اندر خم یک کوچه

برای در بند کردن تفکراتم
 خانه ورود

آمار وبلاگ

  • امروز: 11
  • دیروز: 6
  • 7 روز قبل: 513
  • 1 ماه قبل: 1216
  • کل بازدیدها: 137487
  • بتی که باید به سراغش برویم
    ارسال شده در 7 تیر 1404 توسط نازگل در جهان اسلام, انقلاب, شهدا, آمریکا, امام حسین علیه السلام, سیاسی, جنگ, مقاومت, اسلام, سپاه, بصیرت

    شهدایی که امروز تشییع شدند، مأموریت‌شان در دنیا را به سرانجام رساندند و رفتند تا با دستی بازتر، از جبهه‌ی حق پشتیبانی کنند. حالا ما مانده‌ایم و کلی کار زمین مانده و برگه‌های مهر شده‌ی مأموریت. مخاطب «مایی» که می‌گویم، ما زنان هستیم و ویژه‌تر ما طلبه‌ها و مبلغ‌ها. رسالت امروز ما رسالت دیروز حضرت زینب سلام‌الله علیها است. دیگر وقت نشستن و تماشا کردن نیست. سلاح امروز ما سخن و قلم ما است. آنها که رفتند کاری حسینی کردند و مایی که ماندیم باید کاری زینبی کنیم. اما نه! صبر کنید. منظورم زینبی نیست که غالبا در روضه‌ها ساخته‌ایم. زنی که گویی در پس از دست دادن شش برادر، دو پسر و جمعا 18 محرم به زانو درآمده و فقط باید بر مظلومیتش گریست. درست است که زینب، غم دیده، زجر کشیده، کمرش خمیده و عزیزش را حسینش را در گودال به اجبار جای گذاشته و به شام رفته و مورد ظلم بی حد قرار گرفته است اما تمام زینب این نیست. 

    ما کمتر از حماسه‌ی زینبی گفتیم که کاخ یزید را بر سرش آوار کرده است. کمتر از قدرت و توانایی زنی گفتیم که بت شکسته است. ما کمتر از ایمان و معنویت زینبی گفتیم که ستمگران را تحقیر کرده است. قدرت زینب‌گونه‌ی زن را که در پس دل دادن به عظمت الهی حاصل می‌شود روایت نکردیم و نشستیم تا دیگرانی بیایند و قدرت زن را در داشتن بازوان مردانه تصویر کنند. 

    ما حتی وقتی جمله‌ی معروف زینب سلام‌الله علیها را بر سر منبرها گفتیم درست شرحش نکردیم. آنجا که در پاسخ عبیدالله ملعون فرمود: «ما رایت الا جمیلا» ترجمه کردیم «جز زیبایی ندیدم» مگر می‌شود سرهای بریده برایت زیبا باشد. مگر می‌شود شلاق خوردن کودکان را زیبا ببینی. مگر می‌شود جان دادن سه ساله در خرابه برایت خوشایند باشد. نه! آنچه زینب دید خود خدا بود، خدایی که جمیل است. زینب سلام‌الله علیها در وسط معرکه‌ی حق و باطل، حق را دید و شناخت و برایش هزینه داد. این برای زینب زیبا بود. اینکه باور داشته باشی «هو معکم اینما کنتم». اینکه اراده‌ات را به اراده‌ی الله گره بزنی.

     نوحه‌‌ای دارد مهدی رسولی که یک تک بیت زیبا دارد: «بتي در شام باقي بود زينب رفت سروقتش» بتی که دنباله‌اش امروز در کاخ سفید نشسته است. بتی که با او برادر کشتگی داریم. بتی که از زبونی، سب «سید علی» می‌کند و غارت شامات. بتی که وسط میز مذاکره بمب می‌ریزد. بتی که دیپلمات نیست و لات کوچه خلوت است. و مایی که باید این بت را روایت کنیم تا قلم به مزدان و حنجره فروشان وارونه روایتش نکنند تا فرصت مذاکره بخرند. باید روایت کنیم سیلی العدید را که برادرانمان بر صورت پیسش زده‌اند. باید از جنگ‌طلبی کابوی‌های غداره‌بند قلدر بگوییم، از کشورهایی که غارت کردند، از زنانی که بهشان تجاوز کردند، از کودکانی که سر بریدند، از تمام سیصد و خرده‌ای جنگی که به راه انداختند و مردمانی که آواره کردند. از دختران نگون‌بخت ژاپنی که هزینه‌ی سازش دولت‌شان با کورتکس کلفت‌های موبلند چشم‌آبی را با زایل شدن دخترانگی‌شان پرداخت کردند. از دست به دست شدن دخترکان چشم بادامی بین نره غول‌های آمریکایی مقیم اوکیناوا. خلاصه که باید منبرهای‌مان را سیاسی کنیم و جاسوس‌های آژانس و آن گروسی بی‌پدر را رسوا کنیم و حواس‌مان به گیج‌های معتاد مذاکره باشد تا با پنبه سرمان را نبرند. باید فتح برادرانمان را کامل کنیم. همه‌ی این‌ها و بیشتر را باید روایت کنیم تا نگویند:« جمهوری اسلامی جنگ‌طلب است» و بازی برده را باخته قالب نکنند. 

    آمریکا باطل حق زینب شهدا منبر نظر دهید »
    كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ.....
    ارسال شده در 2 تیر 1404 توسط نازگل در شهدا, جنگ, مقاومت, سبک زندگی اسلامی, قرآن, قرآن

    پستی داخل گروه فوروارد شده، با انگشت روی فلش دانلود وسط عکس می‌زنم. عکس باز می‌شود. پنج تن را در عکس می‌بینم؛ پدر، مادر و سه فرزند. پدر از سادات است. صورت‌های زیبای ریحانه سادات و فاطمه سادات در قاب چادر جای گرفته و لبخند ملیحی بر لب دارند. سیدعلی که به نظر می‌رسد کوچکترین عضو خانواده است، دستی به ارادت بر روی سینه دارد، شبیه زمان‌هایی که می‌خواهیم به اهل بیت علیهم‌السلام سلام کنیم. کنار تصویر پدر نوشته :«شهید دکتر سید مصطفی ساداتی». اسمش را سرچ می‌کنم. «دکتر سید مصطفی» را که می‌نویسم مابقی را خودش حدس می‌زند. اولین لینک را که باز می کنم، تمام چیزی که نوشته همین است:« شهید دکتر سید مصطفی ساداتی نخبه‌ علمی کشور و از اهالی روستای ارمک کاشان، به همراه همسر، سه فرزند و والدین همسرش، در حملات وحشیانه اسرائیل در تهران به شهادت رسید.»

    دنبال اطلاعات بیشتری هستم. کمی دیگر لینک‌ها را بالا و پایین می‌کنم. عنوانی را که نوشته :«شهدای مظلوم راه حقیقت» باز می‌کنم. حالا اطلاعاتم کمی بیشتر می‌شود. شهید سید مصطفی، دکترای فیزیک هسته‌ای داشته و استاد دانشگاه شهید بهشتی تهران بوده است که در شامگاه شنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۴ در منزل مسکونی‌اش هدف حمله‌ی دشمن سفاک قرار گرفته است. باز هم یک دانشمند هسته‌ای، باز هم شهادت در کنار خانواده. آیه‌ی «بای ذنب قتلت» در ذهنم پر رنگ می‌شود، واقعا به کدامین گناه؟! آخرین آیه از سوره‌ی فتح که در وصف یاران محمد رسول‌الله است و این روزها ذکر شب و روزمان شده، جلوی چشمم رژه می‌رود:«مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» مخلص کلام این است که یاران محمد (ص) چون رشد کرده، قوی شده و روی پای خود ایستاده‌اند مغضوب کفارند. گناه‌شان استقلالشان است. غرب استعمارگر، دست برتر اصحاب رسول‌الله را برنمی‌تابد. حالا تو بشین تا صبح بر سر یک میز با این غرب وحشی مذاکره کن.

    تهران خانواده دانشمند شهادت هسته‌ای نظر دهید »
    صبح روزی که جنگ شد..
    ارسال شده در 2 تیر 1404 توسط نازگل در انقلاب, شهدا, سیاسی, غرب, امام زمان عج, جنگ, اسلام, سپاه, سبک زندگی اسلامی, زن, بصیرت, قرآن, تاریخ, قرآن, زن

    صبح زود بیدار می‌شوم. شعله‌ی زیر کتری را روشن می‌کنم. لپ‌تاپ را داخل کیفش می‌گذارم و تا آب کتری جوش بیاید، برای بیرون رفتن آماده می‌شوم. این روزها جلسات استغاثه‌مان به راه است و قرار است تا نیم ساعت دیگر دوستم بیاید دنبالم. گوشی موبایل را برمی‌دارم تا طبق عادت این روزها اخبار را چک کنم. تمام کانال‌ها از یک خبر مهم می‌گویند:«حمله‌ی آمریکا به ایران» کمی نگران می‌شوم اما شوکه نه. از واق‌واق‌های این روزهای شیطان و گیر افتادن بچه شیطان معلوم بود که ترامپ احمق یک حرکتی خواهد زد. نگرانی‌ام بیشتر بابت این است که آسیب این پاچه‌گیری چقدر بوده! با میس‌کال دوستم متوجه آمدنش می‌شوم. سریع چادر چاقچور می‌کنم، لپ‌تاپ را زیر بغلم می‌زنم و پا تند می‌کنم سمت کوچه. سوار ماشین می‌شوم. دوستم می‌گوید:«خبر را شنیدی؟» کله تکان می‌دهم که بله! بالاخره سگ پاچه گرفت. 

    وارد مجلس می‌شوم. تک و توک خانم‌ها آمده‌اند. زودتر رسیده‌ایم تا فرصت راه‌اندازی سیستم صوت و تصویر را برای ارائه‌ی سخنرانی داشته باشم. کم‌کم مجلس رونق می‌گیرد و خانم‌ها جمع می‌شوند. ترس و دلهره را در چهره‌‌ی هیچ کدامشان نمی‌بینم. قبل از اینکه بحثم را شروع کنم، یکی از خانم‌ها که کمی نگران است سرش را جلو می‌آورد و می‌گوید:« حالا چی می‌شه» دلداری‌ش می‌دهم. موضوع بحثم که قرار بود پاسخ به شبهه‌ی «جمهوری اسلامی مقصر جنگ است» باشد، با پرسش این خانم عوض می‌شود. شروع می‌کنم و از دهه‌ی شصت و حمله‌ی صدام به یک نظام نوپای اسلامی می‌گویم. از اینکه صدام تنها نبود و پنجاه کشور غربی پشتش بودند. از میراژهای فرانسوی، میگ‌های روسی، بمب‌های شیمیایی آلمانی، کمک‌های اطلاعاتی آمریکایی، خیانت‌های منافقین، زمین دادن و زمان خریدن‌های بنی‌صدر، سیم خاردار نداشتن‌مان، از دست خالی بودنمان در آن نبرد نابرابر، از آسمان بی‌دفاع آن روزها، از گردن‌زدن‌های کومله در غرب کشور، از «انا لمدرکون» یاران موسی و «ان معی ربی» موسی. 

    گریز می‌زنم به آیات سوره‌ی آل عمران؛ آیاتی که وصف دشمنان پیامبر (ص) را آورده، دشمنانی که قبل‌تر انبیاء را کشته‌اند و حالا دارند فرماندهان ما را می‌کشند. ادامه‌ی بحثم را با پاور ارائه می‌دهم. از نقشه‌ی ۲۰۰ ساله‌‌ی همین موبولندهای چشم‌آبی برای تجزیه‌ی ایران می‌گویم، از نقشه‌ای که شیر بود و گربه شد، از طرح خاورمیانه‌ی جدید، از نیل تا فرات صهیون، از پایگاه‌ها‌ی آمریکایی در منطقه که چون عمر سعد، خیمه‌های اباعبدالله را محاصره کرده‌اند، از هزینه‌ی ۷ تریلیون دلاری ترامپ در منطقه، از سازمان ملل و قانون جنگلش با آن حق وتوی مسخره‌اش تا ثابت کنم «جمهوری اسلامی مقصر جنگ نیست» بعد تلنگر می‌زنم که چرا دشمن توهم برش داشت که جمهوری اسلامی ضعیف شده، از کاهش مشارکت در انتخابات و ربطش به امنیت تا می‌رسم به اینکه «ولا تهنوا و لا تحزنوا، انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین»

    چند کتاب را بهشان معرفی می‌کنم. توصیه می‌کنم این روزها بیشتر کتاب‌های روایت پیشرفت و زندگی‌نامه‌ی شهدا و زنان مقاومت را بخوانند. فیلم «منصور» و «خدای جنگ» را هم در لیست تماشای‌شان بگذارند. حالا دیگر وقت قامت بستن برای نماز استغاثه به امام زمان عج است. می‌ایستیم و دسته جمعی نماز می‌خوانیم. به مولا و آقای‌مان سلام می‌دهیم. سرنوشت این جنگ نابرابر را به او که صاحب‌مان است می‌سپاریم، آخر خودش گفته: «ایران شیعه‌ خانه‌مان است، می‌شکند، خم می‌شود، در خطر است ولی ما نمی گذاریم سقوط کند. ما نگهش می‌داریم»

    آمریکا استغاثه ایران جنگ زنان نظر دهید »
    مباهله‌ی امروزت را بشناس
    ارسال شده در 31 خرداد 1404 توسط نازگل در جهان اسلام, انقلاب, ولایت فقیه, سیاسی, جنگ, اسلام, تاریخ

    امروز، روز مباهله است. قبل‌تر نوشته بودم :«مباهله‌ی امروزت را بشناس». در تاریخ نمان. تاریخ را امتداد بده بیا تا اکنون. اگر چنین نکنی، تاریخ را به دست خودت سکولار کرده‌ای. دیگر قرار نیست تاریخ برای امروزت حرفی برای گفتن داشته باشد. تو فقط می‌شوی یک محب که اهل بیت علیهم‌السلام را دکانی می‌بیند صرفا برای گرفتن حاجت، که هر وقت پایش به سنگ خورد یا گردی به گوشه‌ی قبایش نشست، بیماری عارضش شد یا بچه‌اش نشد، راه کج کند سمت اهل بیت علیهم‌السلام و خدا را به آبروی آنها قسم دهد تا حاجت روا شود. صرفا آنها برایش دارالشفا شوند و باب‌الحوائج. نه اینکه بد باشد. اصلا خود اهل بیت علیهم‌السلام گفته‌اند نمک دیگ‌تان را هم از ما بخواهید. اما ما که نباید «ارکان البلاد» و «ساسه‌العباد» را فقط برای رفع حوائج خرد دنیایی‌مان بخوانیم و بخواهیم. 

    خیلی فرق می‌کند ما آنها را صرفا دارالشفا بدانیم یا ساسه‌العباد. اگر نسبت‌مان با اهل بیت علیهم‌السلام نسبت اولی بود، آن وقت می‌گذاریمشان یک گوشه‌ و زندگی خودمان را داریم. حالا اگر خیلی مسلمان باشیم نماز و روضه‌مان هم به راه است. صف اول جماعت هم می‌ایستم و ض «والضالین» را هم غلیظ می‌گوییم. اگر از فرقه‌ی «دلت پاک باشد» باشیم، نماز با لاک و ناخن کاشته هم می‌خوانیم. برای زیارت به حرم هم می‌رویم. در کاسبی زیر و رو می‌کشیم اما سهم نذری محرممان هم با همان پول‌های زیر و رو کشیده، سر جایش هست. هر وقت هم گیر و گوری در کارمان افتاد، خدا را به همان اهل بیت گوشه‌ی طاقچه و لای کتاب تاریخ قسم می‌دهیم. سکولار زندگی می‌کنیم با چاشنی یاد اهل بیت علیهم‌السلام. آن وقت کربلا می‌رویم، به جمهوری اسلامی هم فحش می‌دهیم. وقتی اسرائیل حمله می‌کند، یقه‌ی جمهوری اسلامی را هم می‌گیریم که تو مقصری.

    اما اگر آنها را «ساسه‌العباد» دیدیم. دیگر روزهای مهم تقویم قمری فقط برایمان یک تاریخ نیستند. که یک روزش را به یمن ولادت فلان امام شاد باشیم و به حزن عزای آن یکی امام رخت عزا بر تن کنیم. امام علیه‌السلام را می‌‌آوریم در بطن زندگی امروزمان. نه تنها امام را که رد دشمنانش را می‌گیریم تا اکنون‌مان. مثلا وقتی امروز در تقویم نوشته‌اند «روز مباهله» و ضمیمه‌اش کرده‌اند «روز خانواده» می‌فهمیم که پیامبر اسلام (ص) با خانواده‌اش به میدان مبارزه و نفرین کفر قدم گذاشته بود. با جانش، علی، با دخترش فاطمه، با پسرانش، حسن و حسین. یعنی تمامیت ایمان در برابر تمامیت کفر. تمامیت حق در برابر تمامیت باطل.

     حالا مباهله را می‌آوریم و به نماز جمعه‌ی «خشم و نصر» الصاق می‌کنیم. روزی که مردمان ایران اسلامی زیر خطر حملات دشمن با خانواده‌هایشان ، با جان‌هایشان، با کودکان خردسال‌شان وسط معرکه‌ی مبارزه تمامیت کفر با تمامیت حق بودند. مردمانی که امتداد ولایت رسول‌الله را در ولایت فقیه دیده‌اند. مسیحیان صهیون را امتداد مسیحیان نجران دیده‌اند و به مباهله برخاسته‌اند.اینجاست که اگر صبح تا شب منافقان بگویند و بنویسند« جمهوری اسلامی مقصر جنگ است» پوزخند می‌زنیم و مقهور جنگ شناختی آنها نمی‌شویم.

    اسلام امام ایمان مباهله کفر نظر دهید »
    هسته‌ی سخت یا اقلیت مصلح؟!
    ارسال شده در 13 فروردین 1404 توسط نازگل در انقلاب, سیاسی

    «هسته‌ی سخت» واژه‌ای است که این روزها وارد ادبیات سیاسی کشور شده و بحث و گفتگو حول آن بالا گرفته است. واژه‌ای که که از یک منظر درست و از منظری دیگر نادرست است. نادرست است از آن رو که برخی این واژه را منحصر به قشری گرفته‌اند که نظام را وام‌دار خود می‌داند و از این رو انگشت تهدیدش را به روی نظام بالا گرفته و خط و نشان می‌کشد که اگر حواست به من نباشد من دیگر نیستم یا به تعبیر عده‌ای «من اسکولت نیستم». 

    به طور قطع چنین نگاهی نه درست است و نه منطقی. اما منطق دیگری بر وجود چنین هسته‌ای صحه می‌گذارد اما نه با این عنوان بل‌که با عنوان «اقلیت مصلح». اجازه بدهید برای تبیین بهتر، مطلبی را از استاد صفائی حائری وام بگیرم: « هر جامعه‌ای از دو دسته اقلیت و یک اکثریت تشکیل می‌شود: یک اقلیت صالح و مصلح؛ یعنی اقلیتی که زود ساخته می‌شوند و سازنده‌اند؛ و یک اقلیت فاسد و مفسد، اینها زود گند می‌گیرند و بعد گند را در خودشان حبس نمی‌کنند؛ بل‌که مفسدند. اکثریتی هم داریم که خز روی آب و سردرگمند. اینها یا تحت تأثیر این اقلیتند یا آن اقلیت. برای اینکه یک جامعه را اداره کنیم، لزومی ندارد روی اکثریت که به تعبیر روایت « همج رعاع» هستند کار شود. چون این اکثریت هم معلولند، هم زیادند و هم خسته‌کننده. درهای بزرگ را می‌شود با کلیدهای کوچکی باز کرد.»

    استاد صفائی در ادامه به شیوه‌ی تربیت رسول خدا صلی‌الله و علیه و آله اینگونه اشاره می‌کند: «رسول خدا کارش حساب شده بود و در مکه روی استعدادها کار کرد. در نتیجه سلمان و ابوذر و جعفر و مصعبی برآمدند که ابوذر، چراغ یک قبیله، جعفر مشعل حبشه و مصعب نور مدینه شد.» توجه به این اصل را در نگاه شهید بهشتی نیز می‌توان مشاهده کرد. ایشان در کتاب «سه گونه اسلام» خود با گروه‌بندی گروندگان به نهضت‌های مسلکی، آنها را به پنج دسته تقسیم می‌کنند.

    از این پنج دسته، گروه اول را جستجوگران راستین و حق‌جو عنوان می‌کنند که دل در گرو آرمان‌ها دارند و به عبارتی افرادی ایدئولوژیک و کیفی هستند که قوام و استخوان‌بندی یک نهضت به آنها وابسته است. گروه پنجم را اکثریت مردمی می‌دانند که معمولی‌اند و پیروان مذهب آرام. رابطه‌ی گروه پنجم با ایدئولوژی، رابطه‌ی تابعیتی است؛ یعنی در برابر جریان روز تسلیم هستند. در اینجا نقش گروه اول بسیار حیاتی و مهم است که هنر جذب افراد گروه پنجم را داشته باشد. به بیان دیگر «هسته‌ی سخت» گروهی است که در ایمان و هدف راسخ، زاینده و منشأ اثر باشد. برای اتصال اکثریت به نهضت و انقلاب نیاز به حلقه‌ی واسط «اقلیت مصلح» داریم که به قدری دارای توانمندی، آگاهی نسبت به زمانه و نگاه عمیق به مسائل باشند که توان جذب اکثریت را داشته باشند. افرادی که بدون عدول از ارزش‌ها و اصول انقلاب، قلوب را تصرف کنند و همانند سردار سلیمانی صدق و اخلاص در عمل داشته باشند.

    رهبر انقلاب نیز مسوولیت این گروه را «ضم اهل الفرقه» می‌دانند و می‌گویند: «کوشش کنید آنهایی که از جماعت کشور فاصله می‌گیرند را نزدیک کنید، منضم کنید. کسانی که میانه‌ی راه هستند، اینها را به منزل مطلوب برسانید…نگذاریم با رفتار ما، با عمل ما، با منش ما کسانی که یک ایمان نیمه‌کاره‌ای دارند، به کلی از ایمان ببرند. نگذاریم کسانی که نیمه ارتباطی با نظام دارند از نظام منقطع شوند. عکس این عمل کنیم.»

    در واقع آن اقلیت مصلح، تکلیف‌شان در ایجاد پیوند قلوب با نظام مضاعف است. خودشان را مدیون نظام می‌دانند. در تلاشند تا دل‌های رمیده را آرام و روح‌های خسته از تنگای اقتصادی و ناکارآمدی برخی مسوولان را آرام کنند. آنها خودشان را بدهکار نظام می‌دانند نه اسکول و طلبکار نظام.

    تکمله: دیدم عده‌ای در حال انکار وجود چنین اقلیتی هستند و عده‌ای در حال انحراف ماهیت این گروه، تصمیم گرفتم این مطلب را بنویسم. حوصله تان اگر می‌کشد، بخوانید و نقدی دارید حتما برایم بنویسید.

    اقلیت اکثریت مصلح نظام هسته‌ی سخت نظر دهید »
    • 1
    • 2
    • 3
    • 4
    • 5
    • ...
    • 6
    • ...
    • 7
    • 8
    • 9
    • 10
    • 11
    • 12
    • ...
    • 47

    آخرین مطالب

    • پیله‌هایی که پروانه نمی‌شوند
    • چرا مریم میرزاخانی مهم است؟
    • تیغ تیز «پیرپسر» بر گلوی پدر
    • خون بر موشک پیروز است
    • عهد خون باطل‌السحر طرح خصم دون 
    • كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ.....
    • صبح روزی که جنگ شد..
    • مباهله‌ی امروزت را بشناس
    • هسته‌ی سخت یا اقلیت مصلح؟!
    • بازی استعمار

    آخرین نظرات

    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    •  
      • آتش به اختیار
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • ذاكري  
      • جمعه های انتظار
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب  
      • منتظر پرور
      در کدام زن؟ کدام زندگی؟ کدام آزادی؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در اراده‌ی خدا چیست؟
    • ... در اراده‌ی خدا چیست؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در از افتضاح تا افتتاح
    • معاونت فرهنگی تربیتی در از افتضاح تا افتتاح
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در آیا مرکل یک زن موفق است؟
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در از افتضاح تا افتتاح
    • نازگل  
      • اندر خم یک کوچه
      در عصر فریب
    • ... در عصر فریب
    آبان 1404
    شن یک دو سه چهار پنج جم
     << <   > >>
              1 2
    3 4 5 6 7 8 9
    10 11 12 13 14 15 16
    17 18 19 20 21 22 23
    24 25 26 27 28 29 30

    اندر خم یک کوچه

    جایی برای نوشتن از تمام دغدغه هایم **** سیاسی هم می نویسم که سیاست ما عین دیانت ماست **** قلم اگر از حق ننویسد لایق شکستن است نه قسم خوردن **** تمام محتوای این وبلاگ تولیدی است. ارتباط با من: maryam.3461@gmail.com اینستاگرام....@MARYAM_ORDOUEI

    جستجو

    موضوعات

    • همه
    • fatf
    • اخلاق
    • اسلام
    • افکار عمومی
    • اقتصاد مقاومتی
    • امام حسین علیه السلام
    • امام زمان عج
    • اندیشه شهید مطهری
    • انقلاب
    • بدون موضوع
    • برجام
    • بصیرت
    • تاریخ
    • تولید داخلی
    • جنگ
    • جهان اسلام
    • حجاب
    • خدا
    • دلنوشته
    • رسانه
    • روابط زن و مرد
    • زن
    • زن
    • سبک زندگی
    • سبک زندگی اسلامی
    • سپاه
    • سیاسی
    • شهدا
    • ظهور
    • غرب
    • فرهنگ
    • فرهنگی
    • فضای مجازی
    • فمنیسم
    • فمنیسم
    • قرآن
    • قرآن
    • مدافعان حرم
    • مطالعه
    • معرفی کتاب
      • آمریکا
    • مقاومت
    • مناسبتی
    • منافقان
    • نفوذ
    • نقد
    • نقد
    • نقد فیلم
    • نقد کتاب
    • نهج البلاغه
    • ورزش
    • ولایت فقیه
    • پیاده روی اربعین
    • یمن

    فیدهای XML

    • RSS 2.0: مطالب, نظرات
    • Atom: مطالب, نظرات
    • RDF: مطالب, نظرات
    • RSS 0.92: مطالب, نظرات
    • _sitemap: مطالب, نظرات
    RSS چیست؟

    پیوندهای وبلاگ

    • کانال مطالب وبلاگ در ایتا
    • خامنه ای دات آی آر
    • غیث
    • خانه

    آمار

    • امروز: 11
    • دیروز: 6
    • 7 روز قبل: 513
    • 1 ماه قبل: 1216
    • کل بازدیدها: 137487
    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان