امسال ایام قدر و شهادت مولایی که انقلاب خمینی به تاسی از نهج البلاغه اش رقم خورد با ایام رحلت و قیام کسی که انقلاب بی نامش در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست, گره خورده است.انقلابی که بیعتش ,همان بیعت با انقلاب پیامبر (ص) است و پر واضح که آنچه را از سرگذرانده و میگذراند, جدای از آنچه بر انقلاب رسول الله (ص) رفته , نیست. این انقلاب هم عثمان هایی را دیده که چونان شتران مست به گیاه بهاری رسیده , بیت المال را ارث پدرشان پنداشته اند و دائما بین مستراح و رستوران های وی آی پی سرگردانند.این انقلاب هم مروانهایی دیده که به لطف رابطه منصب دار شده اند. این انقلاب هم مارقین ومتحجران و ملاهای بیشعور خشک مذهبی به خود دیده که مالک را تا چند قدمی خیمه معاویه برگردانده اند. این انقلاب هم یاران سست کمربند و ناکثین به خود دیده است.جمل سورانی دیده که کاسب عنوان و نامشان بوده اند. این انقلاب هم علی داشته که خار در چشم و استخوان در گلو از دست منحرفان سقیفه نشین برای مصلحت اسلام ,خون جگرها خورده است. این انقلاب هم تعبیر خواب پیامبر (ص) را به خود دیده و امویانی که چون بوزینگان از منبر پیر و مرادش بالا و پایین رفته اند. اما این انقلاب را هم چون انقلاب پیامبر(ص) شب قدری است که بی اثر کند فتنه هزار روزه امویان را.همان شب قدری که خدای پیامبر (ص) به حرمت و بزرگیش سوره ای نازل کرد تا اطمینان خاطر دهد به رسولش و مرتفع کند نگرانیش را که این شب از هزار ماه بالاتر است. «لَیلَـه القَدرِ خَیرٌ من أَلفِ شَهرٍ» این شب از هزار ماه، یعنی دوران حکومت بنیامیه، برتر است.یعنی تأثیر این شب بر تاریخ و حیات انقلاب بیش از تأثیر هزار ماه است. این شب همه آنچه را که در هزار ماه امویان صورت دادهاند، نابود میکند.پس, اندوهگین مباش و برای انقلاب و پیچ بزرگ تاریخیش در شب قدری که از هزار ماه برتر است ,ازعمق جان دعا کن.
موضوع: "انقلاب"
و الّو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماء غدقاً رزان نجار پرستار بیست و یکساله فلسطینی که جان خودش را در راه مقاومت و کمک به مجروحین غزه ,به خطر انداخت و هدف گلوله صهیونیستهای لعین قرار گرفت و دعوت حق را لبیک گفت. آیا این زن به عنوان بشر حقوقی نداشت ؟آیا او یک زن نبود ؟پس چرا صدایی از فعالان دروغین دفاع از حقوق زنان بلند نمی شود؟ چرا کسی برای شهادتش و دفاع از مظلومیتش کمپین به راه نمی اندازد؟ چرا سلبریتی های مدعی دفاع از حقوق بشر که برای دفاع از حقوق حیوانات ,هشتک من سگ نیستم ترند می کنند ,سکوت مرگ گرفته اند؟ هر چند توقع زیادی است فهم مقاومت از عاشقان زر و لذت. و چه خوش گفت شهیدآوینی:"هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباسشویی و… و آفیش فیلم های سینمایی کار کنند، اما چون سخن از صدور انقلاب و یا پشتیبانی از رزم آوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان می آید، روی ترش می کنند که: نه آقا قبول سفارشْ هنر را می خشکاند! این کدام هنر است که برای پروپاگاندا تجارتی فوران می کند، اما برای عشق به خدا، نه؟ ” رزان ,خواهرم هرچند دوست ندارند قصه امثال تو در کتابهای درسی کودکانمان باشد و زنانمان , ارزش درست زن بودن را از راه تو الگو گیرند ;اما ما آن را برای دخترکانمان بازگو خواهیم کرد. مقاومت تو را فراموش نخواهد کرد.
چهارده خرداد شصت و هشت که تمام شد و جسم سرد خمینی کبیر بر دستان مردمان سیه پوش و عاشق ,بر سرزنان و مویه کنان تا رسیدن به خدا تشییع شد, عده ای وهم برشان داشت که روحش, راهش و آرمانش نیز به همراه جسمش دفن خواهد شد.اما غافل از آنکه او فراتر از زمان می اندیشید و در بعد مکان نمی گنجید و “هم چون گلوله ای بود که از صدر اسلام شلیک شده و بر قلب قرن بیستم نشسته بود.” او شخصیتی بود که با معجزه ای از آزمون بزرگ صدر اسلام به دنیا بازگشته تا پس از پیروزی امویان و به خون غلتیدن شهیدان یوم عیار عاشورا ,سپاه علی(ع) را رهبری کند و ندای هل من ناصر حسین (ع) را که قرنها در گوش تاریخ پیچیده بود لبیک گوید و ادامه دهنده جنگ همیشه تاریخ بشریت میان حق و باطل باشد تا برساند پرچم علمداریش را به دست آن درهم شکننده شوکت متجاوزان و خوار کننده دشمنان. او برخواسته بود تا بین الطلوعین ظهور را سر و سامان دهد و مگر می توان مرگ را برای دم مسیحاییش که زنده کننده انفاس مردمانی بهتر از مردمان عصر رسول الله بود ,متصور شد; به گفته سید شهیدان اهل قلم “اصلا دار آخرت دیار زندگی حقیقی است و اینجا جهان زندگی مجازی , دل در مقام شهود، احاطه روحی او را بر این عالم در می یابد که اکنون وسعت و ثبات بیش تری یافته، اما عقل ظاهربین به جای خالی او می نگرد در حسینیه جماران، به آن اریکه حکومت عشق بر قلوب مصفا, و مگر این اریکه اکنون خالی مانده است؟” و من می گویم ; نه ,خالی نمانده است , چرا که چون اویی ,همچون علی را در دامن خود پرورش داده تا به فرموده خودش “عظمت اسلام را در حرکت عصایش ببینید” و شد آنچه او می دید و دور نیست آن روزی که انقلاب خمینی به انقلاب مهدی (عج) گره بخورد ,فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلًا; إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَراهُ قَرِيباً #روح_الله #امام_خمینی #امام_خامنه_ای #اللهم_عجل_لوليك_الفرج
هر جا نگاه می کنی یا صحبت از پرویز پرستویی است و بیاناتش در مراسم ختم آن دیگری که امروز پیراهن عثمان شده یا صحبت از قهر عده ای دگم اندیش با روحانی و هشتک ما به افطاری نخواهیم رفت.خوب به جهنم که شما به افطاری نخواهید رفت,خسته شدیم از شما جماعت هرهری مذهب و ابن الوقت و ادا بازیها و عملهای متظاهرانه و هشتکهای خودمحورانه تان که یک روز من پشیمانم را ترند میکنید و روز دیگر قهرتان با رییس جمهور مجبوبتان را; همان که تا 1400 قرار بود همراهیش کنید. قرار نیست بیشتر از نارشید بودن شماها بنویسم ,روی صحبتم با مردم ایران است و تمام آنهایی که دل در گرو انقلاب دارند.ما را چه شده ,که همه از افاضات یک هنرپیشه ی کاسب مرگ خبر داریم اما از بیانات ولی زمانمان بی خبریم.بیاناتی که وقتی خط به خطش را میخوانی,نفس در سینه ات حبس میشود و دلت پر تلاطم ,کسی که نگران همین حال و روز امروز ماست و مشغولیتمان به حواشی و موجهای کاذب مجازی و پیله کردن بیش ازحد به صحنه های درگیری که گلادیاتورها برایمان می آفرینند از فیلترینگ فلان بی صاحاب مانده تا خبر مرگ فلان ذلیل مرده. ما را چه شده که از آخرین شاذگویی مهناز افشار و دیگر همرزمانش باخبریم اما این جمله رهبر که “خرمشهرها در پیش است “حتی به گوشمان هم نخورده است.بیانات را می شنویم اما آن قسمت که باب میلمان باشد را بیشتر بولد میکنیم ,رهبری از شروط ادامه برجام با اروپا و تضمینهایش می گوید,از نقض های مکرر حقوق بشر توسط آمریکا و تک تک بر میشمارد ,اما ما فقط گیر می دهیم به مثال تام و جری و لوس میکنیم تمام آنچه را رهبر گفته و ما نشنیده ایم. این بار هم بیانات رهبری سراسر تبشیر و بیشتر انذار بود برای من طلبه و شمای دانشجو ,گفتند از نگرانی هایشان از موانع بر سر راه آرمانها,از درست نفهمیدن مسائل کشور و مسئله انقلاب ,درست نشناختن محیط و اشتباه گرفتن جبهه دوست و دشمن تا بی ارادگی، تنبلی و بی صبری ,از بودن خشم انقلابی و نبودن صبر انقلابی ,از سرگرم نشدن به مسائل و بهانه های اختلاف انگیز و ویران کننده تا درگیر افراطی و تفریطی حاشیه ها نشدن از تهاجم وسیع و پرحجم ضد انقلاب به افکار عمومی که اگر با برجسته کردن و مطالبه گری آرمانی روبرو نشود، قطعاً ویرانگری خواهد کرد. گفتند از راه پر فراز و نشیبی که در پیش رو داریم ,از لزوم شکل گیری “دولت انقلابی” که ارکان نظام اسلامی را باور داشته باشد تا “جامعه اسلامی و انقلابی ای” شکل گیرد که زمینه ساز ایجاد “تمدن انقلابی و اسلامی” گردد . و همه اینها یعنی زمینه سازی برای ظهور یگانه منجی که اینروزها بیشتر از هر وقت برای شیعیانش دعا میکند تا امواج فتنه ها آنها را نبلعد.برای منتظرانش که مجاهدانه و در سکوت رسانه ها در حال بسط انقلابند در یمن و لبنان
سوم خرداد شصت و یک ,تمام شد. مردم آن زمان زود فهمیدند که تاوان بی بصیرتی در انتخاب را با سقوط خرمشهر پس دادند, شهر سقوط کرد اما ایستادند ,گرسنگی کشیدند ,آواره شدند و شهر را پس گرفتند. سه شهید دادند تا جسد ناموسشان بر تیرک بی غیرتی علم نشود. بوی باروت و خون را با مشامشان حس کردند و خشونت عریان را به چشم دیدند ,تعرض به ناموس را نظاره کردند .درد تا مغز استخوانشان تیر کشید واعماق وجودشان از سبعیت دشمن زخم برداشت. چون باور داشتند خدای ابابیلها را گوش به فرمان ولی زمان حصرها را شکستند و خرمشهر آزاد شد. اما امروز یکبار دیگر ماییم و خرمشهرهای سقوط کرده , ممدهایی که رفته اند و بنی صدرهایی که بر مسند قدرت تکیه داده اند و ولی زمانی که از خرمشهرهای پیش رو می گوید. امروز هم تاوان بی بصیرتی در انتخاب ,خبر از سقوط شهر می دهد اما اینبار دیگر خبری از تانکهای روبرو و خشونتهای عریان نیست. امروز دیگر خبری از پیکرهای بی جان و عریانِ ناموس بر تیرک دشمن نیست. امروز بوی باروت آنقدر دورشده که تنها شامه هایی خاص قادر به حس کردنند. امروز ماییم و دختران انقلاب و حیای بر چوب زده و غیرتهای ماسیده امروز ماییم و چهارشنبه های سفید و حجاب بر باد رفته . امروز ماییم و بتنی که تا مغز استخوان ایمانها رسوخ کرده و دینی چونان پوستین وارونه امروز ماییم و گلوله های کاغذی که درد ندارند; اما بی دردی رسمشان است و از بس باب میلند کرخت می کنند رگ غیرت و مقاومت را. امروز ماییم و جنگی که ایمان میخواهد آنهم به خدای ابابیل ها ,به خدایی که شن ها را مامور کرد و به خدایی که خرمشهر را آزاد کرد امروز ماییم ووووو! اما نه ; بگذار تا نگویم بی ایمانی به خدای ابابیلها محمد جهان آرا: از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یکماه بطور مداوم کربلا را می دیدم , هر روز که حمله دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم گریه را آغاز میکردم و فریاد می زدم ای رب العالمین ,بر ما مپسند ذلت و خواری را.
آخرین نظرات