «ایران شیعه خانهمان است، میشکند، خم میشود، در خطر است ولی ما نمی گذاریم سقوط کند. ما نگهش میداریم»
آخرین نظرات