دل را رها کرده و به خانه تکانی بند کرده ایم ,خاک و گل دنیا پیش چشممان بیشتر از دل که محرم سر الله است جلوه گری میکند. تار عنکبوتها را از کنج سقف خانه رُفته ایم ,اما در لانه عنکبوت مسکن گزیده ایم چرا که من دون الله اولياء برگزیده ایم ,غافل از اینکه “انَّ اوهن البيوت لبيت العنكبوت “ چرا که اگر دون خدا دوستانی برنگزیده بودیم , ارتفاع افکارمان تا حد شاسی پورشه و اسپورتیج و ظرفیتمان در حد گیگا بایت تقلیل نمی یافت. اگر او دوستمان بود ,سیاستمان دینی بود و نه دینمان سیاسی و دیگر شرف ,شکم نبود و ثروت بهتر از علم. اگر او دوستمان بود ایمان دخترانمان سنگین تر از کابینشان بود و غیرت پسرانمان پر و پیمان تر ازحساب بانکیشان. اگر او دوستمان بود سیب نیم خورده استیو جابز اسباب هبوطمان نمیشد و تک چشم نقش بسته بر دلار یانکی ها ,دریچه نگاهمان به دنیا. اگر او دوستمان بود, مشتاق جهان خدایی بودیم نه جهانی سازی کدخدایی و امیدمان به او بود نه به غرب و بورس لندن و بانک جهانی. خانه دل را بر تار عنکبوت بنا کرده ایم و تارش را از خانه گل می زداییم. چه نا خلف بندگانیم ما.
. در آستانه در چه را جستجو میکردی ,مرد ؟! آمده بودی کودکت را که بیقرار از صدای بمباران پیاپی بود ,آرام کنی و یا به دنبال جان پناهی بودی تا لختی به دور از آژیرها و سوتهای گوش خراش ,خودت و کودکت آرام گیرید. اما دریغ و صد افسوس نمی دانستی که دژخیم بی رحم مرگی باطعم خردل و چاشنی تاولزای گاز اعصاب تابون و سارین و بوی مرگآور سیانوژن برایت مهیا کرده است تا تو را ای غیور مرد کرد به نماد فاجعه حلبچه بدل کند. . آری! سی سال پیش در چنین روزی بود که تو ,عمر خاور!و هزاران تن از مردمان کرد شهرت قربانی سیاستهای رژیمی شدید که سر در آخور غرب ,هلوکاستی را رقم زد که با وجود سکوت رسانه ای غرب, انتشار تصاویر مردمی که چنان برگ درختان پاییزی یکی پس از دیگری بر زمین افتاده و چونان پشته های هیزم بر روی هم تلنبار شده بودند,جهان را مات اینهمه سفاکی نمود. . حلبچه انتقام سفاکان گرگ صفتی بود که پیروزی رزمندگان ایرانی در عملیات والفجر 10 و آزادسازی بسیاری از مناطق کردنشین از جمله شهر حلبچه را تاب نیاوردند و آنگاه که ورود نیروهای ایرانی به شهر حلبچه و استقبال بینظیر مردم شهر و روستاها را ناباورانه نظاره گر بودند ,دنائت و سبعیتشان را خوشه خوشه بر سرنوشت آن کردان غیور باریدند. . #حلبچه! می دانم که خوب به یاد داری که پیش از حملات شیمیایی،بهمدت دو روز بمباران شدی که کمتر جان پناهی باقی بماند تا از رهگذر آن مقاومت در مقابل گازهای سمی به حداقل برسد. . می دانم که میدانی! هنوز که هنوز است با بیش از سه هزار کشته و هفت هزار زخمی و صدها بیماری و نقص جسم به عنوان نماد نسل کشی مردم کرد عراق در تاریخ باقی مانده ای, شهری که خاطرش زخمی از بزرگترین حملهٔ مستقیم شیمیایی شده است. . و حلبچه می دانم که هنوز فراموش نکرده ای, صدای پنجاه میراژ بمبافکن و هواپیمای سوپراتاندارد فرانسوی که بمبهای شیمیایی 500 کیلویی را بر سر مردم بیپناهت فرو ریختند. حلبچه می دانم که سینه ات هنوز از این فاجعه داغدار است. . بیست و پنج اسفندماه سالروز #بمباران_شیمیایی حلبچه از خاطرمان نمیرود. . #رژیم_بعث #غرب #استکبار #جنگ .
دو هفته ای بود که با یک پیام دایرکتی از وجودش و مظلومیتش باخبر شده بودم و مترصد فرصتی بودم تا بر سر مزارش حاضر شوم.پیامی که مضمونش شرح غربت و مظلومیت شهیدی از تبار فاطمیون بود.امروز که به بهانه پنجشنبه آخر سال توفیق حضور کنار قبور مطهر شهدا نصیبم شد, همین که پله ها را بالا رفتم بی درنگ از حاضرین سراغ مزار سید مرتضی را گرفتم , جوان با دست جهتی را نشانم داد که پنج قبر کنار هم ردیف شده بود ,بی درنگ به سمتشان رفتم و چشمانم از دور در پی اسمی بود که دو هفته بود شنیده بودم,چشمم که به اسم سید مرتضی افتاد ,دلم آرام گرفت ,قدمهایم را تندتر کردم تا زودتر برسم.نشستم نگاهم که به عکسش افتاد دلم لرزید ,جوانی دهه هفتادی که تنها بیست بهار از انقلاب را دید و جانش را فدایش کرد.به یاد مردانگی ای افتادم که در حق رفیقش تمام کرده و نامردی که در حقشان شده بود و بی اختیار اشک روی گونه هایم دوید. دوران اصلاحات بود و اقای خاتمی رئیس جمهور .ماه مهر و سرمستی از اینکه قرار است ,پشت نیمکت سال دوم دبستان مشق عشق کنند. مادر امید رفت برای کار ثبت نام اما ظهر نشده با رنگ پریده و عرق کرده برگشت,نشست و اشک روی گونه هایش لغزید.او هاج و واج مادرش را نگاه میکرد و با حیرت پرسید:"چیزی شده من کار بدی کردم؟!” مادر گفت:"نه پسرکم,فقط شاید امسال نتونی به مدرسه بری” امید که ناامید شده بود ,انگار دنیا روی سرش اوار شد. اما ماجرا چه بود؟ فهمید که وزیر وقت دستور داده مهاجران را در مدارس ثبت نام نکنند. دوماه گذشت و ماه آذر رسید که یکی از خانم های فامیل به خانه شان آمد.اسمش سیاه موی بود و زحمت کش.مژده آورده بود که مدرسه ای پیدا کرده اما در یک روستای دور افتاده و مدیر مدرسه قبول کرده امید و مرتضی به صورت مستمع ازاد به آنجا بروند اما بدون مدرک. این برای آن دو که عاشق درس خواندن بودند غنیمت بود.از فردا درس و مشقشان شروع شد.فقط هر روز باید مسافتی طولانی راه بروند و برگردند. مرتضی چند روز از هفته را به مدرسه نمی رفت تا اینکه امید فهمید پدرش مریض شده و او باید کمک حالش باشد. اما هر روز ظهر مرتضی با اتوبوس تا مدرسه میرفت تا با هم برگردند خونه!… امید متعجب از اینکار مرتضی به او میگفت :” دیوونه چرا این همه راهو الکی میای” و جواب مرتضی این بود:"مگه چی شده,عوضش با هم میریم خونه” گذشت. بعدها امید فهمید اگر اتوبوس مسافر نداشته باشه روستای قبلی دور میزند و اصلا تا روستایی که آنها درس میخواندند نمی رفت. ولی بعدها مرتضی بی معرفت شد, تنهایی رفت و شد اولین مدافع حرم یزد و خاله سیاه موی بیتاب از فراق او. چه برازنده است نام فاطمیون برای این شهدا,اینکه در میان شهدا ,شهید مدافع حرم بشوی یک غربت و غریب تر اینکه ازتبار فاطمیون باشی,شهدایی غریب غریب غریب
از خودم میترسم ,از دور شدن از هدفی که برایش طلبگی را برگزیدم. خوب یادم هست آن روز مصاحبه که هدفم از طلبه شدن را فقط رضایت تو و تلاش برای طلب تو عنوان کردم .آن روز فقط به تو فکر میکردم و از خطرهایی گفتم که جامعه بی حضور تو بدان مبتلا گشته و فرهنگی غریب که بلای جان مردم آخر الزمانی شده,گفتم که میخواهم برایت بال باشم نه وبال. . اما کم کم دارد ترسی بلای جانم میشود.میترسم از دام های شیطانی که با طعمه های دنیایی بر سر راهم قرار داده,ترس از حس رقابت طلبی و شهرت خواهی. می ترسم از دگرگونی نعمت و انحراف از مسیر اصلی به سوی غایت ,اینکه دیگر خواست تو خواستم نباشد و به نبودنت عادت کنم و مضطر امن یجیبم تو نباشی . میترسم آقا میترسم.
زمانی که لاریجانی برای تکیه بر مسند ریاست مجلس دهم گوی سبقت را از جناب #عارف ربود,برخی این انتخاب را دلیل بر اصول گرا بودن مجلس خواندند و شکست عارف در این کارزار را به فال نیک گرفتند.اما تنها این گفته علی یونسی کافی بود برای فهم چرایی این انتخاب :"مهمترین خدمت علی لاریجانی به کشور و جریانهای سیاسی در مجلس نهم حمایت از تصویب برجام بود. این کار را هیچ اصلاحطلبی نمیتوانست به خوبی و تاثیرگذاری علی لاریجانی انجام دهد.” به عبارتی لاریجانی به ظاهر اصول گرا و در باطن اصلاح طلب بهترین کسی بود که توان همدلی با دولت و همراه کردن مجلس را برای مقاصد خاص دولت دارا بود. مجلس قبل و مجلس کنونی تاکنون ثابت کرده که عملکردش متاثر از رابطه گل و بلبل اقای #لاریجانی و #روحانی است .تصویب بیست دقیقه ای برجام تنها اشکارترین نمود این حسن رابطه بود.در حالیکه رای اعتماد به برخی وزرا که بارزترین و خسارت بارترین آنها جناب زنگنه بود خود خیانتی نابخشودنی است.خیانتی که امروز حاصل آن شده قراردادهای نفتی ipc و چوب حراج زدن به منابع نفتی و تقدیم به توتال و ضرر #کرسنت. اما نباید از سنگ تمام مجلس در به ثمر نشستن قراردادهای نفتی صرف نظر کرد.لاریجانی با غیرعلنی کردن جلسه مجلس درباره قراردادهای نفتی با حضور وزیر نفت در جلسه 31 مردادماه و تایید مصوبات دولت درباره قراردادهای نفتی همزمان با تعطیلات تابستانی و اعلام خبر آن با تاخیری چند روزه، کمک بزرگی به این اتفاق کرد تا بار دیگر دولت خیالش از جانب خانه ملت راحت باشد.تبانی کثیفی که خادمی عضو کمیسیون انرژی مجلس همان موقع درباره آن گفت:"مجلس زمانی که IPC ابلاغ شد تعطیل بود و بنده به عنوان عضوی از کمیسیون انرژی از این مسئله بی خبر بودم.” اما کار به اینها نیز ختم نمیشود بلکه طرح های کم اثر و لطیف برای نقض برجام و عدم ورود جدی و سریع و معنی دار در داستان حقوق نجومی و فساد 8 هزار میلیاردی و سند 2030 زوایای غم انگیز دیگر این دوستی نامبارک است. و امروز در اقدامی نابخشودنی وخائنانه وزیری بی کفایت ابقاء میشود که پرونده کاریش پر است از اسناد و مدارکی که هر کدام برای عدم کفایت وزیر کافی است .مجلسی که وظیفه اش نظارت بر کار دولت و جلوگیری از خبط و خطاهای آنست امروز مهم ترین کارکردش شده رای به ” هرآنچه ” دولت و برخی از لابی های قوی داخل مجلس بخواهند. . “لیاخوف کجایی؟دقیقا کجایی؟!” . #مجلس#روحانی#لاریجانی#فراکسیون_امید#برجام#خیانت#آخوندی #رأی_اعتماد
آخرین نظرات