دعوت شده بودیم به یک نشست با موضوع «نقش بانوان در تحولات آینده کشور». قرار بود از ناگفتههای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بشنویم . ناگفتههایی که دانستنشان کمکی برای فهم و روایت بهتر این جنگ نابرابر باشد و دستمان را در تحلیل اوضاع بازتر کند. جلسه شروع شد. راوی گفت و گفت تا رسید به روایت شبی که قرار بود آخرین موشکها را پرتاب کنیم. آسمان ناامن بود. هرمسها و پهپادها جولان میدادند و کوچکترین حرکتی از چشمان خائنشان پنهان نمیماند. خروج لانچر موشکها جلوی چشمان این جاسوسها کار را مشکل کرده بود. موضوع فقط خود لانچرها نبودند. حضور ۳ تا ۴ نفر عوامل اطراف هر لانچر پای مرگ و زندگی را به میان کشیده بود. دوربینهای حرارتی پهپادها به محض دیدن حرارت انسان شلیک میکردند. هم لانچر را میزدند و هم انسان را.
آرشهای ایران میدانستند هزینهی لانچ و پرتاب موشک به قیمت جانشان است. باید مقابل هوش مصنوعی هرمس میجنگیدند. فهمیدهها کنار لانچرها ایستادند. پرتاب موشکها با پرواز ۲۳ نفرشان همراه شد. اما این پایان ماجرا نبود. به گواه فرماندهانی که فرود موشکها را در قلب تلاویو دیده بودند، حجم تخریب موشکها دهها برابر حجم تخریبی بود که از خرج جنگی آنها انتظار میرفت. محاسبات زمینی نسبت بین مواد منفجره و میزان حجم تخریب را محاسبه و سنجیده بود اما فرود موشکها و حجم تخریبها از محاسبات فرازمینیِ «ان تنصروا الله ینصرکم» خبر میداد، از عاشورایی جنگیدن و پیروز بودن خون بر شمشیر.
آخرین نظرات