کیمیا علیزاده، یاسمین مقبلی، مریم میرزاخانی اینها زنانی هستند که نظام سرمایهداری غرب تلاش میکند تا از آنها الگویی برای زنان ایرانی برساخت کند. برای غرب تعداد مدالهای کیمیا علیزاده موضوعیت ندارد بلکه آنچه مهم است بیوطنی و بیحجابی او است. یاسمین مقبلی را جلوی چشم دوربینها به فضا میفرستد و در پیوست رسانهای که به آن میدهد مادر و همسر بودنش را بولد میکند تا بدیلی برای زن الگوی سوم انقلاب اسلامی ساخته باشد، اما آنچه مهم است نه مادر بودن او است و نه فضانورد بودنش بلکه تعداد بمبهایی است که در خدمت به آمریکا و تجاوزات او به افغانستان بر سر مردم این سرزمین ریخته است. میرزاخانی مهم است چون علم و عملش را وقف آمریکا کرده است. حجاب هم ندارد پس قابلیت الگو شدن دارد. «میشل اوباما» را با «شدن» به عنوان بانوی اول دنیا معرفی میکند اما نمیگوید در منطقش او جنس دوم و برخاسته از دندهی چپ اوباما است. دقیقترش این است که «در ولایت طاغوت، استعدادها، ظرفیتها و توانمندیهای انسان به سود خود انسان بکار نمیافتد بلکه تماماً به سود طاغوت بکار میافتد!». این نکتهی دقیق و قرآنی سیدعلی است.
از آن طرف استانداردهای دوگانهی طاغوت به لنز دوربین رسانههایش اجازهی دیدن ساره جوانمردیها، حنانه خرمدشتیها و مبینا نعمتزادهها را نمیدهد. چون زن وقتی مهم است که در خدمت توسعهی طاغوت باشد. اما این ریحانهها در زمین دیگری بازی میکنند، زمینی که دیگریِ نظام طاغوت است. در این زمین معنویت پیشران موفقیت است. دین سکاندار جمعیت است و زن در نگاه رهبرش پیشگام حرکت معنوی انسان به سوی پیشرفتها است. در این زمین «الله» ولایت دارد. توسعه به معنای پیشرفت است. موفقیت فقط مادی نیست، بلکه اصل آن است که روح رشد کند. در این زمین، حب وطن از ایمان و مادری مقدس است. پرچم این زمین بوسیدنی است نه سوزاندنی. در این زمین یک دست زن به گهواره است و دست دیگرش به قرآن. در این زمین زن مدال طلا به گردن دارد و تاج بندگی بر سر. با یک دستش پرچم را نگه داشته و با دست دیگرش چادر. دستان زنان این سرزمین در دستان حضرت زهرا است. این زمین، کارخانهی انسانسازی است نه زمین انسانِ فقط کارخانهساز. این زمین مقدس است. فلذا دوربینها خاموش.
موضوع: "اسلام"
اخیرا ترامپ در یکی از میتینگهای انتخاباتیش در رابطه با زنان افغانستان نطقهایی داشته یا بهتر است بگویم اعترافاتی کرده و روکش مخملی از پنجهی آهنی آمریکا کنار زده که چگونه زیر دستکش مخملی دفاع از حقوق زنان در تلاش برای بیحجاب کردن زنان افغانستان بوده است. او میگوید:« من مصاحبهای با زنان افغانستان دیدم که خودشان میگفتند ما میخواهیم حجاب داشته باشیم؛ زنان افغان هزاران سال است که محجبه بودهاند. لعنتیها چرا رفتیم اونجا و بهشون گفتیم حجابشون رو بردارند؟»
وقتی کلیپ صحبتهای ترامپ را دیدم تصاویر پروپاگاندای رسانهای آمریکا برای همراه کردن مردم جهان به جهت حمله به افغانستان و مشروعیت دادن به حضور ناتو در خاک این کشور جلوی چشمانم رژه رفتند. مثلا تصویر دختری افغان با صورتی دفرمه شده بر روی جلد مجلهی تایم و مقالهای با این تیتر که «اگر افغانستان را ترک کنیم چه اتفاقی میافتد؟» یا بیلبوردهایی که در سال 2012 سازمان عفو بینالملل ایالات متحده پیش چشمان مردمان غرب نصب کرد، در حالیکه زنان برقعپوش افغانستان را در مرکز تصویر قرار داده بود تیتر زد:« حقوق بشر برای زنان و دختران در افغانستان!» و در گوشهی دیگر تصویر با شعار «ناتو: پیشرفت را ادامه دهید» اذهان را برای تداوم حضور در افغانستان آماده میکرد. تصویری که تحلیل آن خیلی هوش زیادی نیاز نداشت. حتی هافینگتون پست در آن زمان حضور ناتو در افغانستان را «نخستین جنگ فمنیستی» دانست.
پس از 11 سپتامبر آمریکا در حالی به بهانهی دفاع از حقوق زنان در برابر طالبان قدم بر خاک این کشور گذاشت که سالها قبلتر، از زمان ریاست جمهوری ریگان، سیاست خارجیش را حمایت از «مبارزان آزادی» اسلامی یا همان رشد و تکثیر طالبان قرار داده بود. در واقع سیاستهای مداخله جویانهی سازمان سیا بود که مدارس سکولار در افغانستان را به سمت آموزشهای ستیزهجویانهی مثلا اسلامی با تحریف معنای جهاد سوق داد. بعدتر مدارس دینی تحت حمایت سیا از 2500 مدرسه در سال 1980 به 39000 رسید. دانشآموزان افغان طرح درسهایی را میگذراندند که پر از آموزههای خشونتآمیز تکفیری بود.
رشد قارچگونهی اسلام طالبانی بعدها بهانهای شد برای تجاوز به خاک افغانستان و توجیه حضور نظامیان ناتو برای محافظت از زنان در برابر محدودیتهای طالبان!!! خانم گارگی باتاچاریا، استاد جامعه شناسی دانشگاه شرق لندن در کتابی با عنوان «مردان قهوهای خطرناک» به سوء استفادهی کشورهای غربی از فمنیسم در سیاست خارجیشان میپردازد و در بخشی از کتاب مینویسد: «این ادعاهای فمینیستی که در برخی واکنشهای سران ایالات متحده دیده میشد برای عموم مردم آمریکا عجیب بود؛ چراکه دولت بوش آشکارا و به شدت مخالف هرگونه گسترش حقوق زنان در داخل یا خارج آمریکا بود. مخاطبانی که از این مسائل آگاه بودند ادعاهای فمینیستی دولت در جنگ علیه تروریسم را چیزی بیش از یک پوشش برای یک تلاش امپریالیستی اقتصادی، برای حفاظت از دسترسی خود به منابع ژئوپلیتیکی، نمیدانستند.»
باتاچاریا در بخشی دیگر از کتاب نسبت به این واقعیت که هنوز زندگی زنان در افغانستان مملو از خطر و سرکوب است، اعتراف میکند. به عبارتی حضور آمریکا نه تنها وضعیت زنان را بهبود نبخشید بلکه با گسترش ترورها، ناامنی و عدم توسعهی این کشور وضعیت تمامی ساکنان افغانستان و به ویژه زنان را بدتر کرد. سیاستهایی که به قول امیرخانی در «جانستان کابلستان»: سوخت به آتش برادرکشی میریزد. خانه جنگی-جنگ داخلی- به راه میاندازد و هرازگاهی با انفجار پلی یا ایرپورتی، چشمان دخترکان بلاکش هندوکش را بیفروغ و سیاهسری را در انتظار بازگشت شوهرش جان به لب میکند.
حضور آقای ثابتی در برنامه یک گفتگوی صمیمی با نامزدها دستمایهای شده تا برچسب ضد زن و متحجر بودن را به آقای سعید جلیلی نسبت دهند. یک بار بیایید و تکلیفمان را با موضوع زن در صحنهی انتخابات روشن کنیم. ما به حضور ویترینی زن جلوی دوربینها عادت کردهایم. در زمانهای که همه چیز با متر و معیار قاب چند اینچی رسانه سنجیده میشود حضور زینتی زنان را کنار کاندیداها به عنوان اماره و نشانهای بر گفتمان فهم چیستی و کیستی زن گرفتهایم. تصورمان این است که اگر دختر یک کاندیدا نشست کنار دست پدرش و به عنوان مشاور اقتصادی به مردم آدرس غلط داد، این کاندید به زنان بها داده است. تصور میکنیم اگر کاندیدا در گردنههای توچال با چند خانم بیحجاب عکس یادگاری انداخت، او حتما مدافع حقوق زنان است. فکر میکنیم اگر صرفا مشاور زن را در میزگردها کنار خودش نشاند او جایگاه زن را درک کرده است. در حالیکه برخی کارهای غلطی که مردان در میدان اجرا میکنند گاهی نتیجهی مشاورهی غلط یک زن در پشت صحنه است. زنی که خودش مسئله را درست فهم نکرده قطعا مشاوره غلط میدهد.
میدانم با این حرف ممکن است برچسب زن ستیز بودن و تحجر را به من هم بچسبانید. اما برای من، در خصوص تسلط بر مبانی فرقی بین زن و مرد نیست. همان قدری که یک مرد میتواند مشاوره غلط بدهد یک زن هم میتواند، فلذا برای من صرف نشستن یک زن در جایگاه مشاور ارزش افزودهای ندارد. فکر غلطی که زن بودن را مقدم بر شایسته بودن میداند. اینجا دیگر نه کارنامه برایمان مهم میشود و نه برنامه. دوگانهی غلطی که در پیچیدگیهای سیاست و تعارضهای گفتمانی و چند وجهی بودن مسائل و چالشهای زنان، مردان و خانواده عیارش مشخص میشود. مسائلی که یک شبه و حتی در یک دوره چهارساله نیز قابل حل و فصل تمام و کمال نخواهد بود و نیاز به مسئلهشناسی و ساعتها کار میدانی و برنامهنویسی دارد. فلذا زن را در ویترین نشاندن لزوما به معنای بها دادن به زن نیست. چه بسا استفاده ابزاری از همان زن در پیشبرد سیاستهای ضد زن و حتی ضدیت با کلیت جامعه باشد. اینها را نوشتم تا خط بطلانی بکشم بر تصور حاکم که زن را تنها در ویترین میخواهد و نه بیشتر.
اما در رابطه با ادعای کذب ضد زن بودن آقای جلیلی. این برچسب را هیچ رقمه نمیتوان به ایشان الصاق کرد. شاهد این حرف تعاملات ایشان در دولت سایه با زنان از طیفهای مختلف فکری است. چطور یک نفر میتواند ضد زن باشد وقتی ساعتها با زنان و دختران نشست فکری و گعدهی عمومی دارد. چطور میتواند ضد زن باشد وقتی کیلومترها راه را میکوبد تا از مزرعهی بانویی دیدن کند که حتی از نظر پوشش ظاهری متفات از پوشش اسلامی است. چطور میتواند ضد زن باشد وقتی ساعتها پای صحبت دانشمندان زن حتی از جناح سیاسی مقابل مینشیند و به قول خانم دکتر خوش خلق که رئیس پژوهشکده بیوتکنولوژی است« آقای جلیلی سیاست را وارد علم نمیکند». فلذا جلیلی اهل فریب نیست. بیایید از قابهای پوپولیستی عبور کنیم.
مستندی از آقایان جلیلی و پزشکیان پخش شد از نظر محتوا و پیامی که به مخاطب منتقل میکردند، تفاوت بسیار معناداری داشتند. روح حاکم بر مستند پزشکیان خستگی، ناامیدی و بیانگیزگی بود. جامعه مخاطبین پزشکیان جوانان اصلاحطلب با گفتمان آزادی و روحیهی ناامیدی و قهر با حاکمیت بود. جوانانی که طلبکارانه به دنبال ترک وطن هستند و بدون دغدغهی اعتلا و پیشرفت کشور نقش و سهمی برای خودشان متصور نیستند. تصور میکنند کشور با پا روی پا انداختن و غر زدن و طلبکار بودن ساخته میشود. قبلهی آمالشان غرب و رویایشان آزادی است. غرغروهای همیشه ناامید. پزشکیان نشان داد که نمایندهی این بخش از جامعه است و به سبد رأیشان دل بسته.
اما مستند آقای جلیلی سرشار از حس امید، تلاش و انگیزه و عِرق و عشق به وطن بود. علیرغم آنچه در اذهان جاافتاده که سعید جلیلی حلقهی بستهای دارد و اهل تعامل نیست، مستند نشان داد که او با همه طیف افرادی که دل در گروه اعتلای ایران اسلامی دارند، دست اخوت داده و میدهد. برایش دولتها فرقی ندارند. چون پدری مهربان دست حمایتش را بر سر هرکس که طلب کند، میکشد. فرقی ندارد اصلاحطلب باشد، اعتدالی یا انقلابی، فقط باید عاشق وطنش باشد. جلیلی با پایی که جا مانده، سالها دویده، وجب به وجب این خاک زرخیز را سر زده با مردم و دردمندان نشست و برخاسته، دل به مشورت نخبگان سپرده، با زنان و مردان جوان ساعتها گعده داشته، اما هیچ وقت صدای کارهایی که کرده را بلند نکرده است. او وقتی رییس جمهور نبوده، استان به استان، روستا به روستا سفر کرده و فرصتها و تهدیدها را در کف میدان لمس و کشف کرده است.
بگذارید اعترافی بکنم، وقتی دیدم پدرانه ساعتها راه را کوبید تا از مزرعهی خانمی بازدید کند که سال ۵۷ به آمریکا رفته و الان برگشته تا باری از دوش این مملکت بردارد و برای زنان سرپرست خانوار اسباب رزقی فراهم کند، به انقلاب خمینی کبیر و دست پروردههای گفتمانش بالیدم. وقتی شنیدم که کارگر هپکو ناامید از رنج بیتدبیری تا مرز خودکشی رفته دلم سوخت. اما وقتی گفت «شما برای ما بوی رییسی را داری» دلم آرام گرفت. میدانم او اگر رأی هم نیاورد دست از تلاش برنخواهد داشت چون وطن برایش هتل نیست. چون دستش زیر تیغ منافع احزاب نیست. چون بیش از محق بودن، خودش را مکلف و وامدار انقلاب خمینی کبیر میداند. مستند را که دیدم راز هتاکی کیانیان را بیشتر فهمیدم. آنها از ذهن شما میترسند. ذهنی که بین منافع مردم و منافع حزبی دیوار سخت کشیده، ذهنی که آنقدر کتاب خوانده و بر مبانی اشراف دارد که بین سکولاریسم و اسلام ناب دیوار کشیده، ذهنی که به مذاکره با آمریکا هیچ وقت خوشبین نبوده و بین منافع ملی و زیادهخواهی آمریکایی دیوار کشیده و نفوذناپذیر است. آقا سعید! بگذار عدهای تو را قبول نداشته باشند. بگذار برخی تو را و برنامههایت را مسخره کنند. اما من مومنتر از قبل هم دعایتان میکنم هم تبلیغتان را. خدا شما را در مسیری که در پیش گرفتهاید ثابت قدم بدارد.
یادتان میآید زمانی هاشمی گفت گفتمان بجای موشک؟ آن موقع تصور خیلیها از گفتمان، گفتگو و مذاکره بود. در حالیکه هاشمی افق بلندتری را در نظر گرفته و خیز برداشته بود برای استحالهی انقلاب و نابودی دستاورد عظیم امام راحل یعنی « گفتمان انقلاب اسلامی» برای درک بهتر این حرف نیاز است تا بیشتر با معنای گفتمان آشنا شویم. فهم یک عقیده، پذیرش آن، تکرار و تبدیل کردن آن به یک مطالبه عمومی را گفتمان میگویند. این گفتمان چارچوبی دارد و در این چارچوب هدف و ارزشهایی قابل تعریفند. هدف در وهله اول باید درونی باشد به گونهای که انسان عمیقا آن را باور داشته باشد. این هدف ارزشها را به دو دسته خوب و بد تقسیم میکند و با دل دادن به آن حب و بغض مشخص میشود. زندگی برای رسیدن به آن تنظیم و کارهایی که موجب رسیدن به آن هدف میشوند، ارزش نامیده و عواملی که مانع ایجاد میکنند، ضد ارزش میشوند. حال اگر یک هدف به صورت مطالبه عمومی درآمد، مجموعه این هدف و ارزش و ضد ارزشها میشود گفتمان. اینجاست که مردم به نفع کسی شعار می دهند و از او حمایت میکنند که به آنها در رسیدن به آن هدف کمک کند و راه رسیدن به آن را سرعت بخشد.
امام خمینی گفتمانی را احیاء کرد که هزار و چهارصد سال از شروع آن میگذشت. گفتمانی که دنیای دو قطبی کمونیسم و لیبرالیسم را سه قطبی و اندک زمانی بعد یک قطب آن را حذف کرد. امام راحل فقه مبتنی بر طهارت و نجاست را به فقه حکومتی ارتقاء داد و اسلام سیاسی را زنده کرد. اسلامی را که به کنج حجرهها خزیده و محدود در غسل و وضو بود به عرصه اجتماع کشاند. ولایت طاغوت را به ولایت فقیه بدل کرد و دکان ملاهای متحجر و بیشعور درباری را تخته کرد. امام توحید را در جامعه زنده کرد. توحید یعنی انسان، فعل و اراده خودش را در طول فعل و اراده خداوند ببیند و فهم خود را در مقابل فهم خداوند قرار ندهد. توحید یعنی انسان به حکمت و علم لایتناهی خداوند باور داشته باشد و خود را مستقل از خداوند نداند. همانا مشکل بشر از جایی آغاز میشود که فهم خود را بالاتر از فهم خداوند و نادانی خود را در تقابل با علم بیکران او قرار میدهد. اینجاست که تضاد گفتمانی رخ میدهد و بنده آنچه را خداوند خیر میبیند، شر تصور میکند و آنچه را آن یکتای بی همتا شر میبیند، خیر فرض میکند و مصداق این کلام احدیت می شود که «وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» به عبارت دقیق تر تضاد گفتمانی یعنی ارزش شدن ضد ارزش و بالعکس.
بشری که با خداوند تضاد گفتمانی دارد به قصاص، حجاب و….خرده میگیرد و در برابر امر خداوند قد علم میکند. در حالیکه خداوند در دل قصاص حیات و در دل حجاب مصونیت، آرامش و حفاظت از مرزهای جنسیتی را قرار داده است. لیبرالیسم که همان گفتمان امثال هاشمی و روحانی است دقیقا مقابل این گفتمان است. برای فهم دقیق تر تضاد گفتمانی به این روایت دقت کنید:«از امام حسن مجتبی علیه السلام سؤال کردند: شما که در زمان پدر بزرگوارتان در جریان جنگ صفین میجنگیدید, چرا الان با معاویه صلح کردید؟ قبلا صلح نمیکردید اما الان صلح کردید. فرمود ما عوض نشدیم بلکه شما عوض شدید” کُنتُم فی مُنتَدَبکم الی صفین و دینکُم أمامَ دنیاکُم و قد اصبَحتُمُ الیوم و دنیاکُم أمامَ دینِکُم” در زمان جنگ صفین که ما میجنگیدیم شما به رهبری دین حرکت میکردید و پیشاپیش کارهایتان دین بود و خواستههایتان در کنار دین تأمین میشد, اما الان دین را کنار گذاشتید» نَبَذوهُ وَراءَ ظُهورِهم” و پیشاپیش برنامه هایتان خواسته های دنیایی شماست و به دین پشت کردید.»
امام خوب میدانست زمانی که در جامعهای توحید فراموش شود، امام معصوم هم از رأس کنار گذاشته و امامی به پذیرفتن ولایت عهدی مأمون وادار میشود. امام خمینی به تأسی از امام رضا علیه السلام که جامعه مامون زده طوس را مخاطب سلسله الذهب و کلمه لااله الا الله را شرط ایمنی از عذاب و ولایت را شرط حفظ توحید قرار داد؛ عَلَم توحید را بلند کرد و شرط حفظش را ولایت فقیه قرار داد. نگاه توحیدی امام «ما نمیتوانیم» را تبدیل به «ما میتوانیم» کرد و ایرانی را که سگ پاسبان منافع آمریکا در منطقه بود به ایران قدرت اول منطقه بدل کرد. امام گفتمان « ما آمدیم تا در این دنیا قیمت پیدا کنیم» را بجای گفتمان «ما آمدیم در این دنیا به هر قیمتی زندگی کنیم » جایگزین کرد. مهمترین کاری که امام روحالله انجام داد، تغییر دادن گفتمان حاکم بر کشور بود. رهبر انقلاب این گفتمان را تداوم بخشید و شهید رئیسی به این گفتمان جان دوباره داد.
آخرین نظرات