اندر خم یک کوچه

برای در بند کردن تفکراتم
 خانه ورود

آمار وبلاگ

  • امروز: 113
  • دیروز: 65
  • 7 روز قبل: 1955
  • 1 ماه قبل: 11853
  • کل بازدیدها: 150200
  • شب یلدای خیانت‌ها را پایانی نیست
    ارسال شده در 4 آبان 1398 توسط نازگل در سیاسی, برجام, بصیرت

    دفن زباله‌ها و پسماندهای هسته‌ای یکی از دغدغه‌های کشورهایی است که دارای چرخه سوخت و راکتورهای هسته‌ای هستند. زباله‌هایی که پرتوزا هستند و به گفته کارشناسان از نظر گسیل تابش‌های هسته‌ای خطرناک‌تر و زیان‌بارتر از سوخت مصرف نشده می‌باشند. یکی از دو راهی که برای نگه‌داری این مواد وجود دارد دفن آنها در شرایطی ایمن می‌باشد با اطمینان خاطر از اینکه این مواد دیگر خطری جدی برای زیست انسان‌ها ندارند. راه دیگر جداسازی مواد پرتو زا از سوخت مصرف شده و استفاده از آنها در موارد دیگر می‌باشد که انتخاب هریک بستگی به توانایی آن کشور دارد.
    کنوانسیون مشترک ایمنی مدیریت سوخت مصرف شده و ایمنی مدیریت پسماند پرتو زا به همین منظور ایجاد شده تا کشورهای دارای تاسیسات هسته‌ای با تعهد به مفاد این کنوانسیون به آن بپیوندند. نکته قابل تاملی که در مورد این کنوانسیون وجود دارد حالت استعماری داشتن مفاد آن است؛ بدان معنا که کشورهای دارای تسلیحات هسته‌ای که از این علوم در راستای فعالیت‌های نظامی خود بهره می‌گیرند، اجازه نداده‌اند برنامه‌های دفاعی و نظامی‌شان در این کنوانسیون قرار گیرد. این یعنی ایمنی دغدغه اصلی این نهاد نیست.
    اهمیت این موضوع وقتی بیشتر می‌شود که بدانیم بر طبق برخی مواد این کنوانسیون کشور متعهد می‌بایست تمام اطلاعات مربوط به سوخت مصرف شده و مواد پسماند پرتوزای خود را به آژانس و دیگر کشورها اطلاع دهد و این خود راه نفوذ را برای کشورهای متخاصم را هموارتر خواهد کرد و از طرفی زمینه لازم را را برای کشورهای استکباری فراهم می‌آورد تا بتوانند پسماندهای هسته‌ای خود را در کشور دفن کنند که می‌‌تواند تهدیدی جدی برای سلامت مردم قلمداد شود.
    اینها را نوشتم تا بگویم این لایحه که قبلا توسط دولت به مجلس ارائه و با 138 رای موافق به تصویب رسیده و توسط شورای نگهبان رد شده بود مجددا در دستور کار مجلس و دولت قرار گرفته و در دو روز گذشته با 162 رای موافق به تصویب نمایندگان رسیده است و در سکوت و بی صدا کشور در حال پیوستن به این کنوانسیون استعماری است.
    چه خوب است کلاهمان را بالاتر بگذاریم. ‌‌

    برجام دولت مجلس شورای اسلامی مذاکره هسته‌ای کنوانسیون 4 نظر »
    ظرف‌هایی که لیلی شکست
    ارسال شده در 4 آبان 1398 توسط نازگل در امام حسین علیه السلام, دلنوشته, پیاده روی اربعین

    اربعین امسال برایم متفاوت‌تر از دو اربعینی بود که سال‌های قبل تجربه کردم . هنوز عاشورا نشده و امام به گودال نرفته، حال و هوایم اربعینی بود و دلم پی چله گرفتن برای اربابی که تازه داشت با اهل و عیالش راهی کوفه می‌شد. محرم شده بود و بیماری مادربزرگم و لزوم مراقبت‌های لحظه‌ای از او، سبب شده بود رزقی را که باید میان روضه‌ها جستجو می‌کردم با پرستاری و میان راهروهای بیمارستان می‌جستم و دلی را که باید با اشک تطهیر می‌کردم با دلسوزی پای تخت بیمار صیقل می‌دادم؛ اما از آنجایی که هیچ چیز جایگزین مجلس عزای ارباب نمی‌شود، غم حسین علیه السلام تلنبار شده بود روی دل غبار گرفته‌ام.
    شب‌های بیقراری گذشت و بانگ ثبت نام سماح زده شد. وقتی برای ثبت نام در سامانه مراجعه کردم به علت کمتر بودن اعتبار پاسپورت از شش ماه موفق به ثبت نام نشدم. اواخر محرم برای تمدید اعتبار گذرنامه اقدام کرده و هر روز را به انتظار پست‌چی سپری می‌کردم، انتظاری طاقت فرسا با دلی که دائم میان خوف و رجا در حال هروله کردن بود. از یک طرف سربند طول کشیدن صدور گذرنامه بلاتکلیف بودم و از یک طرف با توجه به شرایطم پی کاروانی می‌گشتم که رفت و برگشتش کمتر از ده روز باشد. بالاخره و با تردید نامم را در میان لیست کاروانی ثبت کردم که مادر و خاله‌ام قبل‌تر مسافرش شده بودند. تردیدم فقط به علت مدت زمان سفر بود که سیزده روز طول می‌کشید.
    روز حرکت فرا رسید در حالیکه گره از گذر من هنوز باز نشده بود. پای اتوبوس ایستاده بودم و با حسرت شاهد حلالیت طلبیدن‌ها و روبوسی جامانده‌ها با زائران بودم. آفتاب بعد از ظهر بود اما تیز و برهنه می‌تابید و گلوله‌های عرق که انگار با هم مسابقه گذاشته بودند میان گرده‌مان سر می‌خوردند وپایین می‌افتادند. با دلی شکسته و چشمانی در کاسه بلور نشسته بدرقه‌شان کردم و با دلی سنگین از بار غم جاماندن به خانه برگشتم و بی حوصله روی مبل افتادم و خوابم برد.
    تمام امیدم به روز پنجشنبه بود که اگر گذرم می‌رسید من هم با برادرانم که امسال برای موکب‌داری عازم بودند می‌توانستم راهی شوم. پنجشنبه آمد اما گذر من نیامد. به هر در ممکنی زده بودم و به ناممکن رسیده بودم. جز دعا و توسل دیگر تدبیری در آستین نداشتم. تقدیر دست توسلم را سمت شهید مدافع حرمی برد که چند سالی است با راه و مرامش آشنا شده‌ام و این جمله از آخرین نامه‌اش را چراغ راهم کرده ام «باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فداشدن محقق نمی شود. ». با خودم عهد کردم امسال هم قدم با جابر به نیابتش قدم برمی‌دارم و می‌شوم نائب شهید محمود رضا بیضائی.
    پنجشنبه بدون ذره‌ای امید به رفتن فایل عکس و همین جمله شهید را ریختم روی فلش و از خانه بیرون زدم تا برای نصب پشت کوله‌ای که هنوز نبسته بودم پرینت بگیرم. در مسیر برگشت اشک می‌ریختم و با شهید نجوا می‌کردم. در همین حال و هوا بودم که صدای پیامک رشته افکارم را پاره کرد دلم هری ریخت گفتم حتما خبری از گذر رسیده ، گوشی را از کیفم بیرون کشیدم و چشمم به پیامک دوستم افتاد که نوشته بود:« سلام خوبی امسال جایی ثبت نام کردی برای پیاده‌روی؟ کلا می‌خوای بری؟» جواب دادم و از حال و روزم گفتم . نوشت :«بزنگ خونه ما» جواب دادم الان بیرونم برسم خونه زنگ می‌زنم.
    دوباره صدای پیامک آمد. اینبار نوشته بود:« من کاروان ثبت نام کردم یه نفر جا داره میای؟» هاج و واج مانده بودم همان جا شماره‌ش را گرفتم و از چند و چون ماجرا پرس و جو کردم؛ قرار شد بعد از مشورت با برادرم تا ظهر خبر بدهم.
    نامم رزو شد به شرط رسیدن گذر تا روز حرکت. تفال به حافظ خبر از کوتاهی روز محنت و غم می‌داد« نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد»

    و چقدر حافظ درست گفته بود؛ کوتاهی روز محنت به کوتاهی یک روز و شب بود تا صبح شنبه که بالاخره طلسم گذرنامه شکست و انتظار کشنده به سر رسید. با آمدن برگ تردد اربعین در تدارک اسباب سفر جدی و مشغول رتق و فتق کارهای نیمه تمام و زمین مانده‌ام شدم که دینی بر گردنم نماند. روز حرکت فرا رسید و با ناباوری خودم را پای اتوبوسی رساندم که اینبار قرار بود مسافرش باشم نه بدرقه‌کننده مسافرانش. جسمم در اتوبوس بود و دلم که به زور میان سینه جا گرفته بود دائم پر می‌کشید و می‌رفت مینشست کنار عمودهایی که انتظار شمردنشان تا رسیدن به حرم ارباب بی تابم کرده بود. بیست و چهار ساعت بعد به مرز چزابه رسیدیم. گذر هایمان ممهور به مهر خروج از ایران شد و تنها یک مهر فاصله بود تا ورود به خاک یار. در صف باجه‌ای که ویژه مهر برگ ترددها بود ایستادم نوبت که به من رسید برگه ترددم را سر دادم طرف افسر برداشت نگاهش کرد و مهر نزده برگشت داد و گفت برگه دومش کجاست؟ حیران شدم پرسیدم از کدام برگه حرف می‌زند که چند جوان ایرانی برگه ترددشان را نشانم دادند و من تازه متوجه بلایی شدم که بر سرم آمده بود آنها از برگی صحبت می‌کردند که من جدا کرده و به خیال اینکه مهم نیست با خودم نیاورده بودم. التماس کارگر نیفتاد و سقف آسمان روی سرم خراب شد. همه کاروان از گیت عبور کرده بودند و در خاک عراق منتظر من بودند. مدیر کاروان که متوجه دیر کردن من شده بود برگشت؛ رایزنی ‌های او هم افاقه نکرد. انگار کابوس این گذر پایانی نداشت؛ خسته و دل‌شکسته و با اشک چشم سمت مرز ایران راه افتادیم . هق هق ‌کنان خطاب به امام حسین علیه السلام گفتم « من می دونم آقا شما امسال من و نمی‌خوای».
    تا برگردیم هزار بار مردم و زنده شدم. وارد پایانه مرزی ایران که شدیم جناب سروان خوشرویی به سمتمان آمد و جویای ماجرا شد مدیر قضیه را گفت و او با خنده رو به من کرد و گفت «اخه چرا اون برگه را جدا کردی؟» من هم گریه کنان گفتم : «اخه نوشته بود از اینجا جدا شود» برگه را گرفت و ده دقیقه طول کشید تا برگشت. گفت : « برگردید همون جا و سراغ اقای صباحی رو بگیرید کارتون را راه میندازه» خداخدا کنان و با توسل به امام زمان عج دوباره روانه گیت عراق شدیم. رفتیم سمت همان باجه و از افسری که دفعه قبل برگه را مهر نزده بود سراغ آقای صباحی را گرفتیم .گفت رفته بخوابه و الان نیست. سیل اشک دوباره سرازیر و بند امیدم به بریدن نزدیک شد. افسر عراقی که متوجه شد برای چه پیگیر آقای صباحی هستیم به من و اشک‌های از سر استیصالم نگاه کرد؛ لبخند زد و گفت « لدموعک» و بدون ذره‌ای درنگ مهر ورود به خاک عراق را در برگ ترددم کوبید و من اینبار از شوق اذن دخول با صدای بلند گریه می‌کردم و دل زنگار گرفته از یکسال گناه را در اشک شستشو می‌‌دادم. ‌
    ‌‌‌‌

    اربعین خاطره مشایه کربلا 3 نظر »
    کاشت ناخن و تهدید نسل
    ارسال شده در 5 مهر 1398 توسط نازگل در غرب, سبک زندگی, زن, فرهنگی

    شاید حرف رابرت مرداک مدیر شبکه فارسی‌وان را شنیده باشید که برای نابودی یک نسل باید مادر یک جامعه را به لجن کشاند. در نگاه اول شاید فکر همه به طرف بدحجابی،  بی حجابی، روابط خارج از چارچوب زن و مرد، ازدواج سفید و یا حتی خیانت های زنان و مردان متاهل بره اما من امروز میخوام از خطری صحبت کنم که زوایای پنهان بسیاری داره و تبعات جبران ناپذیری رو دامن گیر نسل بعد خواهد کرد. خطری که کمتر کسی به اون توجه داره و با سرعت زیاد در حال رواج یافتن بین زنان جامعه هست.

    خطری که از آرایشگاه های زنانه سر برآورده و با پکیج های آف خورده و فتواهای جعلی منتسب به مراجع, زنان جاهل به مسئله رو به دام انداخته و به سمت شقاوت سوق میده. خدمات کاشت ناخن و مژه ولیفتینگ هایی که با چسب انجام میشه،اپیلاسیونهای بیکینی و پرسینگ ها و…که اکثرا در تعارض با احکام شرعی هستند و در برخی موارد حتی انجام دادن اونها حرمت شرعی داره و یا ایجاد کننده مانع برای غسل و وضو هست.

    وقتی خانمی نادانسته هر یک از این عملها رو انجام میده قطعا در رابطه با تکالیف شرعیش با مشکل مواجه خواهد شد. اگر مقید به انجام فرعیات دین باشه ولی غسل و وضویی که مقدمه واجب هست و طبیعتا واجب بر گردنش باشه قطعا عباداتش هم درست نخواهد بود چون در صورت انجام این مقدمات به علت وجود مانع, عملش باطله.

    از اونطرف هم آرایشگری هست که از این راه امرار معاش میکنه و چون عملی که انجام میده حرامه , درآمد حاصل از کارش هم حرام محسوب میشه و به راحتی لقمه حرام وارد چرخه اقتصادی خانواده ش خواهد شد.

    حالا به این فکر کنید مادری با غسل های باطل و کوهی از اعمال قضا شده چه تاثیر سوئی می تونه در سرنوشت نسل آینده بر جای بذاره . حرفهای زیادی در رابطه با تبعات این پدیده نوظهور دارم که به علت محدودیت فضای همگانی نمی تونم بیان کنم. کاش قبل از اینکه دیر بشه کاری بکنیم.

    در روایتی از امام رضا علیه السلام داریم که:« گناهان جدید بلاهای جدید می آورند».

    زن شرع مادر نسل کاشت ناخن 8 نظر »
    جائی که تو به مدرنیته لعنت می‌فرستی
    ارسال شده در 3 مهر 1398 توسط نازگل در غرب, سبک زندگی, دلنوشته, قرآن, فرهنگی
    جائی که تو به مدرنیته لعنت می‌فرستی

    وقتی شهر مدرن تناسبی با روح و جانت ندارد، باید خودت را و دلت را برداری واز شهر مصنوعی گمشده در هیاهوی مدرنیته فرار کنی و پناه ببری به جایی که به راحتی ریه‌هایت را از هوای بدون سرب پر و خالی کنی.جایی که بوی نم کاه‌گل زیر پره‌های بینی‌ات بپیچد و تو مست شوی از عطر گلی که وجودت را از آن سرشته‌اند . جایی که موسیقی شب‌هایش جیرجیر جیرجیرک‌هایی است که لای شب‌بوها و شاخ و برگ در هم تنیده درختان جاخوش کرده‌اند و حس غریب ترس‌آلودی را به جانت می‌ریزند. جایی که بوی پشکل و پهن برخاسته از آغل‌های خشتی‌اش تمام عطرهای موسیوهای فرانسوی را بی اعتبار می‌کند. جایی که درختان پربارش حصار دیوار را تاب نیاورده و کریمانه دست انفاق تا میانه کوچه گشوده‌اند و تداعی‌‌گر«قطوفها دانیه» بودن بهشتند . جایی که درکوچه باغ‌های ساده و بی تکلفش، نگاهت قد می‌کشد و زمین از یادت می‌رود. ستاره‌های آسمان به تو چشمک می‌زنند و تو زمزمه می‌کنی «ربنا ما خلقت هذا باطلا». جایی که مرد آبیار در دل شب ، صدای پای آب را به گوش کرت‌های تشنه می‌رساند و « جعلنا من الماء کل شیء حی» را مشق می‌کند.
    و تو به خیانت مدرنیته در حق انسان لعنت می‌فرستی که فطرت خاکی او را، لگدمال آهن‎‌ و سنگ کرد و بوی نم و نای کاه‌گل آب‌پاشی شده را از خاطرش برد و از او موجودی ساخت خلوت‌گریز جلوت پسند، بی‌ذکر و فکر.

    زندگی سبک زندگی فطرت مدرنیته 1 نظر »
    آشوبم آرامشم تویی
    ارسال شده در 30 شهریور 1398 توسط نازگل در امام حسین علیه السلام, پیاده روی اربعین

    وقتی روح، شکست خورده از برخوردها و یقه‌گیری‌های روزانه با نفس و تزاحم آدم‌های اطراف باشد جسم خسته از کشمکش‌ها را هم با خواب نمی‌توان براق کرد. اصلا هرچه بیشتر آسایش جسمت را تدبیر کنی انگار کسالت روحیت بیشتر می‌شود. تاثیر جسم از روح به قدری است که اگر روحت پروار باشد جسم خسته از یک روز نیاسودن را لختی چشم بر هم نهادن هم می‌تواند چنان سرشار کند که قادر باشد به قاعده یک روز دیگر بی خوابی را تاب بیاورد. سر این معادله را فقط پادشاهان پیاده طریق نجف به کربلا می‌فهمند و بس.


    روح خسته‌ام را امسال هم می‌خری حسین (ع)؟ 

    اربعین مشایه پیاده کربلا نظر دهید »
    • 1
    • ...
    • 16
    • 17
    • 18
    • ...
    • 19
    • ...
    • 20
    • 21
    • 22
    • ...
    • 23
    • ...
    • 24
    • 25
    • 26
    • ...
    • 48

    آخرین مطالب

    • ماراتن عبور از ایران اسلامی
    • پیله‌هایی که پروانه نمی‌شوند
    • چرا مریم میرزاخانی مهم است؟
    • تیغ تیز «پیرپسر» بر گلوی پدر
    • خون بر موشک پیروز است
    • عهد خون باطل‌السحر طرح خصم دون 
    • كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ.....
    • صبح روزی که جنگ شد..
    • مباهله‌ی امروزت را بشناس
    • هسته‌ی سخت یا اقلیت مصلح؟!

    آخرین نظرات

    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    •  
      • آتش به اختیار
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • ذاكري  
      • جمعه های انتظار
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب  
      • منتظر پرور
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • ... در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در از افتضاح تا افتتاح
    • معاونت فرهنگی تربیتی در از افتضاح تا افتتاح
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در آیا مرکل یک زن موفق است؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در از افتضاح تا افتتاح
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    دی 1404
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << <   > >>
        1 2 3 4 5
    6 7 8 9 10 11 12
    13 14 15 16 17 18 19
    20 21 22 23 24 25 26
    27 28 29 30      

    اندر خم یک کوچه

    جایی برای نوشتن از تمام دغدغه هایم **** سیاسی هم می نویسم که سیاست ما عین دیانت ماست **** قلم اگر از حق ننویسد لایق شکستن است نه قسم خوردن **** تمام محتوای این وبلاگ تولیدی است. ارتباط با من: maryam.3461@gmail.com اینستاگرام....@MARYAM_ORDOUEI

    جستجو

    موضوعات

    • همه
    • fatf
    • اخلاق
    • اسلام
    • افکار عمومی
    • اقتصاد مقاومتی
    • امام حسین علیه السلام
    • امام زمان عج
    • اندیشه شهید مطهری
    • انقلاب
    • بدون موضوع
    • برجام
    • بصیرت
    • تاریخ
    • تولید داخلی
    • جنگ
    • جهان اسلام
    • حجاب
    • خدا
    • دلنوشته
    • رسانه
    • روابط زن و مرد
    • زن
    • زن
    • سبک زندگی
    • سبک زندگی اسلامی
    • سپاه
    • سیاسی
    • شهدا
    • ظهور
    • غرب
    • فرهنگ
    • فرهنگی
    • فضای مجازی
    • فمنیسم
    • فمنیسم
    • قرآن
    • قرآن
    • مدافعان حرم
    • مطالعه
    • معرفی کتاب
      • آمریکا
    • مقاومت
    • مناسبتی
    • منافقان
    • نفوذ
    • نقد
    • نقد
    • نقد فیلم
    • نقد کتاب
    • نهج البلاغه
    • ورزش
    • ولایت فقیه
    • پیاده روی اربعین
    • یمن

    فیدهای XML

    • RSS 2.0: مطالب, نظرات
    • Atom: مطالب, نظرات
    • RDF: مطالب, نظرات
    • RSS 0.92: مطالب, نظرات
    • _sitemap: مطالب, نظرات
    RSS چیست؟

    پیوندهای وبلاگ

    • کانال مطالب وبلاگ در ایتا
    • خامنه ای دات آی آر
    • غیث
    • خانه

    آمار

    • امروز: 113
    • دیروز: 65
    • 7 روز قبل: 1955
    • 1 ماه قبل: 11853
    • کل بازدیدها: 150200
    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان